مسيحيت در ایران

مسيحيت در ایران
آیین یکتاپرستی مسیحیت، بر آموزه‌ها و سخنان حضرت عیسی مسیح، استوار ‌است. آموزه‌هایی چون تثلیث، مرگ مسیح به عنوان کفارة گناهان، تعمید آب و روح‌القدس از باورهای بنیادین این آیین هستند. مسیحیت با داشتن 1/2 میلیارد نفر پیرو، ازنظر شمار پیروان، بزرگ‌ترین دین جهان به شمار می‌آید.
گروه‌های مسیحیان فارسی‌زبان ایران، از دورة قاجاریه و مصادف با ترجمة کتاب مقدس عهد عتیق (تورات) و عهد جدید (انجیل) آغاز و به تدریج گسترش یافتند. این گروه‌های مسیحی که عموماً”پروتستان” بودند، در شهرهای مختلف ایران شروع به ساختن کلیساهایی نمودند. اکنون تنها در تهران تعدادی کلیسای فارسی‌زبان فعالیت می‌کنند و در شهرهای دیگر ساخت کلیساهای فارسی‌زبان و یا مرمت و دایر کردن مجدد کلیساها و همچنین چاپ و انتشار کتاب مقدس آنان،جرم محسوب می‌گردد.
از سده‌هاي نخست ميلادي، ردپاي برخي بازرگانان و اسقف‌هاي مسيحي را در تيسفون، شوش و فارس مي‌توان یافت. برخي از اين اسقف‌ها، نام يهودي دارند كه نشان مي‌دهد، آنان از يهوديت به مسيحيت گرويده‌اند. در قرن دوم ميلادي، هم‌‌زمان با فرمـانروايي اشكانيان، سازمان‌هاي مسيحي در ايران شكل گرفتند كه نشـان‌دهندة آزادي ديني حاکم در ایران زمـان اشکانی است. يكي از نشانه‌هاي رشد و بالندگي مسيحيت در آن زمان را مي‌توان در تأثيرپذيري آيين مانی از مسیحیت مشاهده كرد. گورهاي مسيحي در جزيرة خارك كه شمارشان به صدوپنجاه مي‌رسد، به سال 250 م، باز مي‌گردد. در سدة چهاردهم ميلادي در دورة تيموريان، رشد نَسطوريان كم شد؛ آن‌ها در سدة شانزدهم ميلادي در محلی بین درياچة اروميه و وان (تركيه) مي‌زيستند، تا آنکه بالاخره از فرقة نَسطوري دست كشيدند و به كليساي كاتوليك روم پيوستند و از آن زمان”كلدانيان” نام گرفتند. مسيحيان نَسطوري باقي مانده را اصطلاحاً “آسوري” يا “آشوري” مي‌نامند. در كنار كلدانيان و آشوري‌ها، ارمني‌ها نيز بخش مهمي از جامعة مسيحيان ايران را تشكيل مي‌دهند كه سابقة حضور آن‌ها به عنوان قوم ارمني (و نه الزاماً ارمنيان مسيحي) در ايران، به پيش از ميلاد مسيح باز مي‌گردد. بیشتر آشوری‌ها از ابتدای پیدایش مسیحیت، یعنی در قرن اول تا سوم میلادی، به این دین روی آوردند.
راجع به علت و منشأ پیدایش عیسویت در ایران، “کریستن سن”، خاورشناس دانمارکی، می‌نویسد:”در موقعی که سلسلة ساسانی جانشین اشکانیان شد، عیسویان مرکز تبلیغی مهمی در شهر “الرها” (در آسیای صغیر، ترکیة فعلی) داشتند …”
دولت ایران در جنگ‌های بزرگی که با روم داشت، اسیران را در نواحی دور دست ایران مسکن داد، پادشاه ایران در لشکرکشی‌های خود به سوریه، گاهی تمام سکنة یک شهر یا یک ناحیه را کوچ داده، در یکی از نقاط داخلی کشور اسکان می‌دادند، چون قسمت اعظم این مهاجران عیسوی مذهب بودند، دیانت مسیح در گوشه و کنار ایران رواج یافت.
