حضور اسكندر مقدوني در ايران
حضور اسكندر مقدوني در ايران
نام پادشاه مقدوني، “اسكندر” بود. تاریخنگاران اوليه وي را اسكندر پسر فيليپ ميخواندند. در شاهنامه نيز از اسكندر با نام نوة فیليپ، پسر داراب و برادر دارا یاد شده است. پدر اسكندر در جنگي كه با يونان داشت، پيروز شد و پادشاه مقدونيه و تمام يونان گردید. پادشاهی پس از مرگ او، به پسرش اسكندر رسيد.
اسكندر در جريان لشگركشيهاي خود به آسيا، در زمان داريوش سوم به سرزمين هخامنشيان حمله كرد و سپاهيان ايران را شكست داد. نامدارترين سردار ايراني كه در برابر اسكندر مقاومت كرد،”آريو برزن” نام داشت كه در چند نبرد پياپي در برابر اسكندر مقاومت كرد، اما سرانجام شكست خورد و كشته شد. اسكندر با تصرف پارسه، يكي از پايتختهاي هخامنشيان، اين دودمان ايراني را پایان داد. همچنين گفته شده او فرمان به آتش كشيدن پارسه را هم صادر كرد.
دیودورد سیسِل (Didorde Sicile)، مورخ معروف یونانی، در تاریخ مینویسد: “اسکندر در مدت توقف خود در استخر خواست جشنی برپا سازد و به یادگاری این فتح بزرگ و تصرف پایتخت حقیقی ایران، عیشی نماید، چون به این عزیمت پرداخت و در ضمن قربانی زیادی ذبح نمود، در یکی از شبهای نشاط که مست بادۀ ناب بود و مستی اسکندر و سرداران زیاد شده بود، یکی از زنان رامشگر به نام تائیس آتنی که معشوقۀ اسکندر نیز بود، درخواست کرد که اسکندر و سرداران از بزم و عیش برخاسته به حوالی تخت جمشید رفته، او را اجازه دهند که به دست خود آتش به مقر و مسکن پادشاهان ایران زند. جوانی از سرداران که مست و لایعقل بود از جای برخاست، مشعلی در درست گرفت و سایرین هم تبعیت او نموده و تائیس و یکدسته از مطربان جلو افتادند و تائیس به دست خود آتش به تخت جمشید زد.”
اسکندر سپس به سمت هند لشگركشي كرد و پس از فتح هند كه تا رود هيفار (بيس امروزي) پيشروي كرده بود به علت كمي قشون به ايران بازگشت و به فكر تسخير عربستان افتاد، بنابراين به سمت بابِل حركت كرد. ولي در آنجا به علت تبي كه از باتلاقهاي بابِل بر او چيره شده بود، درگذشت. (323 پ م)
شخصیت اسكندر اگرچه براي روم نماد قدرت و اقتدار بود، اما در طول تاريخ ايران همواره، نماد کشتار و خرابي بوده است.