صادق هدایت

صادق هدایت

صادق هدایت، در روز سه شنبه 28 بهمن 1281 خ، در خانۀ پدری خود در تهران دیده به جهان گشود. پدر او اعتضادالملک و مادرش زیورالملک هدایت، هر دو از خاندان رضاقلی خان هدایت، یکی از معروف‌ترین نویسندگان، شعرا و تاریخ‌نگاران قرن سیزدهم ایران بودند.


هدایت در سال 1287 خ، به مدرسۀ علمیه و پس از آن به مدرسۀ دارالفنون رفت و سپس وارد مدرسۀ سن‌لویی تهران شد. به گفتۀ خودش اولین آشنایی‌اش با ادبیات جهانی در این مدرسه شکل گرفت و به علوم خفیه و متافیزیک علاقه پیدا کرد و اولین مقالۀ خود را در یک هفته‌نامه به چاپ رساند و به عنوان جایزه، سه ماه اشتراک رایگان دریافت کرد.


هدایت، حیوانات را بسیار دوست داشت و به همین مناسبت گیاه‌خوار شد و تا آخر عمر هم گیاهخوار ماند و کتاب انسان و حیوان و رباعیات خیام (تصحیح) را با مقدمه‌ای مفصل به چاپ رساند. او همچنین داستان شرح حال یک الاغ هنگام مرگ را در مجلة وفا چاپ کرد و مقالۀ جادوگری در ایران را به زبان فرانسه به چاپ رساند.


در سال 1305 خ، هدایت 24 ساله همراه با دیگر دانشجویان برای تحصیل در رشتۀ مهندسی به بلژیک اعزام شد. وی گویا از آب و هوا و وضع تحصیل و رشتۀ مهندسی‌اش راضی نبود، لذا به فرانسه و شهر پاریس منتقل شد. در این دوران نسخۀ کاملی از انسان و حیوان، به نام فواید گیاه‌خواری را با مقدمۀ حسین کاظم‌زادۀ ایرانشهر، در برلین آلمان به چاپ رساند و داستان‌های کوتاهش مانند پروین دختر ساسان، زنده به گور و مادلن را در همین دوران نوشت.


پیش از سفر، از تنگدستی کتاب‌های کتابخانه‌اش را فروخت. بعدها هدایت به دو سه تن از همدمانش گفته بود: «رمضانی آمد و نوشته‌های خودم را به قیمت کاغذ باطله خرید، بعد از چند سال که خودم به بعضی از آن‌ها حاجتم افتاد، به او مراجعه کردم، گفت به دلال‌ها می‌سپرم برایتان تهیه کنند، بعد از مدتی یکی از همان کتاب‌هایی که به قیمت کاغذ باطله از من (هدایت) خریده بود، با این صحنه‌سازی به چندین برابر بهای پشت جلد به خودم فروخت با هزار منت که گیر نمی‎آید».


هدایت، در سال 1307 (در 26 سالگی) برای اولین بار در پاریس دست به خودکشی زد و خود را درون رودخانه‌ای انداخت اما قایقرانی او را نجات داد. در این باره برای برادرش محمود هدایت اینگونه نوشت: «یک دیوانگی کردم به خیر گذشت».


در سال 1309 خ، بی‌آنکه تحصیلش را به اتمام برساند به تهران بازگشت و در بانک ملی ایران استخدام شد. وی همراه با مجتبی مینوی، مسعود فرزاد و بزرگ علوی، که چهار نویسنده و روشن فکر ایرانی بودند گروه اربعه را به مرکزیت صادق هدایت تشکیل دادند. گفتگو و دیدارهای این گروه در رستوران‌ها و کافه‌های تهران برگزار می‌شد. این گروه به فعالیت‌های ادبی و فرهنگی می‌پرداختند و آثاری با همکاری یکدیگر به چاپ می‌رساندند. در دوره‌های بعد، بزرگان دیگری همچون عبدالحسین نوشین، محمد مقدم، ذبیح بهروز، پرویز ناتل خانلری، غلامحسین مین باشیان و نیما یوشیج نیز به این جمع پیوستند.
صادق هدایت، در نهایت در سال 1315 خ، همراه با شین پرتو، عازم هند شد و زیر نظر دانشمند پارسی به نام بهرام گور انکلساریا، کارنامۀ اردشیر پاپکان را از پهلوی به پارسی ترجمه کرد. هدایت در زمان اقامت خود در بمبئی اثر معروف خود بوف کور را که در پاریس نوشته بود با تغییراتی به صورت پلی‌کپی در پنجاه نسخه انتشار داد. این اثر بعدها به عنوان مشهورترین اثر صادق هدایت و از شاهکارهای ادبیات جهان شناخته شد و به عنوان برجسته ترین اثر ادبیات داستانی معاصر، به چندین زبان ترجمه شد.
هدایت، همچنین دو داستان فرانسوی به نام‌های Lunatique و Sampingue به چاپ رساند و روی به طنزنویسی آورد، طنز هدایت هم در مسائل اجتماعی و هم در موضوعات خصوصی، بسیار قوی بود. او پس از بازگشت به تهران، در سال 1319 خ، در دانشکدۀ هنرهای زیبا، با سمت مترجم مشغول به کار شد و با مجلۀ سخن همکاری داشت.
او در سال 1321 خ، مجموعۀ سگ ولگرد را منتشر کرد و ترجمه‌های دیگری از پهلوی به پارسی انجام داد. در سال 1329 خ، با همکاری حسن قائمیان داستان مسخ کافکا را ترجمه کرد و در مجلۀ سخن انتشار داد، او در آثارش بیشتر از کافکا الهام می‌گرفت و دنباله‌رو او بود.
به سخن یکی از آشنایان هدایت، در آن زمان تنها به کسانی اجازة خروج از کشور می‎دادند که مأموریت دولتی داشتند یا دعوتی از ایشان برای شرکت در کنگره یا تحصیل شده بود و یا بیمارانی که درمانشان‎ در ایران ممکن نبود. تنها یک راه می‎ماند و آن تمارض بود. دکتر تقی رضوی (همشاگردی هدایت) یک بیماری روانی (شاید افسردگی یا شیزوفرنی) برای هدایت نوشت و کمیسیون پزشکی هم آن را تصدیق کرد و گذرنامة هدایت با ذکر این بیماری صادر شد. پس از دریافت حقوق اداری، در واپسین هفتة پیش از عزیمت، کتاب‎ها و اثاثیه‎اش را به فروش گذاشت و دوستان و آشنایان کتاب‌هایش را خریدند و او عازم پاریس شد.
وی در آنجا نیز مجبور به اقامت در مهمانخانه‌ای نه چندان دلچسب شد و در وصف آن اتاق به ابوالقاسم انجوی شیرازی نوشته بود: «شب‌ها ساعت یازده چراغ اتاق‎های هتل را برای صرفه‌جویی خاموش می‎کنند و اگر کسی بعد از این ساعت برسد بایستی شمع روشن کند، از زیر ساختمان هتل هم مترو می‌گذرد و در هر گذار، اتاق با ساختمان هتل می‎لرزد، آخر شب هم که مترو متوقف می‎شود، خواب از سر من می‌پرد…».