در کتاب تمدن ایرانی، به قلم جمعی از خاورشناسان چنین آمده است:”در حقیقت، دین مسیح در ایران به دست آرامی‌ها که در سوریه اقامت داشتند یا مبلغانی که از شهر ادس (اورفه، شهر “الرهای” سابق) آمدند و یا توسط اسرای جنگی، وارد این سرزمین شد. از سال یکصد میلادی دسته‌هایی از مسیحیان در “اربل” بودند و بین سال 148 تا 191م، در “کرکوک” فعلی آثاری از بقایای آن‌ها وجود دارد، اگر چه در آن زمان دین مسیح تشکیلات رسمی در ایران به خود نداده بود، ولی مسیحیت توجه بسیاری از ایرانیان، خصوصاً شخص مانی را به خود جلب کرد.”
همچنین در همان کتاب، تحت عنوان”دین مسیح در ایران عهد ساسانی” نوشته شده: “در بیزانس، امپراتور و دربار و تمام جامعه، مسیحی بودند. در ایران آن زمان عملاً قدرت در دست زرتشتیان بود، اصولاً از ابتدای عهد ساسانی، دولت، دین زرتشت را، دین رسمی کشور قرار داده و از آن حمایت می‌کرد. در زمان شاپور دوم که از نظر سیاسی با کنستانتین (که حکومت وی با جمع کردن مسیحیان ناراضی، در کشور روم شکل گرفت) دشمنی داشت، وضع مسیحیان ایران بسیار سخت شده بود، به طوری که در ابتـدا مسیحیان به شدت مورد آزار قرار گـرفتند، بدون محاکمه یا پس از محاکمة مختصری آن‌ها را می‌کشتند یا بسیار شدید عذاب می‌دادند.”
شرح به دست آمده از شکنجة مسیحیان که به زبان سامی نوشته شده، نشان می‌دهد، چگونه این مسیحیان که امروزه نام آن‌ها به دست فراموشی سپرده شده، با شجاعت کشته شده‌اند. ناگفته نماند که به زودی مقامات رسمی به این مطلب پی بردند که این مسیحیان از اتباع مناطق فرعی و خارجی‌های نافرمان که همواره خیانت می‌کردند نبودند، بلکه از ایرانیان راستینی بودند که در زمان سابق از طرفداران جدی مذهب زرتشت محسوب می‌شدند و حتی بعضی از آن‌ها از اشخاص بسیار برجسته و مشهوری بودند که در میهن‌پرستی آن‌ها شکی نبود و در حفظ عقیدة خود بسیار ثابت قدم بودند. پس از آن،دولت آن زمان، تصمیم گرفت به جای تنبیه، گمراه شدگان را به راه راست هدایت نماید، ولی از این کار نیز نتیجة مفیدی به دست نیاورد.
پس از گذشت چهل سال آزار و شکنجة پیروان، دین مسیح در ایران موقعیت مطمئنی به دست آورد. وقتی روزگار آزار به علت اشکالاتی که در نتیجة حملات هون‌ها و هیاطله در مشرق پیش آمده بود به پایان رسید، موقعیت برای ایجاد تشکیلات و وضع ثابت مسیحیان در ایران به دست آمد.
دیری نگذشت که مسیحیان ایران، صاحب موجودیت معنوی و فرهنگی نیرومندی شدند، یعنی حتی آزارهایی که در قرن پنجم میلادی به وسیلة یزدگرد دوم و بهرام پنجم بر ایشان روا شده بود، نتوانست شکستی بر ایمان آن‌ها وارد کند، در سلوقیه (تیسفون) و خصوصاً در نصیبین (در ترکیة امروزی)، مکتب‌های روحانی و مذهبی به صورت درخشان‌ترین مکتب‌های مشرق زمینی به وجود آمدند؛ تأسیس صومعه‌ها باعث شد که عدة زیادی معلمین مذهبی در آن صومعه‌ها تربیت شوند که این سنت هنوز هم در صومعه‌ها ادامه دارد، تا آنجا که حیات واقعی مسیحیت ایران، بیشتر در نتایج این تبلیغات،بوده است.

برگی از انجیل (اولین آیات انجیل متیّ) به خط نسخ فارسی متعلق به قرن چهاردهم میلادی که یکی از قدیم‌ترین نسخه‌های خطی کتاب مقدس، به زبان فارسی است و نخستین نسخة خطی فارسی می‌باشد که به کتابخانه واتیکان راه یافته است. این برگ با کلمات “[به نام] پدر و پسر و جان پاک یکی خدا” آغاز می‌شود.

