امير كبير
امير كبير
ميرزا محمدتقیخان فراهانی
ميرزا تقيخان، در هزاوه از محال فراهان اراك، (كه هنوز هم محلهاي به نام محلة ميرزا تقيخان در آنجا قرار دارد) ديده به جهان گشود. در هيچ منبع موثقي، سال تولد وي ذكر نشده است، اما بنابر مدارك موجود وي در حدود سال 1222 ق، ديده به جهان گشوده است. پدرش كربلايي قربان، در ابتدا آشپز قائم مقام اول و دوم بود كه بعدها ريش سفيد خانة قائم مقام شد. امير، در دستگاه قائم مقام فراهاني و عباس ميرزا (وليعهد محمدشاه كه پيش از پدر فوت كرد و هيچگاه به سلطنت نرسيد) پرورش يافته بود. وي دو همسر اختيار كرد؛ اولين همسر وي «جان جان خانم» بود كه از وي دو دختر و يك پسر داشت که پيش از صدارت، از او جدا شد. او پس از صدارت، به امر ناصرالدّين شاه، با تنها خواهر تني شاه به نام «عزت الدوله» ازدواج و تا آخر عمر كوتاهش با او زندگي كرد. عزتالدوله، دختر مهدعليا، (مادر ناصرالدّين شاه و از دشمنان امير)، برخلاف مادر و برادرش، رفتارش در برابر شوهرش بسيار شايسته بود. به گونهاي كه سفراي خارجي در نوشتههايشان از وفاداري و شخصيت وي با شگفتي ياد كردهاند.
امیرکبیر، در ابتدا در دربار محمدشاه سمت دبيري داشت و در بعضي از مأموريتهاي سياسي از همراه درباريان بود. او در 22 سالگي براي مأموريت به روسيه رفت و ده ماه در روسيه اقامت كرد. پس از آن چهار سال فرستادة وزارت كشور به ترکیه عثماني بود و زبان تركي را نيز آموخت. وي در اين سفرها با سياست و راههاي مملكتداري كشورهاي پيشرفته آشنا شد. با صنايع جديد مانند بلورسازي، چدنريزي، صنعت چاپ، روزنامهنگاري، كارهاي پارلمان، ساختن مدرسه، تئاتر، بانك و… آشنايي يافت. او اشخاصي را استخدام كرد تا كتابها و روزنامههاي كشورهاي اروپايي را به فارسي ترجمه كنند و بعدها اين مقالهها را در روزنامههای ایران به چاپ رسانيد.
ميرزا تقيخان، پس از مرگ محمدشاه ( 1264 ق)، ناصرالدّين ميرزاي وليعهد را از تبريز به تهران آورد. اين امر از آن جهت مهم است كه ناصرالدّين شاه هيچ پولي نداشت، با اين حال، امير پولي قرض كرد و شاه را همراه با سپاهي در شأن شاهانه به تهران رساند و از اين زمان زندگي سياسي امير آغاز شد. در 22 ذيقعدة سال 1264 ق، يعني روز به تخت نشستن ناصرالدّين شاه، حكم اتابك اعظمي را از شاه دريافت كرد. وي تنها صدراعظم در تاريخ ايران بود كه قدرت مطلق داشت؛ هرچند همة اتفاقات را به شاه گزارش ميداد، اما شاه در تصميمات وي تأثير زيادي نداشت.
واتسون، سفير انگليس در مورد امير مينويسد: «حكومت او سه جنبة مهم داشت: اول بر پاية قانون و عدالت؛ دوم تربيت ملّت؛ سوم رضايت خاطر مردم را در پي داشت».
امير، در مدت 3 سال صدارتش كارهاي بزرگ و ترقيخواهانهاي انجام داد. او در ابتدا سعي كرد دخل و خرج مملكت را مرتب كند و اندکی نيز به عنوان پسانداز كنار بگذارد. به همين منظور مستمريهاي دولتي (كه هر كس در هر كجاي ايران آشنايي با درباريان داشت، دريافت ميكرد) را قطع كرد. اصول مالياتي را به كلي تغيير داد؛ شاهزادگان دربار را كه به هر كاري ميخواستند دست ميزدند، از تمام امتيازاتشان بركنار و مستمريهاي كلانشان را قطع كرد. حتي براي شاه هم حقوق تعيين كرد.
اميركبير بر شورش برخي شهرها فائق آمد. جيره و حقوق سربازان را برخلاف گذشته به موقع پرداخت ميکرد، در مقابل اگر آنها مانند سابق به حق مردم و يا اموالشان تعدي ميكردند، مجازات سختي برايشان در نظر گرفته ميشد، از اين طرح بسيار استقبال شد و به خوبي جواب داد، تا حدي كه اگر سربازي پولي هم پيدا ميكرد به صاحبش برميگرداند. او مدرسان نظامي خارجي استخدام كرد تا صاحب منصبان را آموزش دهند. از ايلات و عشاير هنگ نظامي ساخت، كارخانههاي اسلحهسازي راه اندازي كرد و نظاميان را به پوشيدن لباسهاي يك شكل ملزم كرد. همچنين براي كشتيها پرچم مشخص كرد.
او كوشش كرد تا آگاهي مردم را نسبت به حق و حقوقشان بالا ببرد. اصلاح تشكيلات اداري كشور انجام شد به اين معني كه مشاغل بيهوده كه با پول خريداري ميشدند، را از بين برد. دفتر امور خارجه در زمان صدارت امير، اهميت زيادي پيدا كرد. چاپارخانه و پست جديد راهاندازي شد. خريد و فروش ولايات را برانداخت. طبقة دهقان را از ستمگري حكومت آزاد نمود. رشوهخواري، دزدي و پيشكش دادن به حكام و ديوانيان را برانداخت.
