پارت‌ها / اشكانيان

پارت‌ها / اشكانيان (۲۵۰ پ‌ م ـ ۲۲6 م)
نام پارت در زمان قديم “پَرثوْ” بوده كه بعدها به پَرْث خلاصه شده است، با گذشت زمان پرثو به پَهلوْ و پرث به پَهلْ تبديل شد. سرزمين پارت شامل خراسان بود كه از شرق با هرات، از غرب با گرگان، از شمال با خوارزم و مرو و از جنوب با سيستان (زرنگ) همسايه بود.
پارت‌ها در زمان مهاجرت خود به ايران از ميان طوايف سكايي عبور كردند، همجواري با سكاها سبب شد تا عادات و اخلاق آن‌ها در ميان پارت‌ها منتشر شود و به همين دليل برخي از نويسندگان و مورخان قديم، پارت‌ها را از قوم سكايي دانسته‌اند، كه از قوم بِرنَي و يكي از قبيله‌هاي مهم اتحادية دَهَه بودند كه در دشتي ميان گرگان و تَجَن جنوبي در پارت شمالي سكونت داشتند و امروزه محل سكونت تركمن‌هاي آخال مي‌باشد. نخستين‌بار نام دَهَه در سنگ‌نبشته‌هاي خشايارشا در تخت جمشيد آمده است. اين شهر احتمالاً در زمان خشايارشا به تابعيت ايران درآمده بود.
اين قوم نيز مانند ديگر اقوام سكايي، مردماني چادرنشين و سلحشور بودند كه مرگ طبيعي را براي خود ناخوشايند مي‌دانستند. به گفتة استرابون، جغرافي‌دان يوناني كه كتاب جغرافياي وي تنها اثر باقي‌مانده از 50 سال پيش از ميلاد است: “اين قوم در شمال شرقي ايران مي‌زيستند و همواره مزاحم همسايگان خود بودند.”
زماني كه پارت‌ها وارد خراسان و در عشق‌آباد کنونی ساکن شدند، “آنتيوخوس دوم”، امپراتور سلوكي، به قدري در سوريه، آسياي صغير و ايران غربي گرفتار بود كه هيچ توجهي به شرق ايران نداشت. او پادشاهي خوشگذران و جاه‌طلب بود، همين مسئله باعث شد كه “ارشك” عليه او قيام كند و خود و مردمانش را از قيد تابعيت سلوكيان به كلي برهاند. در سال 250 پ م، پارت‌ها به سرداري ارشك از تركمنستان امروزي به جنوب سرازير شدند و به جلگه‌هاي حاصلخيز اترك حمله كردند. اشك یا همان ارشک، در شهر آساك در نزديكي قوچان به عنوان پادشاه برگزيده شد.
ارشك در مدت دو سال به رفع منازعات داخلي و جنگ‌ها مشغول بود و عاقبت در يكي از نبردها كشته شد. پس از او برادرش “تيرداد”، جانشين وي شد و خود را “ارشك” ناميد. تأسيس دولت نوپاي اشكاني به نظر بي‌دوام مي‌آمد، اما تيرداد در زمان حكومت خود از ضعف داخلي سلوكيان استفاده كرد و بر سرزمين‌هايشان تاخت و قدرتمند شد. او همانند هخامنشيان عنوان شاه بزرگ را بر خود نهاد.
“اشك” مخفف ارشك است و چون باني اين دودمان ارشك بود، پادشاهان اين دودمان براي احترام و زنده نگه داشتن نام ارشك، اين نام را به خود افزودند و به ارشكيان يا همان “اشكانيان” مشهور شدند.