کلیسای سن استپانوس مقدس در جلفا
ارمني‌ها (مسیحیان آریایی‌تبار)
شمار ارمنی‌تبارها در جهان، پیرامون ۹ میلیون نفر برآورد شده است؛ که حدود ۳ میلیون نفر از آنان در جمهوری ارمنستان زندگی می‌کنند و بقیه در بسیاری از کشورهای جهان پراکنده‌اند و ۴۰۰ تا۵۰۰ هزار نفر از آنان در ایران ساکن هستند.
ارامنة ساکن در سرزمین ارمنستان، نه تنها به عنوان همسایة هم‌مرز با مردم ایران ارتباط داشته‌اند، بلکه بیش از دیگر همسایگان ایران، طی قرون گذشته، در نواحی مختلف ایران سکونت داشته‌اند.
اقوام ایرانی و ارمنی در هزارة اول پیش از میلاد، از نخستین خاستگاه اقوام آریایی به حركت درآمدند، ارمنیان چون به سرزمینی رسیدند كه بعدها “ارمنستان” نامیده شد، در آنجا ساكن شدند و دیگر اقوام ایرانی، به سوی جنوب به حركت خود ادامه دادند و به ایران زمین رسیدند. در این كوچ بزرگ، ایرانیان و ارمنیان مدت دویست سال در جوار یكدیگر زیستند. سرزمین ارمنستان ادامة فلات ایران زمین است و زبان ارمنی یكی از شاخه‌های مستقل زبان هندواروپایی است، ولی با زبان فارسی پیوندی دیرین دارد. تعداد بسیاری از نام‌های ارمنی مانند آرشام (نام نیای داریوش، پادشاه هخامنشی) سورن، گارن و آرشاك نام‌های هخامنشی و اشكانی هستند كه ارمنیان با نهادن این نام‌ها بر فرزندان خود در حفظ و نگهداری آن‌ها كوشیده‌اند و هم اكنون نیز از این نام‌ها استفاده می‌كنند. تا پایان دوران اشكانیان، ایزدان واحدی مورد احترام ایرانیان و ارمنیان بودند و هر دو، دین واحدی داشتنـد. جشن‌های ایران باستان و ارمنستان باستان، مشابه هم است و كوچك‌ترین تفاوتی با یكدیگر ندارند. گاهشماری ارمنستان باستان، همانند گاهشماری ایران باستان عبارت از دوازده ماهِ سی روزه است كه پنج روز مانده را ارمنیان به آخر ماه هشتم و ایرانیان 6 روز به آخر شش ماه اول سال (هر ماه یک روز) می‌افزودند. هر روز از روزهای ماه‌های ارمنی، همانند ماه‌های ایرانی، نام خاصی داشته است. داستـان‌ها و افسانه‌ها و باورهای ایرانیان و ارمنیان شباهت بسیار با یكدیگر دارند. هیچ قوم و ملتی به اندازة ارمنیان به ایرانیان نزدیك نبوده‌اند، در حقیقت ایرانیان و ارمنیان دو برادر هم‌نژاد و هم‌خون هستند كه از یكدیگر آگاهی چندانی ندارند.
به نوشتة “موسی خورنی”، پدر تاریخ ارمنیان، پادشاه ماد “هوخشتره” به بارویر ونیس قوم ارمنیان وعدة تاج و تخت داد و او را با خود متحد كرد، “بارویر” در فتح نینوا، پایتخت آشور، (۶۱۲ پ م) پادشاه ماد را یاری داد و پس از نابودی آشور به پاس این خدمت، پادشاه ماد “بارویر” را به پادشاهی ارمنستان برگزید. پس از پیروزی كوروش هخامنشی بر دولت ماد، ارمنیان در ایران هخامنشی، جایگاه ویژه‌ای یافتند. پس از پارس‌ها و مادها سومین جایگاه را ارمنیان داشتند.
پس از تسلط کوروش بر سرزمین ارمنستان، وی مبادرت به ایجاد سپاهی متشکل از بیست هزار پیاده و چهار هزار سواره نظام، از سربازان ارمنی کرد که این سپاه تا سقوط حکومت هخامنشی پا بر جا بود.