قضاوتكنندگان در امور مردم را به دو امر عرفي و شرعي تقسيم كرد و مانع دخالت روحانيون در امور مملكتداري شد. اقليتها را از اجحافات اسلامی رهانيد و حتی در امور ديواني و دولتي مشغول به كار كرد. رسم بست نشستن را كه در آن زمان بين مردم به ویژه روحانيون رواج داشت، شكست (سراي روحانيون مصون و جاي تحصن بود و هر كار ميخواستند، انجام میدادند). همين مشكلات باعث دشمني روحانيون و به خصوص امام جمعة وقت تهران با وی شد، زيرا امير اجازة مداخله در امر كشورداري را به آنها نميداد. او از قدرت دستگاه روحانيت كاست و با كهنهپرستي و خرافه به مقابله برخاست. امير مردي آزادانديش بود و به گفتة اعتضاد السلطنه، زهد خشك را به تمسخر ميگرفت.
او جزوههايي در مبارزه با آبله و وبا ميان مردم پخش كرد و آبلهكوبي را اجباري كرد، همچنين نخستين بيمارستان دولتي را احداث كرد. براي پزشكي امتحان برقرار كرد؛ گداهاي شهر را جمعآوري كرد. از نهر كرج آب به تهران جاري ساخت؛ در بيرون شهر تهران خانههاي تازهاي ساخت و به مرمت آثار تاريخي پرداخت؛ كوچهها را سنگفرش كرد؛ چندين سد ساخت؛ به استخراج معادن همت گماشت؛ دستور داد مديحه و مرثيه نسرايند، به جايش اشعار نيكو بگويند. روزنامة وقایعالاتفاقیه را منتشر کرد که تا زمان مظفرالدّین شاه با نامهای دیگر مانند روزنامة دولت علیة ایران و روزنامة ایران چاپ میشد.
امير استادان را كه در زمان عباس ميرزا به فرنگ رفته و دانشهاي روز را آموخته بودند استخدام کرد؛ هيأتهاي ترجمه تشكيل داد و به ترجمة كتابهاي اروپايي در علوم و فنون جديد پرداخت.
در رقابت با كالاهاي خارجي از صنعت ملي سخت حمايت كرد؛ تا آنجا كه خودش از محصولات داخلي استفاده ميكرد و آنها را به نمايشگاهي در لندن فرستاد و بر ميزان صادرات افزود و ورود كالاهاي خارجي را دشوار كرد. كارهاي نيك و بد را در روزنامه انتشار داد و براي كارهاي بد جزايي سخت و براي كارهاي خوب پاداشهايي نيكو در نظر گرفت.
از مهمترين اقدامات امير، ساختن دارالفنون بود كه در ابتدا شاخة نظامي آن افتتاح و به تدریج ديگر قسمتهاي آن پس از عزل امير افتتاح شد. معلمهاي اين مدرسه از بهترين دانشآموختگان ایران در اتريش و آلمان بودند. دارالفنون تا مدتها بزرگترين استادان را به جامعه تحويل ميداد كه تا زمان پهلوي دوم نيز ادامه داشت. متأسفانه در چند دهة اخير، به دليل بيتوجهي دولت، ساختمان اين مدرسه در حال تخريب است.
ناصرالدّین شاه با تمام محبتي كه به امير داشت، او را در تاريخ 20 محرم 1268 ق، با دسيسهچينی همان كساني كه امير آرامششان را برهم زده بود، از صدارت معزول و به پست نظاميگري گماشت، ولي در عرض چند روز چنان كارهاي كشور در هم گره خورد كه هر آن احتمال بازگشت وي به صدارت ميرفت. بزرگترين دشمن وي مهد عليا، مادر شاه، با همدستي وزير جديد (ميرزا آقاخان نوري از بزرگترين خائنين به كشور) و به ويژه روحانيون درباري و سفراي روس و انگليس، كه منافع خود را در خطر ميديدند، شاه را بر آن داشتند تا ميرزا تقي را از امير نظامي نيز معزول و در نهايت به كاشان تبعيد كند. همسر امیر، عزتالدوله، وي را تنها نگذاشت و همراه امیر به تاريخ 8 صفر 1268 ق، به كاخ فين كاشان رفت. دشمنان ياد شده، با مكر و فريب، شاه را مجبور به صدور حكم قتل امير كردند. امير پس از 40 روز تبعيد به دستور ناصرالدين شاه و به دست خائنين به كشور، در حمام فين كاشان با زدن رگهايش به قتل رسيد. شاه بلافاصله پشيمان شد و خواست حكم را پس بگيرد، اما آن اتفاق وحشتناك واقع شده بود. شاه تا آخر عمر از اين دستور اندوهگين بود، تا حدي كه همه ساله در سال مرگ امير سياه ميپوشيد و برايش عزاداري ميكرد و ديگر هيچگاه به فين پاي نگذاشت.
شش روز پس از قتل امير، وزير مختار انگليس نوشت: «مرگ امير نظام، ماية دلسوزي بسيار شديد گشته، قدرت فكر، وطنپرستي و شوق او به سعادت ايران ستايش همه را جلب كرد».
اين مرد بزرگ، در سال 1268 ق، در حدود 46 سالگي كشته و در فين كاشان به خاك سپرده شد ولي پس از چند ماه همسرش جنازة وي را به كربلا منتقل كرد.