تيرداد براي استحكام دولت جوان خود تلاش بسيار كرد. در جنگي كه ميان او و سلوكيان درگرفت، سلوكيان با آنكه از بهترين اسلحه‌ها و سپاه نيرومندي برخوردار بودند، در برابر سپاه كوچك و نوپاي اشكاني شكست خوردند و اين برتري ايراني‌ها نسبت به بيگانگان را نشان مي‌داد. اين شكست باعث شد تا سلوكيان از قسمت‌هاي شرقي ايران چشم‌پوشي كنند. تيرداد از ضعف و نفاق داخلي سلوكيان استفاده كرده و ديگر نقاطي را كه در تصرف سلوكيان بود، ضميمة دولت خود كرد. از ديگر كارهاي تيرداد اين بود كه شهري به نام “دارا” در كوه زاپااُرْتِه (zaparortenon) بنا كرد. عده‌‌اي نام اين شهر را “داريوم”(dareium) نوشته‌اند. گفته شده اين كوه در ابيورد كنوني واقع بوده است.
در زمان مهرداد اول (اشك ششم)، پارت كوچك وسعت گرفت و تقريباً هم طراز دولت بزرگ روم شد. فرهاد اول (اشك پنجم)، پيش از مرگ خود جانشينش را انتخاب كرد. او برخلاف عادت اشكانيان كه پس از پدر، پسر جانشين پادشاه ‌شد، ترجيح داد برادرش مهرداد، به جاي پسران كم تجربه‌اش جانشين او شود. “ژوستن”، تاريخ‌نگار روم باستان، اين كار فرهاد را ارج نهاده و مي‌گويد: “او پسران خود را از تخت دور كرده، برادر خود مهرداد را كه جنگجو و دلاور بود بر پسران خود ترجيح داد. زيرا او می‌دانست كه وظيفه‌اش در برابر پسرانش پايين‌تر از وظيفه‌اش نسبت به تخت و تاج است. او منافع میهنش را برتر از منافع پسرانش مي‌دانست.”
مهرداد، سرزمين ماد را كه هنوز جزء دولت سلوكي بود تسخير كرد. منطقة حكومت اشكانيان در دوران مهرداد اول، از هند تا بابل را شامل مي‌شد. او در دوران حكومت خود نه تنها به كشورگشايي پرداخت، بلكه اصلاحاتي در امور داخلي هم انجام داد. از جمله كارهاي مهرداد، تشكيل مجلس “مغستـان” يا “مهستان” بود كه در واقع تركيبي از دو مجلس بود؛ يكي از اين مجالس متشكل از اعضاي خانوادة پادشاهي و مجلس ديگر متشكل از اعضاي سران روحاني و غير روحاني ملت بود. هدف از گردآوري اين مجلس، انتخاب جانشين براي پادشاه و يا عزل او بود. به گزارش “تاسيوس”، مورخ رومي، اين مجلس كه متشكل از 300 مرد بود، شاهان اشكاني را انتخاب مي‌كردند و در صورت مناسب نبودن، از حكومت بركنارشان مي‌كردند. به خاطر وجود همين مجلس، ديكتاتوري ميان اشكانيان كمرنگ بود. آن‌ها پايه‌گذار طولاني‌ترين پادشاهی ايراني شدند و به فرمانروايي سلوكيان كه شديداً كمر به يوناني كردن ايران بسته بودند، پايان دادند.
در دوران پادشاهي “ارُد”، (اشك سيزدهم)، ايران مجبور شد با دولت روم وارد جنگ شود و در اين جنگ سردار دلير و جنگجوي جوانمرد، “سورنا”، سخت‌ترين شكست تاريخ را بر تجاوزگران رومي وارد ساخت. شكست رومي‌ها در اين جنگ به قدري بزرگ بود كه باعث تضعيف قدرت آنان شد و نام ايران و دولت اشكاني در جهان، پرآوازه گشت. اما ارد كه به رشادت‌هاي سـورنا حـسادت مي‌كرد به جاي دادن پاداش‌ و تمجيد، او را نابود كرد و گفته شده كه دولت پارت ديگر سرداري به شایستگی و دلاوري او به خود نديد.
ژوستن، در مورد پارت‌ها مي‌گويد: “بايد با حيرت به شجاعت پارتي‌ها نگريست. اين شجاعت، آن‌ها را به قدري بلندآوازه كرد كه بزرگان نواحي مختلف، تابع آن‌ها شدند. حتي روم در بالاترين زمان اقتدارش سه دفعه با بهترين سردارانش به آن‌ها حمله كرد و نتيجه‌اي نگرفت، ولي دريافت كه اين قوم نه تنهـا با رومي‌ها برابرند، بلكه بر رومي‌ها برترند. بايد اين را هم گفت كه براي پارتي‌ها دفع کردن حملة رومي‌ها آنقدر باعث افتخار نبود كه در ميان مردماني مانند آشوري‌ها، مادي‌ها و پارسي‌ها، يعني مردماني كه داراي آن همه نام بودند، بلند آوازه شدند و هزار شهرِ دولت باختر را تسخير كردند.”
اين اولين درگيري پارت‌ها با رومي‌ها بود، ولي در دوره‌هاي مختلف باز هم با رومي‌ها وارد جنگ شدند. به دنبال گسترش و مجاورت با روم آن زمان، حكومت اشكانيان از يك حكومت محلي در نواحي شرقي فلات ايران، به يك امپراتوري بزرگ جهاني مبدل شد.
قلمرو حكومت اشكانيان در دورة عظمت خود، از مشرق تا هندوكش، حدود پنجاب، از شمال تا درياي خزر، از جنوب تا درياي عمان و از غرب تا رود فرات گسترده بود كه اين عظمت را با سختي بسيار به دست آورده بودند. آن‌ها شهرهاي از دست رفته را یک یک از سلوكيان باز پس گرفتند.
در تاريخ، بلاش اول (52-75 م) را به عنوان يك ناسيوناليست ايراني برگزيده‌اند. او نه تنـها همة آيين‌ها و رسوم دوران هخامنشيان را زنده كرد؛ بلكه احترام به ‌آن‌ها را نيز به صورت قانون درآورد. همچنین به كار بردن واژه‌هایی را كه پس از ورود سلوكيان، وارد زبان ايراني شده بودند، ممنوع كرد.
در مورد انقراض دولت اشكاني، عده‌‌اي بر اين عقيده‌اند كه يكي از علل انقراض اين‌ دولت اين بود كه برخي از اقوام ايراني مانند پارسي‌ها و مادها، سر از تابعيت دولت اشكاني بيرون كشيده و مي‌خواستند مستقل باشند؛ اما علت اصلي انقراض دولت اشكاني ضعفي بود كه از دوران بلاش اول به بعد آشكار شد. نفاقي كه بين خاندان اشكانيان بود و پيدا شدن مدعيان تاج و تخت به قدري زياد شد كه طولي نكشيد كه در جاي جاي ايران، كساني پيدا شدند كه مدعي پادشاهي بودند. همين مسئله باعث شد تا اشكانيان در سال 226 م، از رقيب قدرتمند خود يعني ساسانيان شكست خورده و منقرض شوند. دولت اشكاني به مدت 476 سال بر ايران آن روزگار پادشاهي كرد، كه از نظر طول حكمراني در تاريخ ايران بي‌نظير است. آخرين پادشاه اشكاني به نام “اردوان پنجم” با اينكه قواي روم را در هم شكست و آن‌ها را مجبور به پرداخت غرامت كرد، اما در برابر رقيب داخلي خود، “اردشير بابكان” تاب مقاومت نياورد و در جنگي كه ميان اين دو روي داد، كشته شد و بدين ترتيب دودمان شاهنشاهي اشكاني فرو پاشيد.
پارت‌ها پیش از اينكه وارد ايران شوند، در صحرا مي‌زيستند و صحراگردي مي‌كردند كه به همين سبب، مظاهر طبيعت مانند آفتاب، ماه و ستارگان را مي‌پرستيدند، ولي هنگام ورودشان به ايران و آميخته شدن با ديگر ساكنان ايران، هرمزدپرست شدند؛ يعني اعتقاد به خداي خوبي‌ها (اهورا) و خداي بدي‌ها (اهريمن) داشتند، كه بعدها معتقد شدند، شاهانشان دارای فره‌ ايزدي هستند؛ يعني از طرف خدا برگزيده شده‌اند.