در زمان برپایی کاخ‌های شوش و تخت جمشید توسط داریوش بزرگ، از معماران و سنگ‌تراشان ارمنی نیز استفاده شده است؛ بدین ترتیب آنان به همراه خانواده‌های خویش در منطقة فارس اقامت گزیدند و جامعة کوچکی از ارمنیان را در آنجا تشکیل دادند.
روابط ایرانیان و ارمنیان در روزگار اشكانیان بسیار صمیمانه‌تر و نزدیك‌تر شد. با آغاز حکومت اشکانیان، ارتباطات سیاسی و اجتماعی بین ایرانیان و ارامنه مستحکم‌تر گردید و تعدادی از بازرگانان و اشراف ارمنی که مناسبات خویشاوندی با مردم داخل ایران داشتند در شهرهای مختلف ایران سکونت گزیدند. در دهة ششم از سدة اول میلادی، “بلاش اشكانی” برادر خود، “تیرداد” را به پادشاهی ارمنستان منصوب كرد. تیرداد بنیانگذار دودمان اشكانی در ارمنستان شد و گروهی از شاهان اشكانی، نزدیك به چهار صد سال، در ارمنستان حکمرانی كردند. در سال ۴۲9 م، دودمان اشكانی ارمنستان، پایان یافت و سپس امیران ارمنستان به فرمان دولت ساسانی درآمدند. با سقوط اشکانیان در ارمنستان و تقسیم آن سرزمین بین دو کشور ایران و روم، قسمت عمدة ارمنستان در قلمرو ساسانیان قرار گرفت. برای دفاع از مرزهای شرقی ایران و همچنین خارج نمودن نیروهای جنگی ارامنه از سرزمین اصلی خود، سپاهی متشکل از سی هزار سواره نظام که قسمت عمدة آنان را اشراف‌زادگان تشکیل می‌دادند، برای جنگیدن با کوشان‌ها (امپراتوری همسایة شرقی اشکانیان) به نیشابور گسیل شدند و تا زمان پادشاهی یزدگرد دوم و شورش ارامنه، به صورت دائمی در آن منطقه مستقر بودند.
یزدگرد دوم در سال ۴۴۷ م، فرمان سرشماری در ارمنستان را صادر کرد و پس از سرشماری، مالیات سنگینی بر مناطق آباد و بایر وضع كرد، سپس دستور داد ارمنیان پیرو دین زرتشت شوند. شورای امیران ارمنستان تشكیل شد و هم پیمان شدند كه تسلیم خواست یزدگرد ساسانی نشوند. در روز ۲۴ ماه مه ۴۵۱ م، در دشت ماكو نبرد خونینی بین ارمنیان به فرماندهی “وارتان مامیگرنیان” با سپاهیان یزدگرد در گرفت؛ وارتان مامیگرنیان، همراه با یك هزار تن از سپاهیان و سرداران ارمنی در این جنگ كشته شدند. شبانگاه كه دو سپاه از یكدیگر جدا شدند، نیروهای ارمنی صحنة كارزار را ترك گفتند و سپاه ساسانی بدون اخذ نتیجه بازگشت.
فیروز شاهنشاه ساسانی، در سال۴۶۰ م، مجدداً در صدد زرتشتی كردن ارمنیان برآمد. ارمنیان دوباره شورش كردند و سپاهیان فیروز را در نزدیكی روستای “آگور” به سختی شكست دادند، پافشاری پادشاهان ساسانی برای تغییر دین ارمنیان باعث گردید كه ارمنیان و ایرانیان از یكدیگر فاصله بگیرند.
در سدة اول میلادی، گروه زیادی از ارمنیان، ساكن آذربایجان بودند. وجود تعداد بسیاری كلیساهای كهن ارمنیان در آذربایجان مانند کلیسای تاتووس مقدس (سدة ششم) در ماكو، سن استپانوس مقدس (سدة هشتم میلادی) در جلفا، كلیساهای سركیس در خوی، هرپیسمة مقدس در موژومبار، یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی، در سدة دوازدهم میلادی مؤید سكونت ارمنیان در بخش باختری ایران است.
