قاجاریه

قاجاريه (1173 – 1304 ‌خورشيدي)
ايل قاجار، در اصل از طايفه‌هاي تركمان بودند كه با هجوم مغول، از آسياي مركزي به ايران آمدند. آنان، تبار خود را به شخصی به نام “قاجار نوبان”، مي‌رساندند كه از سرداران چنگيز بود. نام اين قبيله، ريشه در “آقاجر” به معناي “جنگجوي جنگل” دارد. پس از حملة‌ مغول به ايران و ميان‌رودان (بین‌النهرین)، قاجارها نيز به همراه چند طايفة تركمان و تاتار ديگر به شام كوچيدند. هنگامي كه تيمور گوركاني به اين نقطه تاخت، قاجارها و ديگر كوچندگان را به بند كشيد و سرانجام آن‌ها را به خانقاه صفوي در آذرآبادگان (آذربايجان) بخشيد. پس از آن، قاجارها يكي از سازندگان سپاه قزلباش شدند.
قدرت يافتن قاجار، به عهد صفويه و شاه عباس بزرگ بازمي‌گردد.آنان ابتدا در شمال رود ارس سكني گرفتند و به ‌دليل كمك‌هاي بزرگي كه به دربار صفوي مي‌کردند، قدرت بيشتري يافتند. به طوري‌كه شاه عباس بزرگ يك دسته از آنـان را در استـرآباد، يعني گرگان امروزي سـاكن كرد.
“آغامحمدخان”، دوران جوانی خود را در شیراز و تحت نظر کریمخان زند گذراند. پس از مـرگ کریمخان، او مدعی سلطنت شد و به استرآباد رفت. پس از فتح و تصرف بیشتر شهرهای شمالی و مرکزی ایران، “لطفعلی‌خان زند” را مغلوب و سرنگون کرد. پس از آن با نیرویی عظیم به گرجستان لشکر کشید و والی آن دیار را مغلوب کرد و در بازگشت، در تهران تاج پادشاهی را بر سر گذاشت.
او پس از مراسم تاجگذاری، به خراسان رفت و شاهرخ افشار را که پیر و نابینا شده بود به شدت شکنجه کرد تا به نهانگاه ذخایر و نفایس خاندان افشار دست پيدا کند؛ شاهرخ افشار در زیر این شکنجه‌ها درگذشت. پس از فتح خراسان، به بهانة دفع روس‌ها که به گرجستان و تفلیس لشگرکشی کرده بودند و خیال تصرف گرجستان را داشتند، دوباره به آنجا لشگر کشید و با آنکه روس‌ها به خاطر وفات کاترین دوم (پادشاه روس) از خیال تصرف گرجستان، منصرف شده بودند، آغا محمدخان از رود ارس گذشته و قلعة شوشی در قره‌ باغ را تصرف کرد.
آغامحمدخان در همان شب خربزه‌اي خورد و نيمي از آن را براي روز بعد گذاشته بود، اما يكي از ملازمانش خربزه را خورد، شاه از ماجرا با خبر ‌شد و حکم قتل وی را داد. اما به دلیل اینکه آن شب، شب جمعه بود یکی از نزدیکان شاه، با وساطت، این قرار را به روز بعد انداخت. آغامحمدخان به یکی از آن دو اجازه داد تا به نوکری خود تا مـوعد مقرر ادامه دهد. لذا آن غلام از ترس كشته شدن، پيش‌دستي كرد و نيمه‌هاي شب آغامحمدخان را به قتل ‌رساند. ضرب‌المثل “هر كه خربزه مي‌خورد پاي لرزش هم مي‌نشيند” از همين جا به وجود آمد. اينگونه اين سردار شجاع، جنگجو و بي‌باك به خاطر يك برش خربزه، جان خود را از دست داد. جنازة او را در نجف به خاک سپردند.
آغامحمدخان، سرداری لایق و حاکمی جدی و در عین حال بیرحم و سنگدل بود. او فرزندی نداشت، بنابراین، پس از او سلطنت به دست برادرزاده‌اش “باباخان” رسید که به نام “فتحعلی شاه قاجار” به تخت نشست.
فتحعلی شاه پيش از آن، از طرف آغامحمدخان، حاکم فارس، کرمان و یزد شده بود، اما پس از قتل آغامحمدخان، از شیراز به تهران آمد و تاج شاهي را بر سر نهاد. او که با مخالفت شدید عموی خود علیقلی‌خان قاجار و فتنة صادق‌خان شقاقی و محمدخان زند، روبرو شده بود، پسر خودش، عباس میرزا را به ولیعهدی برگزید و فرمانروایی آذربایجان را به او سپرد.
در سال 1218 ق، قشون روسیه به ایران تاخت؛ فتحعلی شاه ابتدا عباس میرزا را به دفع آنان فرستاد و سپس خودش به آنجا لشگرکشی کرد و ایروان را نجات داد. پس از یک دوره منازعات طولانی در قفقاز، عاقبت عباس میرزا در محل اصلاندوز، در نزدیکی رود ارس، از قوای روسیه شکست خورد و دولت ايران به ناچار و زير فشارهاي سفير انگلستان در ايران، طی عهدنامة گلستان، در سال 1813 م (1228 ق)، آذربایجان شمالی و بخشی از گرجستان رابه روسيه واگذار كرد. در سال 1241 ق و پس از جدا شدن اين بخش‌ها از خاك ايران و ارائة گزارش‌هاي متعدد از آزار و اذيت ايرانيان مستقر در خاك روسيه، همچنين بازسازي مجدد ارتش ايران توسط عباس ميرزا، ابوالقاسم فراهاني در دولت جديد كه به “دولت مدد” معروف شده بود، به فكر بازپس‌گيري خاك از دست رفتة كشور برآمد. در اين دوران روحانيت شيعه كه با روی کار آمدن صفويه از جايگاه ويژه‌اي در ايران برخوردار شده بود، در اوج قدرت تاريخي خود قرار داشت. مسئلة جنگ دوم ايران و روس و احتياج دولت به بسيج مردم براي لشگركشي به روسيه موجب نياز حكومت به قدرت‌نمايي روحانيون در ايران شد كه اين امر باعث افزايش بي‌سابقة نفوذ روحانيت در كشور گرديد و به ایشان مقام ويژه‌اي بخشيد. به همين مناسبت براي اولين بار، چندين فتواي جهاد بر عليه كفار و تهية كتاب‌هايي در اين زمينه، توسط روحانيت شيعي در ايران شكل گرفت. در مدت كوتاهي سپاه ناكارآمد و نامجهزي تشكيل شـد، ولي متأسفانه ايران، در جنگ دوم نيز از روسيه شكست خورد و دیگر احكام جهاد نيز كارساز نبودند.
عباس ميرزا، در اين زمان به جنگ هرات در افغانستان اعزام شده بود. هر چند كه نتايج جنگ به سود ايران در جريان بود، ولي انگليسي‌ها از اين نتيجه بسيار ناراضی و نگران بودند. عباس ميرزا در 44 سالگي بنا به دلايل نامشخص دار فاني را بدرود گفت و جنازة تنها سردار رشيد قاجار، در حرم رضوي امام رضا(ع) به خاك سپرده شد.
پس از فوت ناگهاني عباس ميرزا در خراسان، زمامداري حكومت، از جانب پدربزرگش فتحعلي شاه به سومين شاه قاجار يعني “محمد شاه” رسيد. او در تبریز تاجگذاری کرد. و ابوالقاسم قائم مقام را وزیر خود قرار داد، اما پس از چندی در كاخ گلستان و علي‌رغم تعهدي كه به عباس ميرزا داده بود، او را خفه كرد و ايران را از وجود وزير و صدر اعظمي دانا و ملي‌گرا محروم نمود و “میرزا عباس ایروانی” معروف به “حاجی میرزا آقاسی” را جایگزین قائم مقام کرد.
