محّمد غزالي
محّمد غزالي
ابی حامد محمدبن محمد الغزالی الشافعی ملقب به حجتالاسلام زین الدّین الطوسی
محمد غزالی، در سال ۴۵۰ ق، در نوقان توس دیده به جهان گشود. پدر امام محمد غزالی، پیشة بافندگی داشت و اهل ورع و تقوی بود و غالباً در مجالس فقیهان حضور مییافت؛ لقب غزالی از همین پیشة پدر او بوده است.
وی برادری نیز به نام احمد داشت. این دو هنوز خردسال بودند که پدرشان رخت از جهان بربست. طبق وصیت وی، پسرانش را به یکی از دوستانش که صوفی مسلک بود سپردند، كه او، آن دو را براي تحصيل به یکی از مدارس طلاب در نيشابور فرستاد. ابوحامد محمد غزالی، بیاندازه باهوش و مستعد بود؛ علوم دینی و ادبی را نزد احمد الراذکانی فراگرفت و سپس مدتی در یکی از مدارس توس به تحصیل پرداخت. آنگاه به گرگان نزد امام ابونصر اسماعیل رفت و پس از مدتی دوباره به زادگاه خود، توس برگشت و به مطالعه و تکرار دروس پرداخت.
زندگي محمد غزالي از جهات مختلفي مورد بررسي قرار گرفته و در اين باره سخنان بسياري گفته و شنیده شده است. تحصیلات غزالی تنها فقه نبود، او در علوم اختلاف مذاهب، جدل، منطق و فلسفه هم دانش اندوخت و در سن ۲۸ سالگی در تمام علوم و فنون زمان خود استاد مسلم گرديد. او نثری بسیار شیوا، پخته و ساده داشت. روانی کلام او به گونهاي بود كه افکار او را، در نهایت آسانی بیان میکرد. ولی افسوس که عمدهترين چالشهاي عقلستيزانه با نام محمد غزالي سخت پيوند خورده است.
غزالي با بياعتنايي به فلسفه و عقلانيت فلسفي و بذل توجه به جريانات عقلگريزي و عقلستيزي بلکه چون اشعريت و تصوف، به ترويج گرايشهاي صوفيانه دامن زد.
غزالي در سال۴۷۳ ق، به نيشابور رفت و به مدت ۵ سال در نظامية نيشابور، شاگرد ابوالمعالي جويني بود و بعد به نظامالملك پيوست. در سال ۴۸۴ ق استادي نظامية بغداد را پذيرفت و با شكوه فراوان وارد بغداد شد و به تدريس فقه شافعي و اشعري پرداخت. در همين دوران، درس تصوف از بوعلي فرمدي گرفت. در سال ۴۸۸ ق، به شك و شوريدگي دچار گرديد و ۶ ماه از تدريس بازماند؛ زيرا به اين نتيجه رسيده بود كه بهترين راه براي نزديك شدن به خدا و درك جهان، عرفان است. به همين دليل گوشة عزلت برگزيد و هرگز ديگر به كلاس درس بازنگشت. برادر را به جاي خود نشاند و به قصد حج حركت كرد؛ اما به شام رفت و در خلوت و تنهايي و گمنامي در گوشهاي ماند و آثاري چون آثار جنيد و شبلي و بايزيد را مطالعه كرد. وی بر خلاف دیگران در جنگ با نفس خود مرتب پیروز میشد و از مرحلهای به مرحلهای دیگر تغییر میکرد. به بالاترین پستهای دنیوی پشت پا زد، به همین دلیل است که به او لقب «شهيد زنده» را داده بودند، زیرا هر لحظه نفس خود را میکشت.
در نزدیکی آرامگاه فردوسی، بنای هارونیه قرار دارد که تاریخ دقیق ساختمان آن روشن نیست. وجه تسمیه این بنا معلوم نیست. احتمالاً این ساختمان مدتی خانقاه بوده است. ساختمان آن به آتشکده شباهت دارد؛ لذا چنین تصور میشود که در دورههای اولیه اسلام، مسلمین آن را تغییر شکل داده به صورت مسجد درآورده باشند. به این دلیل که آرامگاه «امام محمد غزالی» در توس میباشد و محل آن دقیقاً روشن نیست، در مجاورت این بنا به یادبود این دانشمند، سنگ مزاری نصب شده است.
تعدد و تنوع آثار او بسيار حيرتآور است. آثار وي سرشار از فلسفههاي ايران قديم مانند ميتراييسم، خورشيديشت، مهريشت و اوستايي است كه علاوه بر رگههاي ديني عرفاني، از سوي غزالي به عنوان جايگزين فلسفة عقلگرايي يوناني معرفي شده است. عمدهترين تلاش غزالي نقد و كوبيدن فارابي بود، زيرا فارابي سعي داشت نشان دهد كه فلسفه و دين قابل جمع هستند. غزالي در المنقذ من الضلال گفته است: «فلاسفه بر پيشانيشان كفر نقش بسته است». به این جهت فتوی داد فلسفه یک فکر و عقیدة ضد دین است که بر اثر این فتوی قفل بر در مدارس فلسفه زدند و فلسفهپژوهان را مرتد اعلام کردند و این موضوع تا کنون نیز ادامه پیدا کرده است.
غزالي را ميتوان متأله، دانشمند، متكلم، اديب و مؤلف بزرگي به شمار آورد، اما وي فيلسوف نيست. شايد اگر نزد استادي زبردست، فلسفه میآموخت و نگاه اشعريگري خود را به كناري مينهاد، به عمق فلسفه ميرسيد.
مولانا در مورد غزالي گفته است: «غزالي عالِم عالميان بود ولي اگر او را عشق بودي بهتر بودي». غزالی فرزند پسری نداشت و از او دخترانی باقی ماند.
از وی آثار مهمی مانند کیمیای سعادت؛ احیاءالعلوم الدّين (درعرفان با گرايش فقه)؛ المنقذمنالضلال برجا مانده است.
غزالي، در سال۵۰۵ ق، در سن ۵۵ سالگی در شهر توس درگذشت و در تابران توس به خاک سپرده شد.