با روی کار آمدن ساسانیان، جنگ‌های طولانی با بازرگانان اشکانی در کشورهای همسایه از جمله ارمنستان آغاز شد. از دوران حکومت اردشیر بابکان، حملات متعددی به ارمنستان صورت گرفت و حتی در زمان حکومت شاپور دوم ساسانی تعداد زیادی از ارامنه به اسارت گرفته شدند. بر اساس گزارش تاریخ‌نویسان حدود ۱00 هزار خانوادة ارمنی به داخل فلات ایران کوچانده شده و در مناطق مختلف ایران، اسکان داده شدند؛ تعداد زیادی از آنان به منطقة خوزستان و عراق فعلی برده شدند، آنان به طور پراکنده در شهرهای غربی و جنوب غربی ایران سکونت گزیدند که پس از آغاز حملات اعراب به ایران، دیگر هیچگونه نشان و خاطره‌ای از آنان بر جانمانده است.
با اشغال ایران توسط اعراب و آغاز حملات به فلات ارمنستان، اعراب اسیرهایی را از مناطق مختلف ارمنستان به داخل ایران آوردند. بیشتر این اسیران را یا به صورت برده در بازارهای برده‌فروشان در معرض فروش می‌گذاشتند، یا به سرزمین‌های عراق و سوریه گسیل می‌کردند. بنابراین، ارمنیان مانند دوران شاپور ساسانی قادر به تشکیل جوامع خود در ایران نشده و بین بومیان منطقه بخش شدند.
با آغاز حملات سلجوقیان به ارمنستان، بنا به گفتة تاریخ‌نویسان در سال‌های 426 و 427 خ، حدود ۱۵0 هزار نفر از ارامنه به اسارت به ایـران آورده و در مناطق مختلف آذربایجـان و مناطق مرکزی ایران سکنی داده شدند. در حمـلات آلپ ارسلان سلجوقی درسال‌های 455 ـ 465 ق، به فلات ارمنستان، بار دیگر اسیرهای جدیدی از ارمنستان به ایران آورده شدند که عمدتاً در حوالی شهر سلطانیه (زنجان) سکنی یافتند.
در هجوم مغولان به ایران، ارامنه نیز به همراه ایرانیان، قتل عام شدند و تعداد آنان رو به کاهش گذاشت، ولی در اندک مدتی به علت آوردن اسرای جدیدی از ارمنستان توسط مغولان، جوامع ارمنی در ایران رو به فزونی نهاد و در اواخر دوران حکومت مغولان که آرامش نسبی در کشور برقرار شده بود، ارامنه جوامعی در شهرهای تبریز، سلطانیه، مرند، مراغه و رشت تشکیل دادند.
در دوران حکومت ایلخانان، ارمنی‌ها در بزرگ‌ترین جامعة ارامنه در پایتخت آن زمانِ ایران، شهر سلطانیه، به فعالیت‌های صنعتی و تجاری اشتغال داشتند. لذا با آغاز حملات تیمور لنگ بیشتر ارمنیان ساکن سلطانیه همراه آن‌هایی که از قفقاز آورده شده بودند به شمال افغانستان و مغولستان کوچانده شدند و بدین ترتیب به مرور شهر سلطانیه از وجود ارامنه خالی شد.
تسلط آق‌قویونلوها و قراقویونلوها بر مناطقی از ایران و آغاز جنگ‌های طولانی، باعث قتل و غارت مردم ایران شد که دراین میان، ارامنه بیشترین آسیب را دیدند؛ به طوری که در مدت زمان کوتاهی کلیة جوامع ارمنی ساکن در مناطق مرکزی و غربی ایران از هم پاشیده شدند.
در اواخر قرن شانزدهم میلادی و آغاز حکومت صفویه، ارامنه عمدتاً در شهرهای آذربایجان متمرکز و تعداد کمی از ایشان نیز در شهرهایی چون قزوین، اصفهان و ری به کار و تجارت مشغول شدند.
در سال 1012 ق، شاه عباس صفوی عملیات نظامی خود علیه عثمانی را آغاز نمود و تمامی فلات ارمنستان را اشغال کرد، ولی به فاصلة یک سال، نیروهای عثمانی به فرماندهی “سینا پاشا” مبادرت به حملة بزرگی علیه نیروهای ایران نمودند. شاه عباس تصمیم گرفت در کنار رود ارس با دشمن روبرو شود، بنابراین با سرعت عقب‌نشینی نمود و درحین عقب‌نشینی، از سیاست سرزمین‌های سوخته استفاده کرد و گروهی از ارمنیان ساکن دشت آرارات به طرف ایران رانده و همة روستاها و شهرهای سر راه ارتش عثمانی نیز سوزانده شدند.
