بهرام گور

بهرام گور

بهرام، پادشاه مشهور ساسانی، که در تاریخ به «بهرام پنجم» مشهور است، از سال 420 تا 438 م (در حدود دو قرن پیش از هجرت) پادشاهی کرده است. اشعار منسوب به بهرام گور، اصالتاً پهلوی بود نه شعر فارسی دری که وزن آن به وزن‌های عروضی عرب، نزدیک است. بهرام چون شکار گورخـر را بسیار دوست داشت و به آن می‌پرداخت، بـه او بهرام گور می‌گفتند.
یزدگرد اول، سه پسر به نام‌های شاپور و بهرام و نرسی داشت. مادر بهرام، شوشاندخت نام داشت که دختر راس الجالوت زمانه، رهبر یهودیان و ایرانی ـ یهودی بود. روایت‌هایی که منشأ آن عرب‌ها بوده‌اند گویای آنست که بهرام از کودکی به نعمان منذِر، امیر عرب حیره، سپرده شده بود تا نزد او پرورش یابد. بنابر این روایات، بهرام در هفتمین ساعت روز هرمزد از ماه فروردین به دنیا آمد و اختربینان به یزدگرد گفتند که او در آینده شاهنشاه ایران خواهد شد، ولی پیش از آن هنگام در زمینی خارج از خاک ایران به سر خواهد برد. در نتیجه، هرمز او را پس از تولدش به منذر سپرد و دایه‌ها و مربیانی را با او روانه حیره کرد تا او را به شیوة دربار ایران پرورش دهند. هرمز به این منظور دستور داد تا در حیره کاخی به نام خورناگ برای بهرام ساختند (عرب‌ها این کاخ را خورنق نامیدند و افسانه‌های بسیاری درباره‌اش ساختند).
مغان و بزرگان کشور که از سیاست‌های یزدگرد اول ناخشنود بودند، مایل نبودند که پادشاهی از پسرانِ او ادامه یابد و یکی از ساسانیان را که خسرو نام داشت به سلطنت نشاندند. بزرگانِ هوادار خسرو دو فرزند دیگر یزدگرد را از میان برداشتند. اما پسر دیگرش بهرام به حمایت بخشی از سپهداران و به کمک سپاهیان پادگان حیره به سوی تیسفون حرکت کرد. بهرام از حیره سپاه آراست و وارد میان‌رودان شد و در کنار تیسفون لشکرگاه زد. بزرگان در میان او و خسرو به رفت و آمد پرداختند و پس از گفتگوهای فراوان تصمیم بر آن شد که پادشاهی به بهرام واگذار شود.

تندیس بهرام گور در باکو
بهرام، پادشاهی دلیر و جنگجو بود. داستان‌های بسیاری را به او نسبت می‌دهند. نظامی گنجوی، داستان لشکرکشی بهرام را بی‌جنگ و خونریزی می‌داند، او چنین می‌گوید که بهرام شرط گذاشت که تاج شاهی در میان دو شیر نهند و هر که توانست تاج از میان دو شیر برگیرد، همانا پادشاهی، او را سزد. خسرو شاه از این کار سرباز زد و بهرام را به تنهایی به این کار واداشتند، او نیز پس از نبرد با دو شیر تاج شاهی را از آن خویش ساخت.
آوردن کولیان از هند به ایران را از کارهای او می‌دانند. او این کار را برای شادمان کردن مردم انجام داده بود زیرا کولیان نوازندگان و رقصندگان توانایی بودند. شادروان دهخدا ایشان را لولی می‌خواند و در این باره چنین آورده‌است: «در تاریخ ایران، نام لولیان نخست، در داستان‌های مربوط به روزگار ساسانیان آمده ‌است، نوشته‌اند که بهرام گور از شنگل یا شنگلت یا شبرمه پادشاه هند، خواست تا گروهی از آنان را از هند به ایران گسیل دارد.»
او به شکار و باده‌گساری، بسیار دلبسته بود. دلبستگی او به شکار گورخر سبب شد که به او لقب بهرام گور را بدهند. بهرام زنی به نام نازپری داشت که بسیار در زندگی او تاثیرگذار بود.
همچنین در داستان‌ها چنین انگاشته شده که در جستجوی گوری، در لجنزار گرفتار آمد و لجنزار او را در خود فرو خورد. همچنین، نویسندگان زرتشتی زمان او را زمان آرامش و آشتی می‌دانند و زمانی که دیوان از ترس او پنهان شدند.
کاخ سروستان در استان فارس و در ۹ کیلومتری جنوب شهر سروستان در دشتی وسیع جای گرفته است. این کاخ از سنگ و گچ و در زمان بهرام گور ساخته شده است.
در چند سال گذشته در این مجموعه مطالعات و تحقیقات مختلفی انجام شده است که طی آن‌ها کاوشگران توانسته‌اند بناها، بقایای معماری و آثاری از دوران اسلامی و ساسانی را شناسایی کنند.

بقایای کاخ سروستان
این بنا یکی از باشکوه‌ترین کاخ‌های ساسانی بوده که در آن زمان مقدس بوده است. بخش‌های مختلف این بنا شامل یک ایوان ورودی و گنبدی در مرکز و حیاط است. این کاخ نسبت به دیگر بناهای آن دوره از فن معماری و پلان‌های پیچیده و کامل‌تری برخوردار است.
مجموعه کاخ سروستان که قدیمی‌ترین گنبد آجری کشور را در خود جای داده است در زمان بهرام گور ساسانی ساخته شده است.
مدیر پروژه کاخ سروستان در مورد بررسی‌های جدید و شناسایی وسعت این مجموعه گفت: «کارشناسان و باستان‌شناسان در آخرین بررسی‌ها و کاوش‌هایی که در مجموعه کاخ سروستان انجام داده‌اند، توانستند بخش‌هایی از حصار و دیوارهای این مجموعه باستانی را کشف کنند».
کشف این حصارها و دیوارها از وسعت ۳۰ هکتاری این مجموعه، خبر می‌دهد. دقوقی در همین رابطه گفت: «پیش از انجام بررسی‌ها و کشف بقایای جدید کاخ سروستان، کارشناسان تصور می‌کردند وسعت این محوطه باستانی بیش از چند هکتار نباشد اما کشف آثار جدید بر اهمیت و وسعت این محوطه‌ها افزود».
حکیم فردوسی روزگار بهرام پنجم را روزگار شادی مطلق می‌داند و در بیان رنج‌های ایرانیان در عصر غلبة اعراب، به شادی روزگار بهرام پنجم اشاره می‌کند:
چنان فاش گردد غم و رنج و شور
که شادی به هنگام بهرام گور

حکیم نظامی گنجوی در هفت پیکر (بهرامنامه) داستان بهرام را از بدو تولد، تا مرگ رازگونه‌اش بیان می‌کند.
حکیم عمر خیام در یکی از رباعیاتش به موضوع مرگ بهرام چنین اشاره دارد:
آن قصر که جمشید درو جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

از تاریخ تولد بهرام پنجم اطلاعی در دست نیست، ولی گویا در نواحی اراک فعلی متولد شد و در سال 438 م، در شیراز درگذشت.

اشتراک گذاری مقاله : Array
نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *