ابوالقاسم حسنبن احمد غنصری بلخی
عنصری، در سال 350 ق در خانوادهای ظاهراً ثروتمند در بلخ متولد شد. به دليل تسلط عنصری بر علوم عقلی، برخی از افکار و اصطلاحات علمی در اشعارش راه یافته بود، منتهی گاهی این استفاده از افکار و اصطلاحات علمی از طریق آمیزش با تخیلات شاعرانه صورت گرفته و گاه تنها به آوردن آنها بدون توضیح و فقط برای استفاده ابزاری در بیان مقاصد شعری اکتفا شده است و از اینرو بسیاری از اشعار عنصری سخت و دیر فهم و خشک جلوه میکنند. نقدی که عنصری بر شعر غضایری آورده، از جملة قدیمترین نقدهای ادبی است که در زبان پارسی به دست آمده است. در مدح، ميانه رو و در شاعري، چيره دست بود. اشعارش فلسفي است و دلايلش بر پاية برهان و فلسفه بنا شده است. عنصري به جز قصايد، غزليات، قطعات و رباعيات، چند مثنوي هم به نامهاي عينالحيات، شادبهر، وامق و عذرا، سرخ بت و خنگ بت، نیز داشته كه بيشتر آنها از ميان رفتهاند، ولي هنوز نزديك به سه هزار و سيصد بيت از اين ابيات بر جاي مانده است.
بیشتر قصیدههای او در ستایش سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی است. همانگونه که گفته شد، در قصیدهها و غزلهای عنصری اصطلاحات حکمت و منطق نیز وجود دارد. قصیدههای عنصری بیمقدمه است و بیشتر به وصف میپردازد.
باد نوروزی همی در بـوستـان، بتگر شود | تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود | |
باغ هم چون كلبة بزاز پر دیبا شود | راغ همچون طبلة عطار پر عنبر شود | |
روی بند هر زمینی حلة چینی شود | گوشوار هر درختی رشتة گـوهر شود | |
چون حجابی لعبتان خورشید را بینی به ناز | گه برون آید ز میغ و گه به میغ اندر شود | |
افسر سیمین فرو گیرد ز سر، کوه بلند | باز مینا چشم و زیباروی و مشکین سر شود |
عجب مدار که نامرد، مردی آموزد | از آن خجسته رسوم و از آن خجسته سیَر | |
به چند گاه دهد بوی عنبر آن جامه | که چند روز بماند نهاده با عنبر | |
دلی که رامش جوید نیابد آن داند | سری که بالش جوید، نباید او افسر | |
ز زود خفتن و از دیر خاستن هرگز | نه مُلک یابد مَرد و نه بر ملوک، ظفر |
عنصري در سال 431 ق، در سن 81 سالگي، درگذشت و احتمالاً در بلخ به خاك سپرده شده است.