صفویه
صفويه (906 – 1148 ق)
تبار دودمان صفويه به شيخ صفيالدّين اردبيلي كه از مشايخ و عرفاي بزرگ و مشهور ایران است، باز ميگردد. او، بزرگ اهل سنت و مستقر در اردبیل بود که حتی پس از مرگش، روز به روز بر تعداد مریدانش، در اطراف مزارش، افزوده میشد. شاه اسماعیل از نوادگان این شیخ و فرزند “شیخ حیدر اردبیلی” بود که پدرش را در جهاد با ارامنة ارمنستان و شروانشاه، از دست داد و خود او به شکل معجزهآسایی از چنگ دشمنان، گریخته بود. وی همچنین بارها در نوجوانی از زخمهای مهلک جان سالم به در برده بود. اسماعيل ميرزا، برای مدت 6 سال به گيلان مهاجرت و مريداني براي خود جمع كرد و درصدد خونخواهي پدرش برآمد. وي در سال 906 ق، شروان (شيروان) را به تصرف خود درآورد؛ در واقع اين سال، تاريخ تأسيس دودمان صفويه شد که توسط ترکان قزلباش یا کلاه قرمزها، در آستانة قرن شانزدهم میلادی به رهبری شاه اسماعیل صفوی در ایران شکل گرفت. وی با نبردهای طولانی، رقبای سیاسی خود را کنار زد و تغییر مذهب در منطقهای که گرداگرد آن را حکومتهای اهل تسنن فراگرفته بود، اعلام و رسماً مذهب کشور را از تسنن به تشیع تغییر داد.
در همین زمان، سلطان محمد فاتح و سلطان سلیم، به نام خلیفه امت اسلامی و فارغ از تهدیدات مرزهای شرقی، جنوبی و غربی، به سمت اروپا لشگرکشی و کشورهای اروپایی را فتح میکردند. زمانیکه لشگر ترکان عثمانی در پای برج و باروی شهر وین در قلب اروپا خیمه زده و در انتظار پایان سرمای زمستان و آمادة فتح قلب اروپا بود، خبر تشکیل دولتی نوپا و صاحب اقتدار و متکی بر مذهب تشیع در مرزهای شرقی و جنوبی دولت عثمانی به گوش خلیفة عثمانی و پادشاهان وحشت زدة اروپایی رسید. پاپ و شاهان اروپایی این خبر را یک موهبت الهی دانستند. دولت عثمانی به ناچار، شتابان به سمت مرزهای شرقی روی آورد تا مانع توسعهطلبی دولت رقیب و قدرتمند شیعی شود. بدینگونه فتوای افندیهای عثمانی برای حلال و ثواب بودن ریختن خون شیعیان ایرانی و ارجحیت جهاد با اهل تشیع بر اهل کفر، صادر و طبلهای جنگ مذهبی میان این دو کشور به صدا درآمد.
در نتیجة این جنگها، کشورهای اروپایی که در آستانه قرن شانزدهم یکی پس از دیگری به تصرف دولت عثمانی درمیآمدند؛ که میتوانست، سرنوشت سیاسی – مذهبی جهان را دچار تغییرات اساسی و بنیادین کند، با ظهور دولت صفویه و آغاز نزاعهای مذهبی ایران شیعی و عثمانی سنی، آرامش خاطر و خواب راحت برای شاهان کشورهای اروپایی و پاپ واتیکان فراهم شد.
حکومت صفویه با شاه اسماعیل آغاز شد، تبریز را پایتخت و مذهب شیعۀ اثني عشري را مذهب رسمي كشور قرار داد. بدیهی است تأکید صفویه و قزلباشها به تأسیس حکومتی مذهبی و بر اساس آرمانهای تشیع، بیشتر از انگیزة سیاسی برخوردار بود تا پیروی از ارزشهای دینی، چه آنکه رفتار شاهان این سلسله و قساوتهای بیسابقه و فسق و فجور علنی و خصوصاً اعتیاد به الکل و تریاک، با هیچیک از مبانی مذهب شیعه، سازگاری نداشت. حکومت صفویه برای تقویت مبانی تشیع، پیامهای دعوتی برای روحانیون شیعی، که در مناطق حاشیهای امپراطوری ایران و عثمانی، یعنی کوههای جبل العامل لبنان، عراق و بحرین ارسال و آنها را به ایران دعوت نمود که مورد پذیرش جمع زیادی از علمای شیعی واقع شد و گروه گروه به ایران مهاجرت کردند و با دریافت امکانات فراوان مادی و معنوی دولت، ضمن پذیرش سِمَت شیخالاسلامی و سایر مقامات مذهبی و خصوصاً مقام قضاوت که در نظام سیاسی صفویه جایگاه ویژهای داشت، در ایران ماندگار شدند؛ تا از طریق تفکر علمای فقیه شیعی، مبانی ایدئولوژی این مذهب را محکم کنند و مشروعیت دینی – سیاسی قزلباشها را تقویت نمایند.
