نثر قرن هشتم و نهم (شروع سادهنویسی)
نثر قرن هشتم و نهم (شروع سادهنویسی)
دولت مغول در سالهاي ۷۵٠ – ۷۵۲ ق، به طور كلي منقرض شد و بساط شوم اين قوم ویرانگر برچيده شد و تيموريان روي كار آمدند.
تاریخ نویسی که در دوران حمله مغول آغاز شده بود در قرن هشتم آشکار شد. نثر فنی نیز در این قرن خاموش شد.
شیوة نثر پارسی در این عهد به سبک روان و ساده تبدیل شد و آثار متکلف و مصنوع رو به کاستی نهاد، حتی کار نثر و نگارش به دست کسانی افتاد که شاید بهرة آنان از فنون و ادب کم بود. از سویی دیگر، در این دوران مانند روزگار فرمانروایی ایلخانان واژگان ترکی بسیاری در زبان پارسی وارد شد و حتی ادب ترکی در دهههای پایانی سدة نهم و دهههای ابتدایی سدة دهم هجری با ظهور شاعران و نویسندگانی چون، امیرعلیشیر نوایی و ظهیرالدین محمد بابر، اوج گرفت. ضروری است یاد گردد، هرچند رشد و توسعة ادبیات ترکی اسباب نفوذ لغات ترکی در زبان پارسی و به ویژه کتابهای تاریخی را تدارک دید، لیکن، این جریان سبب برهم خوردن توازن زبان پارسی نشد و به تدریج بیشتر این لغات از میان رفتند. انحطاط ادبي در اين دوره نيز ادامه داشت ولي تاريخنويسي، خطنگاري، مينياتورسازي، تذهيب و معماري رو به پيشرفت گذاشت. كتابهاي تاريخ به زبان ساده، كه در اواخر قرن هفتم هجری مورد قبول قرار گرفته بود، در اين دوره نيز دنبال ميشد. نويسندگاني كه در اين زمان خدمات ارزندهاي به ادبيات فارسي كردند عبارتند از:
– مولانا نظامالدّين شامي يا شنب غازاني، مؤلف «ظفرنامه»
– حافظ ابرو، مؤلف «زبدة التواريخ بايسنقري»
– شرفالدّين علي يزدي، مؤلف «ظفرنامة تيموري»
– كمالالدّين عبدالرزاق بن اسحاق سمرقندي، مؤلف «مطلع السَعْدَيْن»
– ميرخواند محمد، مؤلف «روضة الصفا»
– خواند مير، مؤلف «حبيب السير»
با اينكه انحطاط ادبي در نثر همچنان پيش ميرفت، با ظهور خواجه حافظ شيرازي گويي يكباره شعر فارسي پاي به بهشت ادب و عرفان گذاشت و ديگر بازنگشت.
دوره صفويان: در زماني كه ايران در دست تركمانان و ازبكان وحشي از مغرب و مشرق اسير شده بود، امپراتوري عظيمي به اين مملكت چشم دوخته و طرح نقشة دولت عظيم اسلامي عصر خلفا، تمامیت و مليت ايران را به خطر انداخته بود. شاه اسماعيل از فرزندان شيخ صفيالدّين اردبيلي پيشواي گروهي از صوفيان، كه در اردبيل بساط ارشاد گسترده بودند، سپاهي بزرگ از صوفيان گردآورد و در عرض يك سال دشمنان را از ميدان به در كرد و با فتح و ظفر، وارد تبريز شد و تاج بر سر نهاد. شاه اسماعيل، مسلماني شيعه بود و از اين رو در ترويج مذهب شيعه سعي و كوشش عجيبي به خرج داد. او در زماني كمتر از بيست سال ملتي يكنواخت، فرهنگي نو و سپاهي جنگي به وجود آورد كه با بزرگترين امپراتوري آن زمان كه عثماني بود نبرد كرد و فاتح بيرون آمد و خودش در سال ٩٣٠ ق به مرگ طبيعي درگذشت.