در زمان اشکانیان زنان اجازة ورود به دنياي خارجي مردان را نداشتند و نمي‌توانستند در امور درباري و دولتي نفوذي داشته باشند، البته زنان درباري در كارهاي سياسي دخالت مي‌كردند؛ مانند “موزا”، همسر رومی فرهاد چهارم و مادر فرهاد پنجم، كه با پسرش بر تخت نشست و سكه‌هاي زمانشان با ضرب شمايل مادر و پسر بود. در واقع زن در دوران اشكانيان، مقامي پايين‌تر از دوران مادي‌ها و پارسي‌ها داشته است. در دوران اشكاني مردها فقط يك زن و زن‌ها همزمان با يك مرد مي‌توانستند ازدواج كنند. زن‌ها به راحتي مي‌توانستند طلاق بگيرند، اما مردان فقط در چهار مورد مي‌توانستند زنان را طلاق دهند: 1- نازا بودن 2- جادوگر بودن 3- اخلاق فاسد داشتن 4- پنهان كردن دوران قاعدگي.
ايران در زمان اشكانيان با روميان بسيار تجارت مي‌كرد؛ پارچه‌هاي ابريشمي و قاليچه‌هاي رنگارنگ ايراني بسيار مورد استقبال بزرگان رومي بود. از آنجاييكه پارتي‌ها مردماني جنگجو و نظامي بودند، حجاري‌هايي كه از خود به جاي گذاشته‌اند فاقد صفات و مزاياي صنعتي دوره‌هاي پیش و پس از اشكانيان است. علت آن است که اردشیر همگی آثار اشکانی را از میان برد و دو سه پیکر تراشید که بر جای مانده در میان کوه‌های خوزستان و خراسان که از کارهای دور دست اشکانی است.
معماري اشكاني نخست برگرفته از اردوگاه‌هاي صحرايي اشكاني بود و بر گرد دايره‌اي، ساختمان‌ها را بنا مي‌كردند. براي تزئينات از هنر يوناني استفاده مي‌كردند؛ ولي در همان آغاز حكومت، معماري سنتي ايراني را جايگزين هنر يوناني كردند.
مشخصة معماري آن دوران بناهايي با حياط‌هاي چهارگوش مركزي و ايوان‌هاي چهارسوي، به شكل اشكاني بوده است. آن‌ها به نماي ساختمان اهميت بسياري مي‌دادند و براي آن، از تركيب نقاشي و گچكاري استفاده مي‌كردند. شيوة هنر اشكانيان كه در ابتدا ساده بود شكوفا شد و كم كم هنرشان رنگي تازه گرفت. يكي از نوآوري‌هاي معماري در دوران اشكانيان، تبديل سقف‌هاي مسطح با اَلوارهاي چوبي است كه در دوران هخامنشيان و در بناهاي تخت جمشيد به كار مي‌رفته و تا دورة قاجاريه نيز ساخت آن ادامه پیدا كرده بود.
در سال 1330 خ، يك گروه باستان شناس آلماني، در نزديكي تيسفون ابزارهايي را از دوران اشكاني كشف كردند و پس از بررسي‌، به اين نتيجه رسيدند كه اين ابزارها، باتري‌هاي الكتريكي هستند كه به دست ايراني‌هاي دوران اشكاني ساخته شده‌‌اند. اين اكتشافات به قدري عجيب بود كه دانشمندان آمريكايي و اروپايي، اين ابزار را مربوط به موجودات فضايي می‌دانستند. اين باتري از يك كوزة سفالي تخم مرغي شكل تشكيل شده كه در وسط آن يك ميلة آهني به صورت ستوني قرار گرفته است كه در واقع قطب منفي باتري بود. دور تا دور اين ميلة آهني، استوانه‌اي مسي قرار گرفته كه با كمك قير در جاي خود محكم شده بود. از سيم‌هاي برنزي و آهني كه در اطراف اين كوزه پيدا شده، مي‌توان اينگونه استنباط كرد كه اين سيم‌هـا نقش اتصال را داشته‌اند. گفته شده از آنجايي كه اشكانيان با اسـيد استيك و اسيد سيتـريك آشـنايي داشـتند، مي‌توانسته‌اند با بهره‌گيري از محلول مس، آبليمو و سركه، الكتروليت توليد كنند. طبق آزمايش‌هاي انجام شده، دانشمندان به اين نتيجه رسيده‌اند كه اين باتري‌ها كه به پيل اشكاني يا باتري‌هاي بغداد مشهور شده‌اند، ممكن است براي آبكاري جواهرات به كار برده مي‌شدند.
پس از سرنگوني هخامنشيان و پيش از آمدن اشكانيان، یعنی در دوران سلوکیان، خط و زبان رسمي ايران‌، تبديل به يوناني شده بود كه به همين دليل نام اين دوره را در مطالعات تاريخي زبان پارسي، دورة تاريك به شمار آورده‌اند، تا اينكه در زمان اشكانيان، خط پهلوي اشكاني و خط پارتي مانوي روي كار آمد.
بردگي در عهد اشكانيان با نام‌هاي”بندك”، “آتشهرك” و “ريسك” خوانده مي‌شد، اين بندگان یا کارگران در املاك كشاورزي و معادن شاهي كار مي‌كردند، آنان مانند اموال اربابان به هنگام فروش مزرعه همراه با زمینی فروخته مي‌شدند.
نژاد اشکانیان؛ آريايي، زبانشان پهلوي و آيينشان آمیزه‌ای از مذاهب آريايي‌ قديم، زرتشتي و مهرپرستي بوده است. فرهنگ اجتماعي آنان نيز سرشار از آداب و عقايد مذهبي و فرهنگ پهلواني بود كه بر حُسن برخورد، نیکی رفتار، شجاعت، مردانگي، جوانمردي، اخلاق و نيروي بدني تأكيد مي‌كرد. در قلمرو اشكانيان، علاوه بر آيين آريايي باستان، آيين زرتشتي، بودايي و مسيحي، بي‌هيچ محدوديتي ترويج مي‌شد و يهوديان نيز به اجراي مناسك و مراسم خود مي‌پرداختند. مراسم تدفين در دوران اشكانيان اينگونه بوده،كه هر فرد را درون اتاقي دفن و اتاق او را پر از اجناس گرانبها مي‌كردند و درب اتاق را براي هميشه مي‌بستند و نفر بعدي را در اتاقي كنار آن دفن مي‌كردند. اين شيوة دفن تا سه قرن مرسوم بود، تا اينكه از اواخر قرن اول پس از ميلاد، ديگر كسي را در اين محل دفن نكردند. قبرها در قرن سوم پس از ميلاد، به طور وحشيانه غارت شدند. ريتون‌هاي كشف شده از عاج فيل به شدت پوسيده بودند؛ به طوري كه با وزش باد متلاشي مي‌شدند. باستان‌شناسان تعدادي از آن‌ها را سالم نگه داشته‌، اما تعداد زيادي از آن‌ها از بين رفته‌اند؛ روي آن‌ها تصاوير خدايان و حيوانات افسانه‌اي حك شده بود.