بعضی نیز مانند مقدس اردبیلی، حاضر به هجرت به ایران نشدند. محقق کَرَکی این دعوت را در عصر شاه طهماسب پذیرفت، اما به علت ترس از جان، که ناشی از شدت نارضایتی قزلباشها از رفتار شاهان و توسعة قدرت علما بود، ایران را برای همیشه به قصد عتبات ترک کرد.
علمای شیعه به تأسیس مدارس و مساجد و توسعه و گسترش نفوذ خود در جامعه پرداختند؛ به گونهای که هرچه به پایان دولت صفوی نزدیکتر میشد، علما منزلت بالاتری کسب کردند و کفة ترازوی قدرت و موازنة سیاسی به نفع علما تا جایی پیش رفت که این پادشاهان بودند که برای گذاشتن تاج شاهی و بستن کمربند سلطنتی و عقد خطبة مشروعیت حکومت، به علما نیازمند شدند زیرا شاهان صفوی به اِذن علما، به اَمر خطیر سلطنت اقدام مینمودند. آنها نوع خاصی از قرائت دینی را که عمدتاً فقهی محور بود، جایگزین قرائت فلسفی و عرفانی کردند و به مرور ایام و تقویت علما و فقهای تشیع، مخالفت با عرفان و فلسفه قدرت گرفت و فلاسفه و عرفا در روزهای پایانی حکومت صفوی مورد تهاجم و لعن و نفرین فقها و عوام واقع شدند.
پس از مرگ شاه اسماعيل، بزرگان رأي به پادشاهي “تهماسب ميرزا”، پسر شاه اسماعيل دادند. در دوران حکومت وی که با بیش از پنجاه سال (930- 984 ق)، یکی از طولانیترین حکومتهای شاهان ایرانی بود، صفویه برای خود شجرهنامة مذهبی ساختند و خود را برخلاف واقعیت تاریخی، از اخلاف امام هفتم شیعیان یعنی امام موسی کاظم(ع) دانسته و چندین کتاب مهم در خصوص استنادات آخرالزمان، یعنی انتقال پرچم صفوی به دست مهدی صاحب الزمان(ع)، در این دوره به رشته تحریر درآمد و بدین گونه با جعل تاریخی مذهب، که آشکارا رودررویی با پیروان اهل سنت بود، به دولت سیدان و مرتبط با مرکز قطب شیعی تبدیل شدند. لازم به یادآوری است که بنابر نظر شیعیان، مسئله خلافت یعنی رهبری و هدایت امت، به دست افراد عادی میسر نیست، زیرا کسی که به رهبری مردم برگزیده میشود، باید با صفت معصومیت از دیگران متمایز باشد و لذا فرد عادی که جایزالخطا و یا حتماًالخطاء است، نمیتواند به این مسئولیت برگزیده شود. فرد غیر معصوم مانند دیگران است و مردم عادی نباید و نمیتوانند از یک فرد عادی در میان خود، حتی اگر با اجماع (مانند ابوبکر) و یا اهل حل و عقد و ارجاع نخبگان (مانند عمر) انتخاب شده باشد، تبعیت کنند، به عبارت دیگر مردم به علت جهل ذاتی از انتخاب درست و شناخت صحیح ناتوانند، همانگونه که جهل ذاتی مردم، باعث خانهنشینی حضرت علی(ع) و سایر معصومین شد. بنابراین تمام حکومتها، حتی حکومتهای عادل که آن را عادل غصبی مینامیدند، نامشروع و غصبی تلقی میشدند و غاصب حکومت معصوم و با جانشینان آنها می باشند؛ علمای شیعی با استناد به این اصل، در انتظار ظهور حضرت مهدی(ع) و رسیدن حق به صاحب حق و عزل غاصبان از حکومت، لحظهشماری میکردند.
در دوران شاه تهماسب، پيمان آماسيه (910 ق) بين ايران و عثماني بسته شد و به این ترتیب صلح و آرامش بين دو كشور برقرار گردید و شهرهايي كه ويران شده بودند، رو به آباداني نهادند.
پس از مرگ شاه تهماسب و در زمان پادشاهي “شاه اسماعيل دوم” و “شاه محمد خدابنده”، اوضاع كشور بر اثر بيكفايتي آنها بار ديگر آشفته شد.
در دوران پادشاهي “شاه عباس بزرگ”، پنجمين پادشاه صفوي، فصل تازهاي از تاريخ دولت صفوي گشوده شد. شاه عباس را بايد پادشاهي زيرك، سياستمدار و قدرت طلب خواند. او كه از دور و نزديك جريان حوادث را دنبال ميكرد به فراست دريافته بود كه عامل اصلي آشفتگيها، قدرت طلبي امراي قزلباش است. لذا برآن شد تا به كار اين اميران پايان بخشد. نخست با كمك “مرشد قليخان” كه در رأس امور نظامي و اداري قرار داشت، سران گردنكش قزلباش را از ميان برداشت و سپس خود او را هم به قتل رساند و با انتصاب سركردگان و حكّام ولايتها و ايالتها، از درجات پايينتر كه به طور محض از خود او اطاعت میکردند، سلطنت مطلقهاي را برقرار نمود. از سوی دیگر براي مقابله با ازبكان و عثمانيان و عقب راندن آنان، نخست با دولت عثماني مصالحه كرد، آنگاه امراي قزلباش را براي جنگ با ازبكان به خراسان برد و به این ترتیب نواحي مختلف اين ايالت را از تصرف ازبکان خارج كرد. سپس با تجديد نظر در سازمان سپاه و انحلال قزلباش، سپاه شاهسون را پديد آورد و با همكاري متخصصاني كه برادران شرلي از انگلستان به ايران آورده بودند، ارتش را به سلاح گرم مجهز كرد. وي با يك رشته عمليات تهاجمي، مناطقي از قفقاز، آناتولي، سلیمانیه، شروان و عراق را از تصرف عثمانيها خارج كرد و مرزهاي كشور را به حدود دوران شاه اسماعيل بازگرداند. همچنين با مقابلة سياسي و نظامي با پرتغاليها در خليج فارس، قدرت دولت صفوي را در جزاير و بنادر خليج فارس تثبيت كرد. او با كمك ناوگان بريتانيا، قلعة مستحكم پرتغاليها در جزيرة هرمز را تسخير نمود و به اين ترتيب به سلطة 116 ساله پرتغاليها در خليج فارس خاتمه داد. شاه عباس به انگلیسیها وعده داده بود در ازای کمک در بیرون راندن پرتغالیها، از حقوق گمرکی بندر جُردن که پس از فتح آنجا، به بندر عباس تغییر نام داده بود، سهمی به آنها بدهد؛ اما پس از بیرون راندن پرتغالیها، به وعدهاش وفا نکرد. متأسفانه جای خالی پرتقالیها، بلافاصله توسط انگلیسیها با اهداف از پیش تعیین شده (امارات، کشورهای عربی، وبهرهبرداری از منابع اقتصادی و طبیعی منطقه …) پُر شد.
با برقراری امنيت و ثبات و علاقة شاه عباس به تقويت بنية نظامي و اقتصادي كشور، فصل تازهاي در مناسبات ايران با كشورهاي اروپايي گشوده شد که يكي از نتايج آن، رشد بازرگاني داخلي و خارجي به ويژه در زمينة توليد و فروش ابريشم و کسب منافع مالي فراوان بود. تمايل او به عمران و آباداني، موجبات رشد معماري و برپايي بناهاي عمومي، راهها، كاروانسراها، پلها، مساجد، مدارس و شکوفایی بخشهاي مختلف هنري را فراهم نمود كه شـاخصترين پديدة اجتماعي در عصر صفوي محسوب ميشود. شاه عباس پس از 42 سال پادشاهي با قدرت
(996 ـ 1038 ق) درگذشت.
پایتخت زیبای صفویه، اصفهان نصف جهان که به دستور شاه عباس ساخته شده بود و به گفتة تجار بزرگ اروپایی (مانندپیتردولاویه و شاردن فرانسوی)، نگین پایتختهای جهان در آن زمان محسوب میشد؛ امنیت و آزادی فکری و عقیدتی در آن، در درجة بالایی رعایت میشد و محل امنی برای همه عقاید و مرامها بود، فیلسوف و فقیه و عارف شیعی و سنی، یهودی و مسیحی، بودایی وزرتشتی با کمال آرامش در کنار هم زندگی و در پناه امنیت حاصله و وفور نعمت، تجارت میکردند. اما امنیت مذکور صرفاً به رأی و نظر شاه عباس وابسته بود و چون از ترتیبات نهادی و فرهنگی برقرار نبود با مرگ شاه عباس و خصوصاً در دوران شاه سلیمان و در زمان شاه سلطان حسین، به تدریج آثار سقوط در بساط حکومت صفویه نمایان میشد. دین عقلانی و خردگرایی دوران شکوهمند شاه عباس، جای خود را به انواع تعصب مذهبی و خرافه داد. در نهایت کار به جایی رسید که رعیت بیپناه هرات و قندهار که همزمان از ظلم حاکم انتخابی، یعنی گرگین خان و فشارهای ناشی از تعصب دینی، جانشان به لب رسیده بود، به مخالفت با حکومت مرکزی برخواستند و با مشاهدة سستی که ناشی از فقدان خرد و تدبیر و بیدادگری بود، به عزم فتح پایتخت به اصفهان حمله کردند.
دودمان صفويه 242 سال بر ايران پادشاهی نمودند؛ پایتخت آنها در زمان شاه اسماعیل شهر تبریز (906-930ق)، در زمان شاه تهماسب (930-984 ق) شهر قزوین و در زمان شاه عباس (996 ـ 1038ق) شهر اصفهان بود. در سال ۱۱۳۵ ق، شاه سلطان حسين در جنگ با افغانها شكست خورد، ولي همانطور كه در قسمت افشاريه توضيح داده خواهد شد، شاه تهماسب دوم و شاه عباس سوم تا سال 1148 ق، در بعضی از نواحي ايران به حکمرانی پرداختند.
بيترديد نزديك شدن دو حوزة دين و دولت و تقويت نهاد روحانيت و تقويت پايگاه آنها به عنوان نايبان عام امام زمان(ع) از مهمترين دستاوردهاي حكومتي صفوي است كه اين درخت نوپا در دوران قاجار به اوج اقتدار خود در كل تاريخ شيعه، رسيد.
از آنجا که آیات قرآن کریم در خصوص اعمال دنیوی مؤمنان، از حجم نسبتاً کمی برخوردارند (حداکثر پانصد آیه)، بالطبع توجه به سنت پیامبر(ص) و ائمة معصومین(ع) بسیار مورد توجه قرار میگیرند. زیرا بر اساس نص صریح قرآن تبعیت از پیامبر اسلام را لازم و فرمایشات ایشان بهترین کاشف و مفسر قرآن، در تمام زمینهها است؛ که البته از نظر پیامبر(ص) و معتقدات شیعیان، معصومین نیز از این لحاظ، در تداوم مقام پیامبری و نبوت محسوب میگردند.
به همین دلیل جمعی از مفسرین و فقهای مسلمان، اعم از شیعه و سنی (اهل حدیث و قشریگری، علمای اخباری)، که معتقد بودند برای فهم دین هیچ نیازی به حجتهای خارج از دین و خصوصاً مسائل عقلی مانند قیاس و استقرا و منطق نمیباشد، دست به جمع آوری احادیث از کتابهای گذشتگان زدند. جمعآوری حدیث در مذهب شیعی از دوران معصومین(ع) آغاز شد. اما مهمترین حلقه از حلقة تاریخ جمعآوران حدیث مربوط به دوران غیبت کبری امام مهدی(ع) در نیمههای میانی قرن چهارم توسط بزرگان اهل حدیث شیعی یعنی شیخ کلینی ، شیخ صدوق و شیخ طوسی میباشد که کتب اربعه یا چهارگانه حدیث شیعی مشهور است و از جمله مهمترین منابع حدیثشناسی شیعی میباشند. این سنت در اواخر قرن چهارم و شروع قرن پنجم به دلیل تولیدات علمی، یعنی ترجمه آثار یونانی، هندی و ایرانی به زبان عربی و همچنین رونق مجالس گفت و شنود میان تمامی عالمان دینی اعم از مسیحی، شیعی، سنی و یهود، مدتی متوقف شد و با تولیت شیخ مفید و شیخ مرتضی و شیخ علمالهدی، تا پایان قرن هشتم و نهم هجری یعنی عصر علامه حلی، محقق و شهید اول و ثانی این توقف ادامه داشت و شیعیان با غلیظ نمودن جایگاه عقل در فهم دین و احکام عقلی به شُبهات مخالفان و رقبا پاسخ میگفتند.
اما با آغاز دولت صفوی و فضای امن برای اهل حدیث، مجدداً فرصت برای جمعآوری حدیث و پیدایش علمای اخباری، مهیا گشت. که این دوره را دوره دوم جمعآوری حدیث مینامند. از دید این علما برای فهم ماهیت دین و تکالیف شرعی، نیاز به حدیث است و از زمان محدثون اولیه تا زمان حکومت صفویه، اولاً بخش اعظمی از احادیث متروک مانده بود و ثانیاً بخش مهمی از میراث حدیثی تشیع و بعضی از کتابهای اصول چهارگانه که از میان رفته بودند، مجدداً بازسازی شدند. محدثون ثانی، یعنی افردی مانند شیخ حر عاملی و محسن فیض کاشانی و بالاخره محمدباقر مجلسی، در این فضای امن با فراغت بال به جمعآوری و تصنیف کتب جدید حدیث، به نامهای رسائل وافی و بحارالانوار اقدام نمودند و به تنهایی در کتاب
بحارالانوار محمد باقر مجلسی که با کمک شایان مالی و معنوی شاه سلیمان صفوی تهیه شد، بیش از دو میلیون حدیث منتصب به ائمه معصومین شیعی جمعآوری شد. البته پس از یک قرن، یعنی در زمان وحید بهبهانی، مجتهد مسلم اصولگرایی و شاگردان بلافصل ایشان همچون میرزای بزرگ شیرازی و شیخ انصاری و آخوند خراسانی این تفکر به چالش کشیده شد و تفکر اصولیون که به عقل و اجتهاد معتقد بودند، به عنوان تفکر غالب درآمد.
مخالفتهای جدی با اقدامات فلسفی و عرفانی در حوزههای علمیة ایران، در دوران بنیانگذاران آن یعنی شیخ عبدالکریم حائری و خصوصاً در دوران ریاست آیتالله بروجردی و آیتالله خمینی(ره) تا حدی شدید بود که بنا به گفتة مشهور ایشان به نقل از فرزند بزرگوارشان مرحوم آقا مصطفی، “از کوزة آب امام خمینی به علت اعتقادات فلسفی ایشان، جمعی از روحانیون آب نمینوشیدند” و دهها مورد دیگر که بیانگر عمق نفوذ تفکر اخباریگری در حوزههای علمیه ایران و عتبات عالیه است.
با گذشت زمان و به علت همان تضادها و روشن نبودن رابطة دین و دولت، از لحاظ نظری و نگرشهای عقلانی به دین که زمانی افرادی همچون میرفندرسکی، میرداماد، شیخ بهایی و ملاصدرا را در ترکیبی از عقلانیت دینی، فقهی و عرفانی شامل میشد، جای خود را به افرادی داد که فلسفه و عرفان را حرام دانسته و حتی به قبور این اشخاص اهانت روا میداشتند و آنها را بدتر از کفار میدانستند. فشار بر عقلانیت دینی، عرفانی و عرفان دینی به جایی رسید که ملامحمدباقر مجلسی صاحب بحارالانوار و فرزند ملاتقی مجلسی، در دفاع از پدر خود اعلام نمود که پدرش هیچ علاقه و گرایشی به عرفان و فلسفه نداشته و فقیهی محض بوده است.
به همین علت است که در دوران حکومت قاجار که از شباهتهای ساختاری فراوان با سلف خود یعنی صفویه برخوردار بود و خصوصاً در دوران حکومت نسبتاً طولانی فتحعلی شاه قاجار، شاهد ظهور سومین دورة تاریخ حدیثگرائی بودیم که با دست وی به وجود آمد و شوق و شعف نوینی برای بازسازی حدیثگرائی و تلاش برای یافتن میراث مفقودة احادیث شیعی احیاء گردید.
تندیس شاه اسماعیل صفوی مؤسس سلسلة صفویه در اردبیلی
تصويري از شاه تهماسب صفوي
تصویری از شاه عباس صفوی