خواجه عبدالله انصاري
خواجه عبدالله انصاري
ابواسماعيل، مشهور به پیر هرات
خواجه عبدالله انصاری، در سال 396 ق، در شهر هرات (قهندز) دیده به جهان گشود. دربارة زندگی و شرح حال پیر هرات، اطلاعات زیادی در دست نیست، جز در چند کتاب، که قابل اعتمادترین آنها نفحاتالانس عبدالرحمن جامي است که در آن نيز شرح حال قابل توجهی دربارة خواجه عبدالله ارائه نشده است.
پدر او، ابومنصور انصاری، از فرزندان ابوایوب خالد بن یزید انصاری، صحابی معروف پيامبر (ص) بود. ابوایوب، همان کسی است که گويا رسول اکرم (ص) هنگام هجرت از مکه به مدینه، مدتي در خانة او، منزل گرفت و به همین مناسبت وي را صاحب رحل خواندند. ابومنصور، مردی طالب دانش و معارف دینی بود، اما پس از آنکه به هرات آمد و تشکیل خانواده داد، از دنیای مورد علاقهاش که همان عرفان بود دور افتاد، ولی با وجود این در طریق صداقت و ایمان، نخستین آموزگار فرزند خویش، خواجه عبدالله بود. خواجه عبدالله نيز اولین راهنمای زندگی و نخستین مشوق خود را در راه کسب علم و معرفت، پدر خویش میدانسته و گفته است: «من هفتاد و اندي سال علم آموختم و نوشتم و رنج بردم. در اعتقاد، اول از پدر خود آموختم که صادق بود و متقی، که کسی آن چنان نتوانستی بود».
عبدالله، فرزند محبوب خانواده بود و از همان سالهای کودکی از استادان فن، علم حدیث و تفسیر آموخت. از جمله استادان او یحیی بن عمّار شیبانی را نام بردهاند، که از شیراز به هرات آمده و به تعلیم و تدریس مشغول شده بود و سعی داشت که سنت عرفان را با شریعت تطبیق دهد و این راه و روش در مشرب شاگردش نیز اثری پایدار به جاگذاشت.
براساس آنچه خود خواجه عبدالله گفته، در نه سالگی به راحتی قادر به خواندن و نوشتن بود و هزاران بیت شعر پارسی و صد بیت شعر عربی از معاصران و متقدمان را حفظ داشت.
آرامگاه خواجه عبدالله در هرات
خواجه عبدالله، دربارة شیوة زندگی خود میگوید: «من بسیار به جامة عاریتی مجلس کردهام و بسیار به گیاه خوردن و آن وقت یاران داشتم و دوستان و شاگردان، همه توانگر بودند، هر چه من خواستمی بدادندی، اما من نخواستمی و بر ایشان پیدا نکردم و من گفتمی چرا ایشان خود ندانند که من هیچ ندارم و از هیچ کس چیزی نخواهم؟ من خُرد بودم هنوز، که پدر من دست از دنیا بداشت و دنیا همه بپاشید و ما را در رنج افکند و ابتدای درویشی و محنت ما از آن وقت بود. من به زمستان جبه نداشتم و سرمای عظیم بود و در همة خانه من، بوریا یکی بود، چندان که بر وی بخفتمی و نمد پارهای بر خود پوشیدم. اگر پای را بپوشیدمی سر برهنه شدی و اگر سر را بپوشیدمی پای برهنه شدی؛ خشتی که زیر سر نهادمی و میخی که جامه لباس بر آن کردمی و بیاویختمی».
وي در عصری میزیست كه از یک سو فقر و ظلم بیداد میکرد و از سوي دیگر تمایل عموم مردم به گوشهگیری و انزوا و رشد اندیشههای دینی و عرفانی تا جایی بود که گوشه و کنار شهرهایی همچون هرات و نیشابور، پر از خانقاههای صوفیان شده بود.
هرچند استادان وی شافعی مذهب بودند، اما دیری نگذشت که او مذهب حنبلی اختیار کرد. به سال 417 ق، در 21 سالگی، برای تکمیل تحصیلات به نیشابور رفت. سپس به طوس و بسطام سفر کرد و به سماع و ضبط حدیث همت گماشت. او میگوید: «همه روز بنوشتمی و روزگار خود بخش کرده بودم، چنانکه مرا هیچ فراغت نبودی. بامداد پگاه به مقرن شدمی به قرآن خواندن، چون باز آمدمی، به درس مشغول شدمی، به شب در چراغ، حدیث مینوشتمی و فراغت نان خوردن نبود، مادر من نان لقمه کرده بودی و در دهان من مینهادی. در میان نوشتن، حق سبحانه و تعالی مرا حافظهاي داده بود که هرچه زیر قلم من میگذشتی، مرا حفظ شدی».
خواجه عبدالله، در سال 423 ق، عازم سفر حج شد و بر سر راه مکه در بغداد توقف کرد، تا مجلس درس ابومحمد خلال بغدادی را درک کند. در بازگشت از سفر حج به زیارت ابوالحسن خَرَقانی، صوفی نامور نایل شد. این ملاقات در وی سخت مؤثر افتاد و ذوق عرفانی او را که به برکت تلقین پدر در وجودش جوانه زده بود به بارآورد. خرقانی نیز با دیدن خواجه عبدالله که جوانی پرشور و هوشمند بود، او را گرامی داشت و خواجه عبدالله در این مورد میگوید: «مریدان خرقانی مرا گفتند که سی سال است که با وی صحبت میداریم، هرگز ندیدهایم که کسی را چنان تعظیم کند که تو را و چنان نیکو داشت که تو را». وی از دیگر مشایخ صوفیة عصر خود مانند شیخ ابوسعید ابوخیر نیز درک فیض کرد.
خواجه عبدالله، سرانجام به زادگاه خود بازگشت و در آنجا مقیم شد و به تعلیم مریدان مشغول گردید. در روزگاری که امام الحرمین، فقیه مشهور شافعی، در نظامیة نیشابور، فقه شافعی و کلام اَشعری درس میداد، خواجه عبدالله با علم کلام مخالفت ورزید و در نكوهش آن، کتاب نوشت؛ از اینرو خواجه چند بار تهدید به قتل شد و حتی به فرمان خواجه نظام الملک از آن شهر تبعید گردید. خواجه نظام، وزیر سلجوقیان، هرچند به دليل تقوا و دانش پیر هرات، حرمت وی را حفظ میکرد و او را از دست دشمنان در امان نگه میداشت، اما اجازه نمیداد بر اثر وجود وی، در شهر آتش فتنه برانگیخته شود.
خواجه عبدالله، «شیخ الاسلام» لقب گرفت و مریدان بسیاری در هرات پيدا كرد. وی در پایان عمر نابینا گردید.
از انصاری، آثار زیادی به جای مانده که اغلب آنها به نثر مسجّع و آهنگین است. خواجه عبدالله شعر هم میسرود، ولی بیشتر شهرتش به سبب رسالههای متعدد اوست. وي از نخستين كساني است كه به فارسي، نثر مسجع ساخت و در ضمن نثر، شعر به كار ميبرد و اين سبك در قرن هفتم هجري از سوی شیخ اجّل سعدی شیرازی شاعر بزرگ پارسی به کمال رسید و کتاب گلستان سعدی بهترین شاهد آن است.
«بندة آني كه در بند آني. آن ارزي كه ميورزي. چنان زي كه به ثنا ارزي و چنان مير كه به دعا ارزي. اگر بر هوا پري مگسي باشي، اگر بر روي آب روي خسي باشي، دل به دست آر تا كسي باشي.
زاهد مزدور به بهشت مينازد و عارف به دوست، که اوست».
آنكس كه ترا شناخت، جان را چه كند
فرزند و عيال و خانمان را چه كند؟
ديوانه كني، هر دو جهانش بخشي
ديوانه تو، هر دو جهان را چه كند؟
علت نامگذاری آرامگاه خواجه عبدالله به گذرگاه را حضور صدها تن از مردمی میدانند که روزانه
برای زیارت از مرقد پیر هرات به این محله میآیند. معماری این بنا به طور کلی به سبک دورة تیموری است.
در ساخت پیشگاه جناح شرقی ایوانی بلند ساخته شده که بر شکوه و منزلت بنا میافزاید.
مقبرة خواجه عبدالله یکی از مراکز فرهنگی و مذهبی شهر هرات محسوب میشود که علاوه بر عارفان و دوستداران پیر هرات، گردشگران خارجی را نیز به خود جذب میکند.
اين مرد بزرگ در سال 481 ق، در سن 85 سالگی درگذشت و در گازرگاه (ده کیلومتری هرات) به خاک سپرده شد. آرامگاهش در ههمانجا پابرجاست.