از تعداد نیم میلیون ارمنی رانده شده از مناطق مسکونی خود، فقط یک پنجم آنان قادر به سکونت در مناطق مختلف ایران شدند و بقیه در مسیر طولانی مهاجرت که مدت یک سال به طول انجامید به علت عملیات جنگی، سرما، قتل و غارت قبایل سر راه، بیماری و قحطی جان خود را از دست دادند.
لازم به یادآوری است که مسئلة کوچ ارمنیان به اصفهان، امرساده‌ای نبود. در حدود سیصد و پنجاه هزار تن از ارمنیان به زور شمشیر سربازان قزلباش، خانه و مأوای خود را رها کرده و به سوی کشور ایران به حرکت درآمدند. از آنجاییکه هیچ پل و گذرگاه مطمئنی روی رودخانة ارس نبود، حدود سیصد هزار تن جان خود را از دست دادند و پنجاه هزار تن از ارمنیان که جان سالم به در برده بودند به دستور شاه عباس به اصفهان کوچانده شدند. برخی نیز سر راه،در شهرهای استان‌های گیلان، مازندران و یا شیراز، اسکان یافتند.
ارمنیان ساکن در نواحی روستایی به کشاورزی، دامداری و باغداری و ارمنیان جلفا به داد و ستد اشتغال یافتند و به خاطر اعتماد خاصی که شخصِ شاه عباس به تجار ارمنی داشت، ایشان را جهت صدور ابریشم که در اختیار خود شاه بود، به خدمت گرفت.
ارمنی‌هایی که در دوران صفویه به ایران آورده شده بودند، در شهرهایی چون رشت، قزوین، شیراز، اراک، همدان، انزلی، کاشان و به ویژه اصفهان و روستاهای اطراف آن اسکان داده شدند. به دستور شاه عباس، تجار و صنعتگران ارمنی در جنوب پایتخت (اصفهان)، در ساحل جنوبی زاینده‌رود خانه‌های خود را برپا کردند و به یاد موطن خود، محل سکونت جدید خویش را “جلفا” نامیدند. شاه عباس برای اینکه ارامنه را به سرزمین جدید وابسته نماید، اختیاراتی به آنان اعطا نمود که از آن جمله اجازة ساختن کلیساهای متعدد و برپایی خلیفه‌گری ارامنه جهت ادارة امور مذهبی و اجتماعی خاص ارمنیان را می‌توان نام برد.
پس از درگذشت شاه عباس، اوضاع ارامنه دگرگون شد؛ جانشینان شاه عباس به آزار و اذیت تجار ارمنی پرداختند و مالیات‌های بسیار سنگینی از آنان می‌گرفتند.
با سقوط حکومت صفویه و آغاز شورش افغان‌ها و به علت جنگ‌های طولانی داخلی که تا اوایل قرن نوزدهم ادامه یافت، ناامنی بر ایران حاکم شد و این امر باعث کوچ تعداد بسیاری از ارمنیان از مناطق مرکزی و جنوبی ایران به سرزمین‌های امن مانند سواحل هند گردید و جوامع جدید ارامنه در آنجا تشکیل شد.
به این ترتیب ارمنیان باقی‌مانده در ایران، بیشتر در شهرهای تهران، اصفهان و تبریز، متمرکز و جوامع کوچکی از آنان نیز در شهرها و روستاهای مختلف ایران، پراکنده شدند.
در دوران حکومت نادرشاه هم ارمنیان از شرایط مساعدی بهره‌مند نبودند و ناچار بودند سالیانه مبلغ زیادی به حکومت غرامت بپردازند و بدین ترتیب، گروهی از ارمنیان به هندوستان، هندوچین (قسمتی از خاک آسیا، در شرق هند) و جاوه مهاجرت کردند. در برخی از نواحی ایران، ارمنیان حق نداشتند سواره وارد شهر شوند،آن‌ها فقط می‌توانستند به مشاغلی چون زرگری، نجاری، تجارت و تهیة شراب اشتغال داشته باشند.
در دوران قاجار تحول قابل ملاحظه‌ای در اوضاع ارمنیان ایران حادث شد و به دنبال خدمات ارزندة آنان در دوران مشروطیت، ایشان سرانجام از حقوق یک شهروند ایرانی که سال‌ها از آن محروم بودند، بهره‌مند شدند.
به طوركلي فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي ارامنه در ايران را مي‌توان به سه دورة زماني تقسيم كرد:
دورة اول: فعاليت‌هاي سياسي ـ اجتماعي ارامنه در ايران، زمان شاه عباس صفوي.
دورة دوم: از زمان مشروطه و حضور ارامنه در نهضت مشروطه و شرکت در تدوين قانون اساسي كه طبق آن به اقليت‌های دینی حق شهروندي اعطا شد (الگوبرداري از قانون اساسي فرانسه و بلژيك).
دورة سوم: از زمان انقلاب اسلامی، به جز دورة اول مجلس شوراي اسلامي، در تمام دوره‌ها نماينده‌ای در مجلس داشته‌اند و پس از دورة پنجم نيز تعداد نمايندگان آن‌ها به دو نفر افزايش يافت.
ارامنة ايران را “گريگوريان” نيز مي‌نامند كه اين عنوان از نام پيشواي بزرگ مذهبي ارامنه “گره‌گوار” يا “گريگوار” مقدس گرفته شده است. به طور کلی شش فرقة ارمنی در ايران وجود دارد كه از نظر اعتقادات و آداب و رسوم مذهبي، تفاوت‌های بسیاری با یکدیگر دارند؛ فرقه‌های ششگانة ارامنة ايران عبارتند از:

  1. ارامنة گريگوري: تابع “گريگوار” هستند که بیشترین تعداد ارامنة ايران را تشكيل مي‌دهند. گريگوار در سال 301 م، كليساي “اچميادزين” را بنا نهاد كه نخستين عبادتگاه مسيحي در مشرق زمین بود.
  2. ارامنة كاتوليك: مانند ساير كاتوليك‌هاي جهان، تابع “پاپ واتيكان” هستند. بين ارامنة كاتوليك و گريگوريان طی ساليان دراز، اختلاف و كشمكش وجود داشته است.
  3. ارامنة اُرتدكس: بيشتر آن‌ها در آذربايجان سكونت دارند و در حال حاضر تعداد اين گروه بسيار ناچيز است.
  4. ارامنة شنبه‌دار: ایشان به جاي روز يكشنبه، روز شنبه را تعطيل مي‌کنند. اين عقيده را عده‌اي از كشيشان آمريكايي بنا نهادند و معتقد بودند كه چون حضرت مسيح روز شنبه را منع نكرده، لذا همان روز را باید تعطيل کرد.
  5. ارامنة كرمليت: شعبه‌اي از كاتوليك‌ها هستند كه نخستين گروه كشيشان آن‌ها در سال 1003 خ، از کوه‌های كرمل به ايران آمدند و در ميان ارامنه به تبليغ پرداختند. تعداد اين فرقه بسيار كم است و كليساي ویژه‌ای هم ندارند.
  6. ارامنة پروتستان: ایشان به گفتة برخی، در کنارمذهب و تبلیغ مسيحيت، كارهاي سياسي نیز داشته‌اند. محل كليساي انجيلي ایشان واقع در خيابان قوام‌السلطنة تهران بوده است.
    ارمنیان تهران، بیشتر در اطراف خیابان کریمخان زند سکونت دارند. در بیشتر رستوران‌ها، کافه‌ها و گیم‌نت‌های این محله آوایی با لهجة ارمنی به گوش می‌رسد. کلیسای معروف شورای خلیفه‌گری ارامنه (کلیسای سرکیس مقدس) نیز در همین محله و در ابتدای خیابان ویلا (نجات اللهی) قرار دارد.

تصویری از زنان ارمنی ایران قدیم

کارت پستال زمان قاجار با نیمرخ یک دختر ارمنی و با تمبر ناصرالدّین شاه مربوط به سال 1275 ق، از منطقه‌ای ارمنی‌نشین در جلفای اصفهان.

اشتراک گذاری مقاله : Array
نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *