غزنويان
غزنويان (351 – 582 ق)
غزنویان به غزنه یا غزنی و یا غزنین، از شهرهای افغانستان کنونی، که اولین مرکز و پایتخت آنها بوده منسوب هستند و اهمیت و اعتبار آنها از شهر مزبور شروع میشود. در اواخر حكومت سامانيان، يكي از سپهسالاران ترك به نام “اُلُپتكين”، که در ابتدا یکی از غلامان احمد ابن اسماعیل سامانی بود، كوشيد تا با همدستي عدهاي ديگر، يكي از اعضاي خاندان ساماني به نام “نصر ابن عبدالملك ابن نوح” را به حكومت برساند، اما نتوانست و پسر عموي وي يعني “منصور ابن نوح” به جاي وي بر تخت نشست. پس از اين ماجرا آلپتكين راهي شهر غزنه شد و در آنجا حكومت را در دست گرفت.
سامانيان كه گرفتار مشكلات دروني بودند و از سمت ماوراءالنهر نيز با حكومت مسلمان و تـركنژاد ايلكخانيان درگير جنگ بودند، پذيرفتند كه آلپتكين حاكم غزنه باشد، زیرا علمای مذهبی جنگ با مسلمانان را حرام اعلام کرده بودند. وي نيز خود را تابع دولت ساماني اعلام كرد و تا پايان عمر در شهر غزنه اقامت گزيد. همزمان با اين تحولات در غزنه، دولت ساماني با رسيدن به ضعيفترين زمان خود، گرفتار مشكلات زيادي بود. سبكتكين ضمن اعلام وفاداري به حكومت ساماني براي سركوب سرداران ياغي خراسان راهي آن ديار شد و توانست اوضاع را تا حدي به نفع سامانيان آرام كند. دولت سامانيان نيز به پاس اين خدمت، نه تنها وي را در مسند حكومت غزنه تثبيت كرد، بلكه ادارة خراسان را نيز به پسر وي “محمود” سپرد و سلطان محمود نيز با استفاده از امكانات اين منطقة پهناور و آباد، توانست بر قدرت خويش بيفزايد. سبکتکین پسر کوچک خود اسماعیل را بر تخت نشاند و برای اینکه بتواند نظر امداد لشگریانش را به خود جلب کند تمام اموال پدر را خرج کرد، هر چند بینتیجه بود و اطرافیانش از او کناره گرفتند. محمود به او نوشت: “من خیال جنگیدن با تو را ندارم، اگر حکومت غزنین، سیستان را به من نمیسپاری، بلخ و خراسان را در اختیار من بگذار.” اما اسماعیل نپذیرفت و بین ایشان جنگی درگرفت و محمود پیروز شد؛ اما محمود او را امان داد و نزد خود گرامی داشت. در همين اوضاع و احوال، ايلكخانيان به ماوراءالنهر تاختند و با تصرف بخارا و پايتخت سامانيان و قسمتهاي جنوبي رود جيحون به دوام اين دودمان پايان دادند و اين باعث شد كه سلطان محمود به استقلال كامل برسد. خليفة عباسي نيز وي را مورد تأييد قرار داد و آنها 23 سال به عنوان قدرتي بزرگ در شرق افغانستان و شرق هند بودند.
دولت غزنوي يك دولت فارسي زبان، نظامي و اسلامي بود و اولين دودمان تركزبان محسوب ميشد و خاستگاه نژادي و پايگاه ملي خاصي نداشت، اما به عنوان مروّج و ناشر اسلام مورد توجه و تأييد خلافت بغداد بود. بنیانگذار این دودمان “سلطان محمود غزنوی” است که اولین پادشاه مستقل و بزرگترین فرد خاندان غزنوی بود و در تاریخ اسلام به دلیری، کثرت فتوحات و شکوه دربار شهرت فراوان یافته و مخصوصاً جنگهای او در هند (فتح سومنات) و غنائمی که از آنجا آورده، اجتماع علما و دانشمندان و شعرا در دربارش و اشعار و کتابهایی که به نام او گفته و نوشته شده، نام وی را پرآوازه ساخته است. سلطان محمود در اواخر عمر به بیماری سِل مبتلا گردید. جسد وی را شب هنگام در قصر فیروزی که خود ساخته بود به خاک سپردند. فرخی در مرگ وی قصیدهای سروده که مطلع آن اینست:
شهر غزنی نه همانست که من دیدم بار
چه فتادست که امسال دگرگون شد پار
فرخی در مرگ سلطان محمود سروده:
شعر را با تو بازار برافروخته بود
رفتی و با تو به یک بار برفت آن بازار
فردوسی نیز در چند جا از کَرَم و بخشش وی به نیکی یاد کرده:
زدشمن ستاند رساند به دوست
خداوند پیروزگر یار اوست
پس از محمود، پسرش “سلطان مسعود” جانشین او شد. اما پس از سلطان مسعود، اين دودمان رو به ناتواني گذاشت و چندي بعد حوزة فرمانروايياش به بخشهايي از هندوستان و افغانستان كنوني محدود شد.