هدایت، به دعوت فریدون فروردین که از زرتشتیان ایران بود و در هامبورگ زندگی می‎کرد و کتاب زند و هومن یسن، نخست بار به هزینه او چاپ شده بود، چند روزی به آنجا رفت. در این مدت وی باید مرخصی‌اش را تمدید می‌کرد، که اگر رزم‌آرا (نخست‌وزیر وقت ایران) در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ کشته نمی‎شد، دکتر علی‌اکبر سیاسی بی‌گمان با آن موافقت می‎کرد. همچنین ادارة اتباع بیگانه فرانسه برای دادن جواز اقامت به مدت طولانی به صادق هدایت مخالفت کرد و گویا بهانه‎اش این بود که در گذرنامة او ذکر گردیده که دچار بیماری روانی است. در همین دوران انجوی که برخی از کارهای اداری هدایت را در تهران انجام می‌داد نیز به دلیل ادامة تحصیل به اروپا رفت.
هدایت، نسخه‌ای از آثار تجدید نظر شده و چاپ نشدة خود را همراه آورده بود. پیش از سفر کوتاه مدت به خارج از فرانسه، انجوی چمدان کتاب‌های هدایت را برداشت و با خود به سوئیس برد تا هدایت در سفر سبک‌بار باشد. بعدها گفت که هدایت آن‌ها را به او بخشیده است. از طرفی نیز در پاریس، دوستش حسن شهید نورایی که در چاپ کتاب‌هایش کمک زیادی به او کرده بود، در بستر بیماری افتاد، که این نیز اثر بسیار بدی بر وی گذاشت. هدایت به دنبال ویزا برای رفتن به ژنو یا لندن بود، اما به هر علتی اسباب سفر محیا ‌نشد. از بد روزگار حسن شهید نورایی درست شب پیش از خودکشی هدایت، درگذشت و به این ترتیب هدایت تصمیمش برای خودکشی را که همیشه در ذهنش بود، عملی کرد. صادق هدایت خسته از آوارگی‎ها، به ستوه آمده از آدم‌ها، نگران از تنگدستی روزافزون و درماندگی در جمع رندان، آگاه به دورنمای تاریک روزگار پیری و بیماری و ناتوانی، تصمیم قطعی خود را در پایان بخشیدن به زندگی گرفته بود. او چند روز پیش از خودکشی، بسیاری از داستان‌های چاپ نشده‌اش را نابود کرد.
هدایت، یکی از پرکارترین نویسندگان پارسی زبان معاصر بود و در داستان‌نویسی معاصر ایران، مقام والایی را داراست. او را می‌توان یکی از مشهورترین نویسندگان معاصر ایرانی، هم در ایران و هم در جهان به شمار آورد. وی به فرهنگ و تاریخ ایران باستان و همچنین به فولکلور (فرهنگ عامیان) ایران دلبستگی فراوان داشت. مینوی به همراه صادق هدایت کتاب مازیار را نوشتند که قسمت تاریخی این کتاب را مینوی نوشت.
هنری میلر گفته است: «هدایت نویسندة بزرگی است و بوف کور او کتابی است که آرزومندم روزی مثل آن را بنویسم».
هدایت، کارهای علمی- پژوهشی مانند: متن‌شناسی، زبان‌شناسی، مطالعه در فرهنگ عامه، پژوهش در متون ادبی و ترجمه از زبان‌های اروپایی به پارسی نیز انجام داده است. مدتی که در ایران بود، سفرهای بسیاری انجام داد و آداب و رسوم و زبان مردم بسیاری از شهرها را فراگرفت. مقاله‌ای نیز دربارة ترانه‌های عامیانه نگاشت. در رشتة مردم‌شناسی و جمع‌آوری قصه‌ها، متل‌ها و آثار فلکلور نیز اطلاعاتی گردآوری کرده بود که در زمان نوشتن لغتنامة دهخدا، آن‌ها را در اختیار وی قرار داد. خیام، از شاعران مورد علاقة هدایت بوده است.
ممیزی، در یادبود هدایت گفت: «او موجب تشویق ما بود و در هر یک از ما لیاقتی می‌یافت آن را به کار می‌انداخت. مرکز دایره بود و همه را دور خود جمع می‌کرد».

این نویسندة سرشناس سرانجام در 19 فروردین 1330، در سن 49 سالگی در آپارتمان اجاره‌ای‌اش در پاریس با بازکردن شیر گاز خودکشی کرد. وی را در قبرستان پرلاشز پاریس به خاک سپردند.

اشتراک گذاری مقاله : Array
نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *