ساسانيان
ساسانيان (۲۲4 – 6۵۱ م)
ساسانیان، داريوش سوم هخامنشي را از نياكان خود ميدانستند. ساسان از نجبای پارس بود. با دختری از خاندان بارزنگی ازدواج کرد و به ریاست معبد ناهید در استخر پارس منصوب شد و بابک پسر او چندی بعد به جای پدر نشست. او بزرگترين پسرش شاپور را به وليعهدي خود برگزيد؛ اما چندي بعد شاپور به طرز اسرارآميزي درگذشت. پس از وي، برادرش، اردشير بر تخت نشست و به تدريج بيشتر فلات ايران و ساحل جنوبي خليج فارس را به تصرف خود درآورد. اردشير پادشاهي با تدبير و همواره به كشورگشايي مشغول بود. او دولت جديدي در ايران پديد آورد كه آيين تازه، قانون و شيوة ادارة جديدي را به همراه داشت. پيوندي كه اردشير بين دولت و دين به وجود آورد، بیشتر پيروان آيين زرتشت را كه در آن زمان در پارس، ماد و حتي قسمتي از نواحي شرقي، جمعيت بسيـاري را تشكيل ميدادند به خاندان او علاقهمند كرد. بدين ترتيب پادشاهی خود را از همان آغاز با پشتیبانی و مشارکت كساني كه اهل دين بودند، همراه ساخت. اردشير در اواخر عمر به پارس بازگشت و پسرش “شاپور يكم” را بر تخت نشاند. شاپور يكم نيز به فتوحات پدر و گسترش شاهنشاهي ايران ادامه داد. وي دستگاه بازرسي منظمي را براي خود ترتيب داد.
طرحهاي شهرنشيني و شهرسازي پارتيان (اشكانيان) و سپس ساسانيان، سيل جمعيـت از سـاير بخشهاي فلات ايران را چه به صورت خود خواسته و چه از طريق كوچ اجباري جمعيت، به شهرهاي نوساز سرازير کرد. رشد شهرسازي در اين دوران به دليل ماليات سرشاري بود كه ساسانيان از شهرنشينان ميگرفتند. از سوي ديگر برای صنايع نساجي، شيشهگري، بلورسازي، فلزكاري و ساير صنايع به نيروي كار فراوان نياز داشتند. به کار گرفتن مهندسان، كارگران ماهر و صنعتگران رومي و انتقال آنها به شهرهاي نوساز و قديمي در زمان خسرو پرویز موجب اوج پيشرفت در پوششهاي زرهي و جنگافزار شد. از ديگر عوامل توسعة اقتصادي، تسلط بر خليج فارس بوده، كه در آن زمان چندين بندر نيز ساخته شده بود. در منابع عربي آمـده، در دورة ساسانیان، ايرانيان بر بنادر و سواحل خليج فـارس تسلط کامـل داشتند. در كارنامة اردشير بابكان به تعدادي از اين بنادر اشاره شده است؛ بندر بُخت اردشير (بوشهر كنوني) و بندر ديگري به نام سيراف كه دو جاده يكي به سمت فيروزآباد و ديگري به سمت شيراز، داشته و نیز بندر گوزَرَن يا كوجَران كه در نزديكي بندر لنگه قرار داشته است.
حكومتي كه به وسيلة دودمان ساساني برپا شد، بر دو پاية دين و مركزيت استوار بود. آنان دولتي تشكيل دادند كه قدرت كشور را در خود متمركز ساخته و با اقتدار تمام بر همة مناطق ایران پهناور نظارت داشت. ساسانيان، عظمت و شكوه دوران هخامنشي را بار ديگر زنده كردند؛ در دورة حکومت اين دودمان، عظمت، اقتدار و حيثيت سياسي شاهنشاهی ايران تا آنجا اوج گرفت كه عملاً جهان متمدن آن روز را به دو قطب ايران و روم تقسيم نمود.
هنگامي كه اردشير زمام حكومت را در دست داشت، كشور ايران واجد يك وحدت ملي شد. دولت ساساني در دو مورد بر حكومت اشكاني امتياز و برتري داشت:
- تمركز، یکپارچگی و پیوستگی استوار و نيرومند بخشهای مختلف شاهنشاهی ایران
- رسميت بخشیدن به دين زرتشت
اگر مورد نخست را بازگشت به ساختار دوران داريوش بزرگ بدانيم، مورد دوم حتماً از ابتكارات ساسانيان بوده است. در طول چهار قرني كه ساسانيان بر ايران حكومت كردند، شرايط زندگاني مردم و ادارة كشور دستخوش تغييرات بسيار شد، اما در اصول، همان بنيان اداري و اجتماعي كه اردشير، پيريزي كرده بود، تا پايان دوران ساساني باقي ماند.
شاهان ديگري نيز در اين دوران تأثيرگذار بودند كه از جمله آنان ميتوان به “خسرو اول” ملقب به “انوشيروان” اشاره كرد. وي بيست و دومين شاهنشاه ساساني بود كه نزديك به نيم قرن حكومت كرد؛ حكومت وي را تجديد حيات ساساني به شمار آوردهاند. تسلط بر اشراف و موبدان و تعديل نفوذ و قدرت آنان و ادامة اصلاح نظام مالياتي، افزايش فرماندة سپاهيان، نگاه مسامحهآميز به اقوام غير زرتشتي و تسلط بر يمن در جنوب شبه جزيرة عربستان از كارهاي وي بوده است.
در زمان خسروپرويز نيز، لباسها و وسايل زهي به اوج كمال خود رسيده بود. برخي معتقدند آوردن شطـرنج از هند به ايران، ترجمة كليـله و دمنه و ترجمة كتابهاي ديگر از زبانهاي يوناني و سرياني، به روزگار خسروپرويز برميگردد. (عدهای نیز میگویند شطرنج را در زمان انوشیروان به ایران آوردند و کلیله و دمنه به وسیلة برزویه طبیب ترجمه شده است) خسروپرويز را به لباسهاي فاخر، شكوه دربار، ظروف نقره، گنجها و موسيقيدانانش ميشناسند.
ساسانيان در ايجاد تاريخ و تنظيم تاريخنگاري اهتمام نمودند. مشهورترين خطهاي رايج در زمان ساسانيان، خط پهلوي اشكاني و خط پهلوي ساساني بود؛ اين خطها از خط آرامي اقتباس شده بودند و همة مكاتبات اداري، نوشتههاي ادبي، تاريخي وسنگنبشتههاي شاهان ساساني كه بر صخرهها کنده شدهاند به اين خط نوشته شده است.
در آن روزگار، آموزش منحصـر به طبقات بزرگـان بود و تودة مردم از آموزش و دانشاندوزي محروم بودند. جنگآوری، تيراندازي، اسب سواری، چوگان و شنا، از ديگر كارهايي بودند كه جوانان به آن مشغول ميشدند تا هنگام جنگ، آمادگي لازم را داشته باشند.
گندي شاپور، از مراكز مهم دانش، آموزش و پژوهش جهان آن روز بود و دانشمندان و پزشكان بسياري در آن به آموزش و پژوهش مشغول بودند. شاپور اول عدهاي را براي كسب علوم به هند فرستاد و عدهاي از فلاسفة يوناني را كه از تنگنظري و تعصب مسيحيان روم به ايران پناهنده شده بودند، به گرمي پذيرفت و از آنان حمايت كرد.
تجارت آنها با كشورهاي ديگر، با كشف آنچه از آن دوران بر جاي مانده، بيانگر اين است كه ايران با چين نيز مراودات تجاري داشته است. دو امپراتوري بزرگ يعني ايران و روم نيز عهدنامههايي متعدد، در زمينة توسعة اقتصادي امضا كرده بودند. در آن دوران شركتهايي وجود داشت كه افراد عادي يا مـذهبی (مغها)، سرمايههاي خود را در آنها به اشتراك ميگذاشتند؛ اين شركتهاي سهامي، در خاورميانه به نام “همبايي” ناميده ميشدند.
از شهرهايي كه اردشير بنيانگذار آن بود، شهر “اردشيرخوره” را ميتوان نام برد، كه امروزه به “فيروزآباد” معروف است و در استان فارس قرار دارد. از بنـاهاي به يادگار مانده از آن دوران، كاخ اردشيرخوره و قلعه دختر است. خرابههاي چندين كاخ و آتشكده در ديگر شهرهاي فارس و شهرهاي تازه تأسيس ديگر نيز از اين دوران برجاي مانده است كه اينها همه جلوهگاه هنر معماري عصر ساساني است. معماران اين دوره در اوايل، از شيوههاي اشكاني پيروي ميكردند، ولي با گذشت زمان، در بناي كاخها و آتشكدهها، شيوهها و سبكهايي نوین به کار گرفته شد، كه در گذشته، فراگير نبود. در این دوران، ایرانیان اعتقاد داشتند، جهان چهار بخش دارد و شهرها را باید طوری ساخت که درهای آن به چهار سوی جهان گشوده شود.
نقش برجستههاي فرمانروايان ساساني و سنگنبشتههاي آنان در فارس، كرمانشاه و نواحي ديگر، كه شامل مراسم تاجگذاري، جنگ و شكار شاهان بود، نشانگر چيرهدستي سنگتراشان ايراني در آن عهد است. این هنرهای تصویری برجاي مانده، نمایانگر این است که هنر تصویرگری در این دوران، هنری درباری و شاهی و در خدمت تبلیغات سیاسی پادشاهان ساسانی بوده است.
از ديگر صنايعي كه در آن دوران بسيار مورد توجه بوده و طرفداران بسياري نيز داشته، قاليبافي، پارچهبافي، فلزكاري و شيشهگري بوده كه در عهد ساساني رونق بسيار داشته است. در اين عصر پارچههاي توليد ايران در روم، مشـتريان زيادي داشت. فلزكاران ماهر در خدمت شاهان و شاهزادگان بودند و براي آنها، ظروف بسيار ظريف و زيبا از جنس طلا و نقره ميساختند كه نمونههايي از آنها زینـتبخش موزههاي اروپاست.
موسيقي از جمله هنرهاي مورد توجه شاهان ساساني بوده است؛ موسيقيدانان و آوازخوانان دربار را، “هنياگر” يا “خنياگر” ميناميدند. خسروپرويز و بهرام گور در ميان شاهان ساساني به شعر و موسيقي علاقة بسیار داشتند و به آن اهميت ميدادند.
در عهد ساساني جادة ابريشم، مهمترين و طولانیترین مسير تجاري در جهان بود. همانطور که ايران در دورة اشكاني از منافعي كه اين راه برايشان ايجاد ميكرد سود ميبرد، ساسانيان نيز از اين جهت بينصيب نماندند. ايران همچون پل ارتباطي راه شرق و غرب بود. كاروانهاي تجاري كالاهاي ساخت چين، هند، ايران و روم را از سرزميني به سرزميـن ديگر ميبردند.
ماليات، مهمترين منبع درآمد محسوب ميشد كه علاوه بر خراج و ماليات سرانه و سالانه، از بازرگانان نيز ماليات گرفته ميشد. تجارت دريايي در دورة ساسانيان داراي اهميت بود. طلا، نقره، مس، مرواريد و پارچههاي ابريشمي از مهمترين محصولات ايران محسوب ميشدند.
در اين دوران اديان مهمي نيز از جمله “ماني” و “مزدك” به وجود آمدند. دين مانوي مجموعهاي از اديان بودايي، مسيحي و زرتشتي بود. ماني در زمان شاپور اول ميزيسته و در ابتدا، شاه اجازة نشر اين دين را به وي داد، به طوري كه ماني در جنگها، شاپور اول را همراهي ميكرد؛ اما به خاطر نفوذ موبدان، جلوي تبليغات او گرفته شد. ماني توسط يكي از مغان بزرگ و با نفوذ آن زمان به نام “كرتير” كه در زمان سلطنت هفت پادشاه ساساني ميزيسته و قدرت بسياري داشته، كشته شد. تا قرن بيستم مطالب زيادي در مورد ماني به دست نيامده بود تا اينكه نخستينبار چند تن از خاورشناسان اروپايي، برحسب اتفاق در خرابههاي تركستان چين آثاري از مانويت پيدا كردند، ولي شخصيت ماني به علت از بين رفتن آثارش در پردهاي از ابهام باقي ماند. مشهورترين كتاب ماني “اردهنگ” است كه در فارسـي “ارتنگ” و يا “ارژنگ” خوانده ميشود كه شامل تصـاوير عجيب و غريب افسانـهاي، درهموبرهم، پر شاخ و بـرگ و پيچيدگيهـاي خاص است، كه در آن نگارههايي با قلم ماني دربارة شناخت كيهان و تغييرات آن آمده است. از پيروان ماني آثار بسياري به زبانهاي فارسي ميانه، قبطي، سغدي، چيني، تركي و نظاير آن برجاي مانده كه شايد از هيچ دين و آييني اين همه آثار به جاي نمانده باشد. آيين ماني، انديشة مسيحيت، راز و رمز زرتشت و عرفان بودا را در خود دارد.
مزدك نيز پارهای از اعتقاداتش از ماني گرفته شده بود؛ مزدك مانند ماني نميخواست دين جديدي را معرفي كند، بلكه ميكوشـيد در هـمان دين زرتشت دسـت به تأويلات و اصلاحاتي بزند. در كـتاب سياستنامة خواجه نظام الملك از زبان مزدك آمده: “مرا فرستادهاند تا دين زرتشت را تازه گردانم كه خلق معني زند و استا (زند و اوستا) را فراموش كـردهاند و فرمانهاي يزدان نه چنان ميگذارند.” بزرگان و اشراف به اين اديان احساس خوبي نداشتند و فكر ميكردند با اين تأويلات جديد از دين، ممكن است مردم به پشتيباني از آنان برخيزند و دين زرتشت به حاشيه رانده شود، بنابراين درصدد از بين بردن اين اديان بودند.
در روزگار پایانی شاهنشاهی ساسانی، روحـانیت به جز محدودیت و تشریفات، خاصیتی نداشت. هر روز آتشکدههای موبدان غنیتر میشد و تلاشهای شاپور سوم و یزدگرد اول و قباد، برای جلوگیری از این توسعه طلبی روحانیون به جایی نرسید. ثروتهای هنگفت موبدان و وابستگان، آنها را به فساد و تباهی و ستمگری کشانده بود. آزمندیهای حاکمان و فرمانروایان از یک سو و فساد و ظلم و دنیاطلبی موبدان و روحانیون از سوی دیگر، باعث شد تا کم کم آیین مسیح رواج پیدا کند و دین زرتشتی در میان طبقات دردمند و حتی اشراف کمرنگ شود و اگر اسلام ظهور نمیکرد، کلیساها جای آتشکدهها را میگرفتند.
ضعف و سستی که پس از دوران شیرویه، در ایران پدید آمد و نیز سقوط پی در پی شاهان؛ خودسری اشراف و به ویژه روحانیون را به دنبال داشت. بدگمانیهای خسروپرویز و پدرش، براساس فتنهگریهای موبدان به برخی شاهزادگان شایسته که میتوانستند شاهنشاهی ساسانی را حفظ کنند، موجب شد برای ایران، جز تباهی و ویرانی چیزی به ارمغان نياورد. خسروپرويز در طول سلطنت خود اشتباهات فراواني كرد، كه اين اشتباهات موجبات فروپاشي اين دودمان شد؛ به طور مثال لشگركشيهاي غير ضروري و رنجاندن و از دست دادن سرداراني چون “بهرام چوبين”، ناراحت كردن مسيحيان با انتقال صليبي كه مسيح با آن مصلوب شده بود، (وي آن را از فلسطين به تيسفون برد) و در نهايت كشور را به حال خود رها كرد و به شراب پناه برد.
آیین زرتشتی، که بر پایة “پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک” استوار بود، در پایان روزگار ساسانی، رنگ دیگری به خود گرفت و تحت تأثیر دین مسیح و تمایلات زاهدانه و خشک مذهبی موبدان، گـرایشهای تازهای یافت. همچنین ظهور مزدک و آیین جدیدش، تیشه به ریشة روحانیون زد و ایران برای زمانی طولانی، دچار هرج و مرج و آشفتگی شد. قباد که از دست روحانیون به ستوه آمده بود، به دین مزدک گروید و این، بر نابسامانی اوضاع دامن زد. اما انوشیروان، مزدکیان را سرکوب کرد که این نیز موجب به وجود آمدن نارضایتی دیگری شد. تا پیش از آمدن اسلام، زرتشتيان اجساد مردگان خود را در زميني باز در معرض هجوم كركسان و سگان قرار ميدادند، سپس استخوان اين مردگان را تا چند روز زير نور آفتـاب ميگذاشتند تا آلودگيهاي جسم از بين برود و موجب آلودگي زمين نشود؛ بعد استخوانها را در گور سنگي دفن ميكردند. هنگامي كه مسلمانان به ايران آمدند و اجساد خـود را در زميـن خاك كـردند، زرتشتيان بسيار عصباني شدند. ايرانيان در آن دوران براي طبيعت و آنچه خدا آفريده، به خصوص زمين، اهميت ويژهاي قائل بودند.
ورود اسلام به ایران، تنها یکی از دلایل سقوط شاهنشاهی ساسانیان بود، اما عامل اصلی این شکست، ضعف و گسترش فساد داخلی و سرخـوردگی ایرانیان از فشارهای دینی موبدان زرتـشتی بود. در حـقیقت، ایران همزمان با ورود اعراب، دچار جدایی، گسستگی، نفاق بین طبقات و اختلافات و رقابتهایی میان نجیبزادگان و روحانیون بود. در چنین حالی هر حادثهای میتوانست آن نظام را منهدم کند و برخلاف تصور برخی از مورخان، برای نابودی آن دولت مذهبی، دیگر نیاز به معجزه نبود، زيرا مردم از جهات مادي و معنوي خسته و ناراضي بودند. نفوذ روز افزون موبدان در جامعه، آزادي انديشه را از مردم گرفته بود؛ به عبارت دیگر قدرت اعراب (دشمن خارجی)، عامل اصلی شکست نبود، بلکه ضعف نظام کشور (دوستان داخلی) و نبود اعتقاد و انگیزة مردم، موجب فروپاشی دولت مرکزی ایران شد.
با تمام این بحثها، به گفتة “آلبر ماله”،تاریخنگار بزرگ، در تاریخ ملل شرق و یونان: “ایرانیان پیش از اسلام در فرهنگ و تمدن دارای خصوصیات و امتیازاتی بودند که در میان سایر ملتها و اقوام، موقعیت و مقامی با شکوه احراز کرده بودند. آنان قومی متمدن بودند، راستی، درستی و رعایت قوانین از ویژگیهای تمدن ایرانیان شمرده میشد. چون بر خاک مشرق دست یافتند نظم و ترتیب به کار بردند و آرامشی برقرار کردند و اداره و نظمی به وجود آوردند و عفو و اغماض را در همه کار به کار بستند.”
مجسمة شاپور که در موزة متروپولیتن نیویورک نگهداری میشود.
تندیسی از شاپور دوم، پادشاه ساسانی
کاشی کشف شده در بیشابور، مربوط به دورة ساسانی، که در موزة ملی ایران (ایران باستان)، در تهران نگهداری میشود.
مجسمه برنجی، مربوط به دورة ساسانی که در موزة ملی ایران (ایران باستان) در تهران نگهداری میشود.