اشكانيان در طول فرمانروايي 476 سالة خود از شيوة ادارة سپاه و آرايش جنگي كه الگويي سكايي داشت، جدا نشدند. اين شيوه بسيار ساده و بي‌نياز از تشكيلات منظم كه عبارت از به هم پيوستن نيروي مستقل چند سردمدار و حملة ناگهاني به دشمن براي يك هدف خاص بود. “يوستين” مي‌نويسد: اشكانيان همواره بر اسب سوار بودند، با اسب به كارزار و مهماني مي‌رفتند؛ دادوستـد مي‌كردند، به كارهاي روزمـره مي‌رسيدند و با يكديگر سخن مي‌گفتند. سپاه اشكاني بر د و اصل تيراندازي و سوارکاري پايه‌ريزي شده بود. اشكانيان جز در نقاط مرزي، سپاه ثابت نداشتند. بزرگان هر منطقه براي خود سپاهي داشتند كه در زمان جنگ، آن‌ها را در اختيار شاه قرار مي‌دادند و ارزش ثروت هر كدام از آن‌ها به تعداد سواراني بود كه در روز نيـاز، فراهم مي‌كردند. سـواره نظام، بخش اصلي سپاه بـودكه به دو دستة تيرانـدازان و زره‌پوشان تقسيم مي‌شدند. اين سواران علاوه بر اسبي كه سوار مي‌شدند، اسب ديگري را نيز با خود به ميدان جنگ مي‌بردند و گاهي نيز از شتر استفاده مي‌كردند. سواركاران زره مي‌پوشيدند، هنگامي كه با اسبان زره‌پوش خود در مقابل نور خورشيد قرار مي‌گرفتند، رويين‌تن به نظر مي‌آمدند. اشكانيان براي جنگ دراز مدت از بردباري برخوردار نبودند و گاهي در گرماگرم جنگ، ميدان را خالي مي‌كردند.آن‌ها از فن دژگيري و محاصره چيزي نمي‌دانستنـد و ارتشي دفـاعي داشتند. پياده‌ها تير و كمـان داشتند و سـواره نظام تير و كمـان و نيـزه حمل مي‌كردند و هنگام سواري مي‌توانستند به هر سمتي تيراندازي كنند. جنگ را با تيراندازي شروع مي‌كردند و سپس سواره نظام زره‌پوش به قلب دشمن حمله مي‌كرد. بزرگ‌ترين ضعف اشكانيان فرار نيروها به هنگام كشته شدن فرماندة آن‌ها بود، اين مسئله را در دوره‌هاي ديگر تاريخي ايران هم مي‌توان ديد.
آنچه در مورد غذاي دورة اشكاني مي‌دانيم از طريق تاريخ‌نگاران رومي به ما رسيده است؛ “ماركوس گاويوس ابيسيوس” و “ماركوس پرسيوي كاتو” در اين مورد مطالبي بيان كرده‌اند:
ـ نان در دورة اشكانيان به صورت ناني محكم و سفت بوده كه شباهت زيادي با بيسكويت‌هاي امروزه داشته است. اين نان نسبت به نان‌هاي نرم، زمان بيشتري قابل نگهداري بوده و مخصوصاً در زمان سفر و جنگ استفاده مي‌شده است.
ـ شیره‌ای به نام “گاروم” كه آن را به ماهي مي‌زدند و مي‌خوردند.
ـ مرغ پخته به روش اشكاني: اشكانيان نوعي غذا را با مرغ، شراب قرمز، برگ كرفس و زيرة سياه مي‌پختند و با شیرة مخصوصي مي‌خوردند.
ـ طبخ برّه به روش اشكاني: اين غذا از گوشت بره، آلو، پياز، سس، روغن زيتون، كلم، سير،فلفل و شراب سفيد تهيه مي‌شد. پس از مخلوط كردن اين مواد، غذا را مي‌پختند.

تصويري از  يك سرباز ايراني در دوران اشكانيان

مجسمة سورنا، سردار بزرگ اشكاني

تصويري از پيل اشكاني، كشف شده از دوران اشكانيان

تندیسی از دورة اشکانی، نگهداری در موزة بغداد در عراق

سنگ‌‌نگاره‌ای از دوران اشکانی

سکة مهرداد دوم ـ اشک نهم

سکة فرهاد دوم ـ اشک هفتم

سکة مهرداد یکم ـ اشک ششم

سکة فرهاد یکم ـ اشک پنجم

اشتراک گذاری مقاله : Array
نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *