ایلامی ها
ايلاميها (Ilamies) (در حدود 2800 ـ 645 پ م)
ايلام از سرزمينهاي خوزستان، لرستان، پشتْكوه بختياري تشكيل ميشد. سرزمین ايلام از مغرب به رود دجله، از مشرق تا قسمتي از فارس، از شمال تا امتداد راهي كه به همـدان ميرفت و از جنوب، خليج فارس و بوشهر را در برميگرفت و در زمان اوج عظمت خود، از سمت غرب به بابل و از شرق تا اصفهان میرسیده است. تاریخنگاران، اين سرزمين را منشأ كهنترين فرهنگ و تمدن ايران ميدانند. قديمترين ساكنان اين بخش از ايران، تا آنجا كه منابع و لوحهاي كشف شده نشان ميدهد، ايلاميهاي مقيم خوزستان كنوني و پيش از آنها سومريهاي مقيم بينالنهرين بودهاند كه مسلماً برخي از میراث تمدن و فرهنگ آنها به آرياييها رسيده كه بعدها به ايران آمدند و ساكنين اصلي این سرزمین را تشكيل دادند.
دِمورگان (Demorgan)، باستانشناس فرانسوي، بر اين عقيده است كه با توجه به شباهتهاي ظروف سفالي كشف شده در ايلام و ظروف سفالي مصر، ايلام هشت هزار سال قدمت دارد. اما باستانشناس ديگري به نام “كينگ” king))، معتقد است كه اين ظروف و اشيا شبيه به ظروف و اشيايي است كه در فرآي درياي خزر، استرآباد و درة گز كشف شده است و ميتوان اينگونه نتيجه گرفت كه ايلامي ها از سمت شمال آمدهاند و همراه با سومريها، كهنترين نياي آرياييها بودهاند.
تمدن ايلام در حوزة رود كارون به وجود آمد. نام ايلام واژهاي است عبري به معني كوهستان، كه در واقع به بخش شمالي و مركزي اين سرزمين كه در دامنة كوهستان زاگرس قرار داشت، گفته ميشد كه رفته رفته به كل سرزمين تعلق گرفت. آنها به دليل همين موقعيت كوهستاني از دنياي تجارت آن روزگار به دور بودند. ايلاميها به كشور خود، اَنزان (Anzan) یا اَنشان ميگفتند و از مهمترين شهرهايشان ميتوان “شوش” را نام برد. كهنترين زبان ايلاميها، اَنزاني بوده است كه به عقيدة دِمورگان در دو هزار سال پيش از ميلاد متروك شده و به جاي آن، زبان سومري و زبانهاي سامي رواج يافتند. اما در سال 1500 پ م، دوباره زبان اَنزاني رونق گرفت، با اين تفاوت كه كتيبهها به همان زبان سومري و بابلي نوشته ميشدند.
در سال 2265 پ م، ايلاميها با پادشاهان بابل به زدوخورد پرداختند. در دورة كاسيها، پادشاه ايلام به جنگ با آنها پرداخت، ايشان را شكست داد و بابل را تصرف كرد. اين پادشاه بناهاي بسياري ساخت و هر بنايي را كه تعمير ميكرد، مينوشت كه آن را چه كسي ساخته است.
در دوران همجواري ايلاميها و آشوریها، جنگهايي بين آن دو درگرفت. آشوريها از ايلاميها متمدنتر بودند و تجهيزات نظامي برتري داشتند، اما در اولين جنگي كه بين اين دو روي داد ايلاميها نگذاشتند آشور پيشرفتي حاصل كند. در دوران “سناخريب”، پادشاه آشور، جنگ خونيني بين آن دو درگرفت، و این بار نیز ايلاميها به شدت مقاومت كردند و جنگ بينتيجه ماند.
در دوران “آشوربانيپال”، ايلاميها سرگرم تاختوتاز با بابليها بودند و زماني كه اورتاكو، پادشاه ايلام درگذشت برادرش جانشين او شد. او ميخواست براي حفظ قدرت خود جانشينان احتمالي را بكشد. اين اقدام باعث شد كه تعداد زيادي از شاهزادهها به آشور پناه ببرند. همين مسئله باعث جنگ ديگري بين آنها شد و چون بيشتر شاهزادهها و بزرگان نزد آشوريها بودند، دولت ايلام شكست سختي خورد.
آشوريها از اين پيروزي بسيار خوشحال شدند و جشنهاي بسياري گرفتند، چرا كه ايلام از دشمنان ديرينة آنها بود. پادشاه آشور، پسر بزرگ اورتاكو را پادشاه ايلام كرد و از آن پس ايلام خراجگذار آشور شد.
در سال 645 پ م، بار ديگر آشوربانيپال به ايلام حمله كرد و از بي كفايتي پادشاه ايلام استفاده كرده و دست به كشتار و غارت زد. او مجسمة “نه نه” يا “نانا” را كه ربالنوع اِرِخ بود و به مدت 1635 سال در تصرف ايلاميها بود به دست گرفت. همچنين زيگورات چغازنبيل كه نيايشگاهي باستاني بود و در زمان پادشاهي اونتاش گال، براي ستايش ايزد اينشوشيناك، نگهبان شهر شوش ساخته شده بود، ويران كرد.