شهريار
شهريار
محمدحسين بهجت تبريزي
شهریار، در سال 1285 خ، در تبریز دیده به جهان گشود. پدرش میر آق سادات از وکلای مبرز دادگستری بود. شهریار در ابتدا به تحصیل طب پرداخت، اما احتمالاً بر اثر عشق نافرجام ترک تحصیل کرد و به خدمت دولت درآمد.
شهریار، تخلص خود را از تفألی به دیوان حافظ گرفته است.
او در انواع قالبهای شعری از جمله قصيده، قطعه، غزل، مثنوي، مسمّط و رباعي طبع آزماني كرده، با اين همه هنر اصلي او غزل است و در حقيقت همة آثار او «غزلهايي است نه در جامة غزل». شهريار فكر، انديشه و مضامين نو را با مصالحي كه غالباً از استادان قديم به عاريه گرفته به كار ميبرد و در عین حال، در اين لباس فاخر و كهنة ديگران آزاد و مستقل بود. نام مستعار شهريار در طنز و فكاهه «قراضه» بود.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگسهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟
وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۰۸ خ، با مقدمة ملکالشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به پارسی و زبان ترکی جزو آثار ماندگار این زبانهاست. منظومة حیدر بابایه سلام که در سال ۱۳۳۳ خ، سروده شده است، از مهمترین آثار ادبی ترکی آذری شناخته میشود. هیأت امنای دانشگاه آذربایجان در نخستین جلسة خود عنوان استاد افتخاری دانشکدة ادبیات را به وی اعطا کرد.
عباس خوشخلق، پژوهشگر ادبی اعلام کرده است که شعر «همای رحمت» در اصل مربوط به میرزا آقا مصطفی افتخارالعلما شاعر دورة قاجار متخلص به صهبا بوده است و شهریار با اندکی تغییر آن را به صورت موجود درآورده است.
شهریار:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
به جز از علی که آرد پسری ابوالعجایب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
صهبا:
علی ای همای وحدت تو چه مظهری خدا را
که خدا نمود زینت به تو تخت انّما را
علی ای که داد احمد به کفت لوای حمدش
که علم کند یدالله به دو عالم آن لوا را
چه سکندری سکندر ز تو خورد ریخت آبش
چو به خضر واسپردی، سرِ چشمه بقا را
تو اگر ز کعبه بتها به زمین نمیفکندی
به خدا کسی به عالم نشناختی خدا را
همچنین در دیوان شهریار اشعار انتقادی، مردمی و کوچهبازاری نیز وجود دارد.
فرهنگ ما
فرهنگ ما برای جهالت فزودن است
ج مأمور زشت بودن و زیبا نمودن است
یک درس زندگی بجوانان نمیدهد
طوطی مثال قصة مهمل سرودن است
در بسته باد مدرسه ای را که قصد از آن
بر روی ملتی در ذلت گشودن است
بیدار شو که نغمة طنبور اجنبی
لالایی است و از پی سنگین غنودن است
بیکس وطن که چارة ما بیهنر کسان
ج نام وطن ز صفحة خاطر زدودن است
گفتاری به زبان عامیانه
با دیگران خوری می و با ما تلو تلو
قربان هرچه بچة خوب سرش بشو
باور نداشتم که باین زودی ای فقیر
در زیر دست و پای حریفان شوی ولو
پرهیز کن حبیب من از می که فی المثل
شیطان خمیده بگذرد از زیر شاخ مو
مشدی کجا و سورچرانی، که مرد پاک
نه بند پول باشد و نه بندة پلو
یاران چو یوسفت به سوی چاه میبرند
خود میشتابی ای دل غافل جلو جلو
گفتم به گوش تو سخن از هر دری ولی
کو آن سخن شناس که باشد سخن شنو
ماه بر سر مهر
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوة بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی
بیا که با همه نامهربانیت ای مه
خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی
هزار درد فرستادیم به جان لیکن
چو آمدی همه آن دردها دوا کردی
کلید گنج غزلهای شهریار تویی
بیا که پادشه ملک دل، گدا کردی
شهریار، از اشعار سعدی و حافظ نیز بسیار الهام گرفته است، مانند شعر زیر که به پیشواز شعر سعدی رفته:
ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی
حیف باشد مه من کاینهمه از مهر جدایی
گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی
«من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی»
تیر را قدرت پرهیز نباشد ز نشانه
مرغ مسکین چه کند گر نرود از پی دانه
پای عاشق نتوان بست به افسون و فسانه
« ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجائیم در این بهر تفکر تو کجایی»
تا فکندم بسر کوی وفا رخت اقامت
عمر، بی دوست ندامت شد و با دوست غرامت
سر و جان و زر و جاهم همه گو رو به سلامت
«عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی»
گِرد گلزارِ رخ تست غبار خط ریحان
چون نگارین خطِ تذهیب به دیباچه قرآن
ای لبت آیت رحمت دهنت نقطه ایمان
«آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل از اهل نظر برد که سریست خدایی»
نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد
ج نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزد
شهریار آن نه که با لشکر عشق تو ستیزد
«سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد
که بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی»
این شاعر بزرگ در سال 1368 خ، در سن 83 سالگی درگذشت و در مقبرةالشعرای تبریز به خاک سپرده شد.
بيست و هفتم شهريور ماه هر سال روز بزرگداشت استاد شهريار و همچنين روز شعر و ادب فارسي نامگذاری شده است.