ملا صدرا
ملا صدرا
صدرالدّين محمدبن ابراهيمبن يحيي قوامي شيرازي
ملاصدرا، در سال 979 ق، در شیراز دیده به جهان گشود. پدرش خواجه ابراهیم قوام، وزیر شاه محمد خدابنده، حکمران فارس بوده است. هانری کُربن فیلسوف معاصر فرانسوی که در مورد زندگی ملاصدرا بسیار مطالعه کرده، معتقد است که: «پدر ملاصدرا پس از دعاهای فراوان صاحب فرزندی به نام محمد (صدرالدّین) گشت. پدر وی در کار بازرگانی نیز بود و خرید و فروش مروارید، شکر بنگاله و شال کشمیری انجام میداده است. محمد در سنین جوانی به فرمان پدر به مدت سه ماه به بصره رفته و در حجره بازرگان شیرازی به نام یوسف بیضاوی به کار مشغول شده که به دلیل فوت بیضاوی مجبور به شیراز بازگشته است».
ملاصدرای جوان، پس از فراغت از تحصیلات ابتدایی از شيراز به اصفهان مهاجرت نمود. او در مدرسة خواجة اصفهان از محضر درس استاداني چون شیخ بهایی، میرداماد و میرفندرسکی بهره جست. ملاصدرا دروس فقه، علوم حدیث و تفسیر را از شیخ بهایی، حکمت الهی و حکمت شرق و غرب را از میرداماد و علم ملل و نحل را از میرفندرسکی آموخت. سرگذشت ملاصدرا بسیار تاریک و مبهم است و مشخص نیست وی تا چه سالی در اصفهان بوده، گویا در سال 1010 ق، به شیراز بازگشته است.
فلسفة خاص ملاصدرا را اصطلاحاً «حكمت متعاليه» مينامند كه نوعي جهش و نوآوري است كه پس از يك سلسله حركتهاي مداوم و تدريجي در معارف عقلي اسلامي، رخ داده است.
ملاصدرا، پس از کسب درجة اجتهاد، به تدریس در مدرسة خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی، با بیشتر دانشمندان آن زمان اصفهان متفاوت بود، او را به بدعتگذاری در دین، متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند.
ملاصدرا، بر این باور بود که مذهب شیعه دو وجه دارد؛ وجه ظاهری، یعنی همان شریعت و احکام دینی و دیگر وجه باطنی، که همان درونمایه و حقیقت مذهب شیعه است که ملاصدرا آن را عرفان شیعی مینامید. این در حالی بود که بیشتر علماي شيعی قشری، تنگنظر و کوتهبین اصفهان، دید خوبی نسبت به عرفان نداشتند. بدینسان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد، راه مورچهخورت را در پیش گرفت و از آنجا راهی کَهَک قم گشت.
ملاصدرا، به مدت 5 تا 7 سال درکهک قم و در تبعید زیست. اما هرگز کار تدریس و پژوهش را رها نکرد و در همان روستای کوچک و دورافتاده به برگزاری جلسات درس مبادرت نمود. دروس وی بیشتر دربارة افکار و باورهای حکیمان و دانشمندان ایرانی مانند: شهابالدّین سهروردی، ابن سینا، ابویعقوب الکندی و برخی از دانشمندان اندلسی مانند ابن عربی و ابن رشد بود.
حکومت صفوی، به ویژه شاه عباس، تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشت، ولی به اجبار روحانیون که در همة امور درباری و کشوری و تصمیمات شاه دخالت داشتند، به این کار تن داد. از اینرو، اللهوردیخان، حاکم فارس، به دستور شاه عباس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسهای ساخته و از او برای تدریس در آن مدرسه دعوت کند. با پایان یافتن ساخت و ساز بخش مهمی از آن مدرسه که بعدها به مدرسة خان معروف شد، اللهوردیخان از ملاصدرا پنهانی دعوت نمود و ملاصدرا به زادگاه خویش بازگشت و تا پایان عمر در آنجا ماند.
ملاصدرا، در دوران شکوفایی اندیشهاش تلفیقی از کلیه علوم عصر خود همانند فلسفه، عرفان، فقه و کلام را در هم آمیخت و نگرشی نوظهور به نام «حکمت متعالیه» را بنیانگذاری نمود که با آیات الهی و احادیث شیعی در هم آمیخته شده بود. نوآوریهای نظری این اندیشمند الهی در مفاهیمی همچون اصالت وجود، حرکت جوهری و اتحاد عاقل و معقول خلاصه میشد و بیشتر تلاش او برای در هم آمیزی اندیشههای ناب فقهی شیعی با عرفان و فلسفه که در آن گرایشهای عرفانی و فلسفی به شدت پررنگ بود، با واکنش جدی فقهای خشکاندیش، مواجه گردید. بسیاری از مورخان معتقدند که بخت خوش ملاصدرا در آن بود که پدرش میرزا قوام شیرازی، وزیر ملکه مهدعلیا بود و اگر نفوذ پدرش نبود ممکن بود او هم مانند مؤسس مکتب اشراق، شهابالدّین سهروردی، پنهانی کشته میشد. او به واسطة نفوذ پدر، مدت 5 تا 7 سال در قریه کهک قم در انزوا گذراند و فرصت کافی داشت که در آن روستای دور افتاده به تفکر بپردازد و بنیانهای اصلی اندیشه برای این فیلسوف، مقالههایی را به ارمغان داشت. او برخلاف سایر گذشتگان خود معتقد بود که نه پژوهشی عقلی (فلسفه) و نه تفکر شهودی (عرفان و اشراق) به تنهایی نمیتواند سالک را به درک حقایق اعلی نایل سازد، به عبارت دیگر، یک اندیشمند مسلمان شیعی، با تکیه بر قرآن و احادیث منقول و به کمک عقل ناب و سفر اشراقی، میتواند میوههای دانش را خوشه چینی کند. او در اولین دورة حیاتش به فراگیری معلومات و دانش رسمی اشتغال داشت، ولی در مرحلة دوم یعنی در زمان هجرت در قریه کهک، با استفاده از این خلوت اجباری، سفرهای معنوی را آغاز کرد و آن را با دانش خردی درهم آمیخت تا حکمت متعالیه را پایهگذاری نماید و تلاش نمود تا دین، فلسفه و عرفان را در هم آمیزد. مرحلة سوم عمر ملاصدرا زمانی آغاز شد که اللهوردیخان، والی فارس، از او برای تدریس در شیراز دعوت به عمل آورد و مدرسة خان را در این شهر زیبا برای تدریس ملاصدرا مهیا نمود. در این مرحله علاوه بر نگارش چند کتاب مهم، شاگردان فراوانی تربیت نمود که مشهورترین آنها عبدالرزاق لاهیجی (متوفی 1072 ق) و ملاحسن فیض کاشانی (متوفی 1091 ق) بودند که هر دو افتخار دامادی استاد خود را نیز کسب کردند.
حکمت صدرالمتألهین بر چند اصل استوار است که همگی از اجتهادات و ابتکارات او در تأسیس مکتب حکمت متعالیه محسوب میشوند و عبارتند از:
1- اصالت، وحدت، تشکیک وجود: ملاصدرا دلایل و استدلالهای فراوانی را برای اثبات اصالت وجود در برابر اصالت ماهیت که ابن سینا به آن معتقد بود ارائه نمود، مقصود این است که وجود مبدأ اثر، اصلی است و در خارج تحقق دارد و ماهیت از آن متنوع میشود و دارای واقعیت مستقل از وجود نیست.
2- وحدت وجود: گرچه این نظریه توسط اندیشمندان پیش از او مانند ابن عربی هم طرح شده بود، اما ملاصدرا اولین کسی است که آن را وارد حکمت نموده و از نتایج آن در مسائل فلسفی استفاده کرده و مقصود او آن است که وجود حقیقت واحدی است اما دارای مراتب شدت و ضعف است (تشکیک وجود) بدینگونه از واجبالوجود تا ماده هیولی یک وجود بیشتر نیست. اما مراتب آن و تفاوت آن در شدت و ضعف بهرهبرداری از وجود است، یعنی از وجود مطلق تا نازلترین مرتبه وجود.
3- حرکت جوهری: ملاصدرا، بر خلاف حکمای پیشین مانند ابن سینا، که در پیروی از ارسطو، حرکت را به چهار مقولة (کم، کَیف، اوضَع و اَین)، محدود نموده و منکر و متکی به حرکت در وجود بودند، معتقد است که موجودات در حال طی قوس صعودی و کمالی خود در ذات و جوهرشان متحرکند.
4- اتحاد عاقل و معقول: ملاصدرا فهم و تعقل ناب را در اتحاد عاقل و معقول میداند. به نظر او ادراک که توسط اتحاد عاقل (متفکر و صاحب اندیشه) و معقول (آنچه در مورد آن اندیشه میشود) به گونهای است که صاحب ادراک از مرتبه وجودی ادراک شده، ارتقاء مییابد و هر علمی با اتحاد میان این دو حاصل میشود.
او علم را به دو بخش حضوری و حصولی تقسیم نمود. در علم حضوری هرکس به ذات خود میرسد و یا علم علت و معلول صورت میگیرد، مانند: علم خدا به همه امور؛ اما علم حصولی، علمی است که با تلاش فرد حاصل میگردد و این علم را فرد با آموزش و ممارست و به صورت تدریجی، به آن حصول پیدا میکند، که در مرتبة پایینتری از علم حضوری قرار دارد.
ملاصدرا، به عنوان یکی از متفکران بزرگ و دورانساز تاریخ ایران همانند هر متفکر بزرگ دیگر به شدت مورد حمله متحجران دینی قرار گرفت و روزگاری تلخ را سپری نمود، نگاهی به اشعار سروده وی به خوبی دلتنگی و لولی او را از زمانه و زندگی خود نشان میدهد.
ای صبا گر بگذری سوی بتان
یک به یک از ما سلامی میرسان
پس ز تسلیم و زمین بوسی بسی
گر ز تو پرسند حال بیکسی
عرضه کن عجز و نیاز و انفقار
از ضعیفی بیدلی زاری نزار
از وطن تا دور گشته بیدلی
یکدمش آرام نی در منزلی
اندرین غربت کَسَش محرم نبود
هیچگَه با هیچکس همدم نبود
اندرین غربت بسی محنت کشید
روی عیش و خوشدلی هرگز ندید
نه ز کس یک لحظه با وی الفتی
نه زدودی از دلش کَس کلفتی
ناله پنهان دارد از نامحرمان
آه نتواند کشیدن یک زمان
محنت و غم بر دلم آهنگ کرد
از همه سو کار بر من تنگ کرد
از آثار مهم وی میتوان از الحكمة المتعالية يا اسفار الاربعة (معروف به اسفار)؛ الحكمة العرشية؛ المشاعر نام برد.
اين مرد بزرگ، در سال 1050 ق، در سن 71 سالگي، درگذشت و گويا در حوالي بصره به خاك سپرده شد.