اسماعيليان
اسماعيليان (473 – 653 ق)
اسماعيليان به گروهي از شيعيان گفته ميشد كه تا زمان”امام جعفر صادق(ع)”، با شيعيان موافق بودند، ولي پس از ايشان”اسماعيل ابن جعفر” را امام هفتم خود ميدانستند.
گفته شده شخصي به نام “عبدالله القداح”، اعتقادات اسماعيليان را گسترش داده و باعث دگرگونيهاي زيادي در زمان خودش شده است؛به طوري كه در زمان او مذهب اسماعيليان با مذهب ساير شيعيان اختلافات زيادي پيدا كرد و پس از مدتي باعث تشكيل سلطنت فاطمي در مصر شد.
اسماعيليان، سالها انديشة اسماعيلي و خليفههاي فاطمي را تبليغ كردند؛ مركز اين تبليغات در ايران بيشتر در ري، ماوراءالنهر و خراسان بود. در سدة چهارم، كار مبلغان اسماعيلي بالا گرفت به طوري كه امير نصر ساماني به ايشان پيوست. اين عمل واكنش غلامان ترك متعصب و روحانيون سُنّي را برانگيخت، تا اینکه به فكر براندازي او افتادند. اميرنصر به ناچار كنارهگيري كرد و فرزندش نوح جانشين او شد. فشار فقيهان سنّي و تركان كه نيرو گرفته بودند، آنچنان به جنبش اسماعيليان آسیب رساند، كه اين جنبش از آن پس حالت پنهاني به خود گرفت.
با واژگوني سامانيان و روي كار آمدن غزنويان، وضع بدتر شد، زيرا سلطان محمود غزنوي، مسلمان سختگيري بود. بزرگترين كسي كه در زمان غزنويان قرباني كشتار اسماعيليه شد “حسنك وزير” بود كه به دار آويخته شد.
حسن صباح، یکی از مبلغان و پیشوایان مشهور فرقة اسماعیلیان بود. او در ابتدا مانند پدرش شیعة دوازده امامی بود، اما به تدریج به مذهب اسماعیلی علاقهمند شد و به آن مذهب روي آورد. حسن صباح در زمان کوتاهی، تبلیغات خود را در طبرستان، کرمان، یزد، دامغان و سایر نقاط ایران وسعت بخشید و دژ الموت را در نزدیکی قزوین به عنوان مقرّ خود تعيين كرد. طولي نكشيد كه قلعههاي ديگري در جاي جاي ايران به دست ياران حسن صباح افتاد و به اين ترتيب دولتي در دل دولت سلجوقيان تشكيل شد. حسن صباح براي پيشبرد آرمانهاي اسماعيلي، دست به يك رشته كشتار پنهاني زد كه مهمترين آن، قتل خواجه نظامالملك بود. او تا پايان عمر، در دژ الموت ماند و به زهد و عبادت و تبليغ آيين خود، روزگار گذراند.
پس از مرگ حسن صباح، جانشينان او با خاندانهاي تركی که بر ايران چيره شده بودند، به مقابله پرداختند؛ تا اينكه با هجوم مغولها به ايران، رهبر اسماعيليان الموت، به دست هلاكوخان كشته شد. مغولان دژها را يكي پس از ديگری گشودند و اسماعيليان را قتل عام كردند. در قلعة الموت، کتابخانة بزرگی بود که به داشتن کتابهای بسیار با ارزش شهرت داشت. “عطا ملک جوینی” که در این سفر همراه هلاکو بود، از او خواست تا کتابهای نفیس و مهم آن را جدا کند و بقیه را که مربوط به دین و اصول اسماعیلیان است بسوزاند.