محمدشاه، به همراه حاج ميرزا آقاسي به اصفهان لشگر كشيد تا قائلة جنگ با حاج ميرزا محمدتقي شفتي، كه از مهم‌ترين حوادث دوران زمامداري اين شاه محسوب مي‌گرديد، را به سرانجام برساند. گرايشات صوفي‌گرایانة حاج ميرزا آقاسي و تلاش شاه و صدر اعظم براي كاهش نفوذ روحانيت، از مهم‌ترين مجادلات و مناقشات تاريخ ايران در دوران زمامداري محمدشاه بود.
“ناصرالدّین شاه قاجار”، پسر محمدشاه قاجار، به فرمان پدر، عهده‌دار حکومت كشور شد و پس از فوت پدرش، او با کمک “میرزا تقی‌خان امیر نظام” (امیرکبیر) از تبریز که شهر ولیعهدنشینی بود، به تهران آمد و به تخت پادشاهی نشست. مقارن با روی کار آمدن ناصرالدّین شاه در بیشتر شهرهای ایران هرج و مرج و اغتشاش برپا بود. شاه ایران، با تدبیر و شایستگی امیرکبیر به دفع سرکشان و رفع اغتشاشات پرداخت. با اینکه امیرکبیر در آرام کردن و سروسامان بخشيدن به وضعیت آشفتة آن زمان ایران بسیار کوشید، اما عاقبت پس از چند سال خدمتگذاری معزول شد و در تبعیدگاهی در فین کاشان به دست علی‌خان حاجب‌الدوله به قتل رسید. پس از مرگ امیرکبیر، امور به دست” میرزا آقاخان نوری” افتاد. با وارد شدن کشتی‌های انگلیسی در بندر بوشهر، طبق عهدنامة پاریس (1856 م) و به رسمیت شناختن استقلال افغانستان، این بخش نیز از ایران جدا شد. پس از گذشت چند سال، طبق قراردادهای 1866، 1868 و 1881 م به ترتیب ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان را نیز از ایران جدا کردند.
لازم به يادآوري است كه كلية اين مصادره‌ها و جداسازي‌هاي سرزمين‌هاي ديرين و زرّين ايراني، به نفع همساية شمالي، روسيه و همگي با دخالت و شيطنت انگليس صورت گرفت. (جدول صفحة 195)
ناصرالدّین شاه در سال 1274 خ، هنگام زیارت حضرت عبدالعظیم (شهر ری)، به دست میرزا رضای کرمانی، از هواخواهان اخوان المسلمين و دست‌پرورده‌هاي سيد جمال‌الدّین اسدآبادی، به قتل رسید و پس از تشريفات لازم در همانجا به خاک سپرده شد.
دورة پادشاهي قاجار، دوران آشنايي تدريجي ايران با امواج نوگرايي بود. شكست‌هاي مفتضحانة ايران از روسيه و تغييرات زيربنايي در كشورهاي غربي كه از آن با عنوان مدرنيته نام برده مي‌شد، باعث بيداري عده‌اي از نخبگان ايراني شد كه خواهان تغييراتي مشابه در ايران بودند. براي اولين‌بار در تاريخ، طبقات اجتماعي ايران را دگرگون و در نتيجه طبقه‌اي جديد از روشنفكران در كشور به وجود آورد كه مردم ايران را براي مشروطه‌خواهي مهيا ‌ساخت.
در كنار تحولات فكري و اجتماعي، فناوري‌هاي نويني در راه بودند و به مرور اولين نشانه‌هاي تجدّد، مانند كارخانة برق، چاپخانه، روزنامه، تلگراف، مدرسه و آموزش و پرورش نوين در كشور به وجود آمد كه ايران را آمادة تحولات عميق ‌نمود. در همين دوران و از زمان عباس ميرزا و به همت ميرزا ابوالقاسم فراهانی، صدراعظمِ مستقر در كاخ نايب‌السلطنة تبريز، اولين اعزام دانشجو به اروپا به ويژه پاريس، آغاز و تا پايان دورة قاجار با اُفت‌‌وخيز ادامه يافت. اين دانش آموختگان به همراه قشر بالاي جامعه از جمله شاهزادگان قاجاري، شعرا و تجّار ايراني مستقر در كشورهاي غربي و خصوصاً در روسيه، تفليس و باكو، آغازگر تحولات ياد شده در ايران بودند. با ترجمة بعضي آثار غربي به فارسي اعم از تاريخ و رمان، زمينة توليد مشابه آن‌ها، همزمان با رونق صنعت چاپ و نشر روزنامه، زمينة تحولات بعدي مهيا شد.
آغاز وزش گردباد تحولات تدريجي ايران پس از دورة ناصري و روي كار آمدن مظفرالدّين شاه منجر به تأسيس اولين پارلمان و حكومت مشروطه گرديد. او تنها 9 روز پيش از مرگ، قانون اساسي مشروطه را امضا کرد و از اینرو، تلاش‌هاي مستبدانة محمدعلي شاه براي نابودي مجلس و كم رنگ كردن حضور مردم در عرصة تحولات اجتماعي و مقابله با طوفان نوخواهي به سرانجام نرسيد. آن شاه مستبد عليرغم به توپ بستن مجلس و اعلام استبداد صغير به مدت يك سال و قلع و قمع سران طبقة جديد روشن فكر، مجبور به فرار از ايران شد. محمدعلي شاه با تعيين فرزند صغير خود “احمد شاه” به حكومت، دیگر قادر به جلوگيري از تحولات نوين نبود، وي به سفارت روس پناهنده شده و پس از چندي ايران را ترك كرد. احمدشاه آخرين شاه قـاجار، در اوج تحـولات سياسي ـ اجتماعي، با كودتاي 29 اسفند 1299 خ، سقوط كرد و طومار اين دودمان پادشاهي نيز در ايران بسته شد.
تقويت قشون ايران با روش مشق و تجهيز آن‌ها به جنگ‌افزارهاي نوين اروپايي نيز از زمان فتحعلي شاه قاجار، در قرارداد نظامي‌اش با ناپلئون، امپراتور فرانسه، آغاز شد.
در زمان اين سلسله، كشمكش‌هاي بسيار بين پادشاهان قاجار و آزاديخواهان جنبش مشروطه در ايران روي داد كه سرانجام ايران داراي مجلس شورا شد و بخشي از قدرت شاه به اين مجلس، واگذار گرديد.
سلسلة‌ قاجاريه با كودتاي (1299 خ) سردار سپه، “رضاخان”، قدرت را از دست داد. با انحلال پادشاهي ‌قاجار توسط مجلس شوراي ملي در 9 آبان 1304 خ، رضاشاه رسماً به سلطنت رسيد. رضاشاه پس از به سلطنت رسيدن، بسياري از وزرا و سفراي دولت قاجار را كه غالباً از وابستگان خاندان قاجار بودند، مجداداً به خدمت گرفت كه اين ارتباط حرفه‌اي، تا پايان سلطنت “محمدرضا شاه” نيز ادامه داشت.

ناصرالدّین شاه قاجار

آغامحمدخان قاجار مؤسس سلسلة قاجار

محمدعلی شاه قاجار

مظفرالدّین شاه قاجار

احمدشاه آخرین پادشاه قاجار

عباس میرزا، فرزند فتحعلی شاه قاجار، او پیش ازبه پادشاهی رسیدن از دنیا رفت.

اشتراک گذاری مقاله : Array
نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *