کوروش بزرگ

نگاره‌ای منسوب به کوروش بزرگ

كوروش بزرگ هخامنشی (599 – 529 پ ‌م)
Cyrus the Great
اولین شاهنشاه ایران بزرگ

کوروش، پسر کمبوجیة یکم (حکمران اَنشان) و ماندانا (دختر آستیاگ، پادشاه ماد) از سال 559 پ م، در سن 40 سالگي، امپراتوري خود را بر ايران آن زمان آغاز و تا سال 529 پ م، به مدت 30 سال حکمرانی کرد. خبر پادشاهی کوروش به گوش «کرزوس» (Cresus)، پادشاه لیدیه رسید. او که درصدد گسترش قلمرو خود بود، تصمیم گرفت به ایران حمله کند. برای این کار، با دولت اسپارت (شبه جزیره‌ای در یونان) متحد شد و مأموری به جزایر یونانی‌نشین آسیای صغیر فرستاد تا آن‌ها را نیز با خود متحد کند، ولی پیش‌هنگام، کوروش به لیدیه لشگرکشی کرد. این جنگ چند روز طول کشید و در پايان، شهر سارد، پایتخت لیدیه، تسلیم و کرزوس اسیر شد و به این ترتیب کشور لیدیه به تصرف کوروش درآمد.
کوروش پس از تسخیر لیدیه، درصدد برآمد تا شهرهای یونانی آسیای صغیر را نیز به تصرف خود درآورد. او سرداران سپاه خود را برای این کار به آن مناطق فرستاد و آن شهرها را یکی پس از دیگری فتح کرد. او همچین، لشگرکشی‌هایی به سمت شرق ایران آغاز کرد و تا رود سند و فرارود (ماوراءالنهر) پیش رفت و در کنار رود سیحون، شهری به نام خود بنا نهاد.
از سوی دیگر نبونيد، شاه بابل، به جاي رسيدگي به بابل، به ساخت و ساز در تيمه (یکی از شهرهای عربستان) مشغول بود و از مردم آنجا بيگاري مي‌كشيد. اين رفتارها و بي‌توجهي او به بابل، باعث تنفر اهالي این شهر شده بود. نبونيد از ميان روحانيون و بدون پشتوانة مردمی، به پادشاهي رسيده بود. او دلبستگي شديدي به الهة سين (ماه) داشت و به مردوك، خداي مورد احترام بابلي‌ها بي‌تفاوت بود. همين بي‌تفاوتي‌ها و عدم توانايي او در امور كشورداري و نظامي‌گري، باعث بروز نارضايتي در ميان بابليان شده بود. پناه بردن سرداران بزرگ نبونيد به سپاه كوروش بزرگ، از نشانه‌هاي عدم وفاداري نيروهاي بابل به حاكمشان بود. همچنین «کوبارو» (Koubaro)، که حکومت ایالت‌ رودخانه‌های زاب و دیاله (شمال شرقی رود دجله) را بر عهده داشت، به منظور کمک به پادشاه ایران، گروهی را نزد شاهنشاه پارس فرستاد و همین مسئله، فرصتی فراهم آورد تا کوروش به بابل لشگرکشی کند.
بر اساس نوشته‌هاي هرودوت، اتحاد پيروان الهة مردوك و كمك و همراهي يهوديان دربند، شرايطي مناسب را براي ورود سپاهيان پارسي فراهم كرد و كوروش بزرگ بدون هیچ خونريزي آن شهر را گشود. مردم با گرمی از كوروش استقبال کردند و او طبق سنت بابلي‌ها در معبد بزرگ شهر تاجگذاري كرد. او به سپاهیانش دستور داد از کشتار و غارت مردم و ویرانی معابد اکیداً خودداری کنند، به مردم اطمينان داد که هرکس بر عقاید و باورهای خود آزاد است و هیچ کس حق ندارد دین و مذهب خود را بر دیگری تحمیل کند. کوروش رسماً پادشاه بابل شناخته شد و دستور داد همة تندیس‌‌ها و مظاهرخدایان شهرهای مختلف که نبونید به بابل آورده بود، به جایگاه خود بازگردانده شوند. همچنین جواهراتی را که از معبد اورشلیم به خزانة بابل آورده بودند، به آنجا پس داد و به یهودیان اجازه داد به اورشلیم بازگردند، ولی تعداد زیادی از آن‌ها در بابل ماندند و تعدادي نيز به پارس (حدود شيراز فعلي) رفتند. كوروش سپس به فنيقيه و فلسطين روي آورد که آن دو منطقه نيز به راحتی تابع ايران شدند.
كوروش بزرگ، پايتخت خود يعني «پاسارگاد» را به صورت يك باغشهر به نام «پرديس» درآورد، (فردوس در زبان عربي و پارادايز در زبان انگليسي هر دو برگرفته از همين واژه هستند. بدون ترديد كوروش يكي از مردان بزرگ تاريخ است. گزنفون، فيلسوف و مورخ يوناني، در كتاب كوروش نامه، او را شهرياري آرماني و بهترين فرمانروا توصيف كرده و از او به عنوان مسيحِ خداوند ياد کرده است.
زماني كه كوروش بزرگ بابِل را فتح كرد، كاتبان بابلي، آنچه كوروش پس از اين پيروزي گفته و انجام داده بود را با دقت روي يك استوانة گِلي نوشتند.گفته شده كه اين استوانه به دست كوروش بزرگ، درون ديواري، نزديك بناي اِسَگيلا (Esagila) كه معبد مردوك، خداي بزرگ بابِل بود، قرار داده شد.
اين استوانه قرن‌ها در آن ديوار پنهان بود، تا اينكه پس از نزديك به 2400 سال، در اواخر سدة نوزدهم ميلادي، توسط شخصی به نام هرمزد رسّام كه فردي آشوري بود، در ماه مارس 1879 م (1258 خ) پيدا شد و رسّام آن را «مهم‌ترين كشف دوران‌ها» ناميد. در آن زمان هنوز كشور عراق تشكيل نشده بود و بابل و ميانرودان (بين‌النهرين) بخشي از خلافت عثماني به شمار مي‌آمد و از اينرو اشياء كشف شده، مربوط به پادشاهي عثماني بود، اما از آنجايي كه اين حفاري توسط موزة بريتانيا انجام شده بود، طي يك فرمان رسمي از طرف پادشاه عثماني، اختيار تملك استوانة كوروش بزرگ، به موزة بريتانيا واگذار شد.
منشور حقوق بشر کوروش، لوحی از گل پخته است که متخصصان خط ميخي، آن را بررسي و ترجمه كردند. دبیران بابلی، در نوشتن استوانة کوروش، از سنت هزارسالة کتیبه‌های ساختمانی سلطنتی آشوری و بابلی الهام گرفته بودند. در چنین متن‌هایی، پادشاهان به ساخت و بازسازی پرستشگاه‌ها، کاخ‌ها، برج‌ و باروها، آبراهه‌ها، القاب و صفات خود، پشتیبانی خدایان از فرمانروایی خویش و گاهی نیز برای اشاره به خدمات خویش استفاده می‌کردند. اشیایی که این متن‌ها بر روی آن‌هان نوشته می‌شدند در شالوده یا پِی ساختمان‌های یادبود، قرار داده می‌شد، به این امید که فرمانروایان بعدی و دبیرانشان، آن‌ها را بیابند، شناسایی کنند و به آن‌ها احترام بگذارند.
اين گِل‌نبشته، كهن‌ترين سند كتبي از دادگستري و رعایت حقوق بشر در ايران و ماية ‌سرافرازي ايرانيان و نشانة روحیة هم‌زیستی مسالمت‌آمیز در فرهنگ ایرانی و افتخار فرهنگي جهان است.
علت دقیق مرگ کوروش هنوز به درستی روشن نیست. هرودوت می‌گوید کوروش بزرگ در جنگ با ماساگت‌ها کشته شد. از نگاه داندامایف، داستان‌های روایت شده توسط مورخین یونانی بیشتر رنگ و بوی رمان را دارند. اگرچه حقیقت مرگ کوروش را نمی‌دانیم اما مشخص است که او در پاسارگاد دفن شده است. ریچارد فرای می‌گوید احتمالاً داستان هرودوت ساختگی است اما گرفتن آسیای میانه توسط کوروش صحیح است؛ زیرا دورترین شهری که در سغد وجود دارد، سایرس چَتا (سایروپولیس: شهر کوروش) نام دارد که گستردگی فتوحات شرقی او را ثابت می‌کند.
لوح‌های گلی نوشتة مردم بابل نشان می‌دهند که کوروش در حدود 3 مارس سال 529 پ م، درگذشته است و یا حداقل، خبر درگذشت وی و بر تخت‌نشینی کمبوجیه در این تاریخ است. ولی سند دیگری از کیش، در بابل منتشر شده که مورخ، درگذشت کوروش را در سال نهم سلطنت او، برابر با 4 دسامبر 529 پ م، گفته است. از این‌رو به نظر می‌رسد جنگ با ماساگت‌ها در اواخر سال 529 پ م، رخ داده باشد.

متن روان‌نویسی شدة منشور کوروش بزرگ
بخش یکم که گویا توسط کاتبان آن زمان نگاشته و به صورت
سوم شخص، از مزدا، نبونئید، بِلشَزَر و کوروش نام برده شده است
(برگرفته از جلد اول کتاب ایران فرهنگی)

• مزدا، آفرینندۀ همۀ آسمان‌ها و زمین، با دانایی گسترده بر چهارگوشۀ جهان نظر داشت، آن زمان در سرزمین بابِل، پادشاهی (نبونئید) بود که با پَستی با مردم رفتار می‌کرد و فرزند‌ خود بِلشَزَر فرومایه را به فرمانروایی آن سرزمین گمارده بود.
• نبونئید، خدایان دروغین (نمونه‌های ساختگی از مزدا) را به سرزمین اور و دیگر جایگاه‌‌های اهورایی فرستاده بود. آیین‌های ناشایست را که در خور خدایان و نیایشگاه‌ آنان نبود، رواج داده بود. او به جای پیشکش‌های پاک (هدیه و نذر)، پیشکش‌های ناپاک (باج و رشوه) و آیین‌های زشت را در نیایشگاه‌ها پایه ‌گذاشت.
• نبونئید، خداترسی (بیم از مزدا) را از دل‌ها بُرده و همواره با یاوه‌سرایی و رفتاری گستاخانه بـا مردم، آن‌ها را در بند درآورده و به نابودی کشانده بود.
• مزدا (انلیل خدایان)، از ناله‌‌های مردم به خشم آمد. خشمناک از اینکه کاهنان، نیایشگاه‌های خود را رها کرده‌اند، چرا که نبونئید، خدایان بیگانه را که در بابِل مرسوم نبودند (سین: خدای ماه) جایگزین مزدای پاک کرده بود.
• دل مزدای بزرگ، از این همه بیدادگری و ستم به درد آمد، زیرا همۀ جایگاه‌های اهورایی ویران و مردم سومر، اکد و بابِل، همچون مردگانی با کالبدی بی‌جان شده بودند. مزدا با دلسوزی و چاره اندیشی و با جست‌وجو در سرتاسر سرزمین‌‌ها، پادشاهی دادگر برای آنان پیدا کرد.
• مزدا، دستان کوروش، شاه سرزمین اَنشان را گرفت و شهریاری او را با آوایی بلند به آگاهی همگان رسانید.
• به فرمان مزدا، سرزمین گوتی و سپاهیان ماد نیز در برابر کوروش سر فرود آوردند و او همۀ مردم را با راستی و دادگری، راهبری کرد.
• مزدا، پرورندۀ همۀ مردم، که از کارها و رفتار نیک و دل پاک کوروش، شاد شده بود، به او فرمان داد که به سوی سرزمین بابِل برود. خود مزدا نیز، کوروش را همراهی و پشتیبانی کرد.
• به فرمان و یاری مزدا، کوروش به همراه سپاهی بزرگ و آراسته به جنگ‌افزارها، همچون رودخانه‌ای خروشان، به سوی سرزمین بابِل (تینتیر) روان شد (12 اکتبر 539 پ م، برابر با 20 مهرماه).
• کوروش با پشتیبانی مزدا، بدون جنگ و خونریزی وارد بابِل شد و شهر را از سختی‌ و ستم رهانید. نبونئید خدا نترس، به دست کوروش اسیر شد (ولی کوروش او را نکُشت).
• بزرگان، فرمانداران و مردم بابِل و سراسر سرزمین‌های سومر و اکد، همگی شادمان شدند، شاخه‌های سبز بر سر راه او گستردند، چهره‌هایشان از شادی درخشید و جشن گرفتند و بر پادشاهی کوروش گردن نهادند.
• مردمانِ رها شده از سختی‌ها و دشمنی‌ها، مزدای بزرگ را که سرزمین بی‌جان آن‌ها را زندگانی نو بخشیده بود، ستودند و ستایش کردند.

بخش دوم که از زبان خود کوروش نوشته شده است
(برگرفته از جلد اول کتاب ایران فرهنگی)

• منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابِل، شاه سومر، اکد و چهارگوشۀ جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ؛ نوۀ کوروش، شاه بزرگ؛ از فرزندان چیش پیش شاه بزرگ سرزمین اَنشان، از دودمان جاودانۀ هخامنش‌.
• خدایان بِل و نَبوه، از فرمانروایی من خرسند هستند و مرا با خشنودی برگزیده‌اند.
• آنگاه که من با آشتی و بدون جنگ و ویرانی، وارد بابِل شدم و با جشن و شادمانی مردم، در کاخ بابِل تاجگذاری کردم، مزدای بزرگ، که بابِل را دوست دارد، با خشنودی، سرنوشت این مردم را به من که همواره نیایشگر او هستم، سپرد (29 اکتبر 539 پ م، برابر با 7 آبان).
• من به سپاهیان بیشمارم که با آرامش وارد بابل شده بودند، فرمان دادم که با همه مردم با مهربانی رفتار کنند.
• من امنیت و آرامش را برای سرزمین بابِل و نیایشگاه‌های مردمِ دربند کشیده شده که هرگز در خور چنین رفتاری نبودند، به ارمغان آوردم. خستگی‌هایشان را فرو نشاندم و اسیران را از بند آزاد کردم.
• مزدای بزرگ، از رفتارهای نیک من شادمان شد و به من که فرمانبردار او هستم و به پسرم کمبوجیه و سپاهیانم، روزی فراوانی ارزانی داشت. ما نیز با شادی در پناه او آرام گرفتیم.
• به فرمان مزدای بزرگ، پادشاهان چهارگوشۀ جهان، از دریای بالا تا دریای پایین و آنان که در سرزمین‌های دوردست زندگی می‌کنند، همچنین شاهان سرزمین چادرنشین آمور برای سرسپردگی، پیشکش‌های ارزندۀ خود را به بابِل، به پیشگاه من آوردند.
• از بابِل تا سرزمین‌های آشور، شوش، اَکَد، اِشنونهَ، زَمبَن، مِتورنو، دِر و گوتی که نیایشگاه‌های اهوارایی آن‌ها، در آن سوی دجله، ویران شده بود، خدایانشان را در جایگاه‌های شایستة خودشان نهادم و مردم را به سرزمین‌های دلخواهشان بازگرداندم. (کوروش، آیین خود را سربار مردم بابِل نکرد و هیچ کس را وادار به ترک آیین خود ننمود).
• به فرمان مزدای بزرگ، پیکرۀ خدایان سرزمین‌‌های سومر و اکد را که نبونئید به زور به بابِل آورده بود، بدون هیچ آسیبی، به جایگاه-های خود بازگرداندم.
• باشد تا کاهنانِ ستایشگاه‌های این خدایان، هر روز در برابر بِل و نبوه، زندگی دراز برایم خواستار شوند و کارهای نیکم را ارج بگذارند و از مزدا بخواهند که من و پسرم کمبوجیه را که همواره سپاسگزار او هستیم، شایستۀ پادشاهی بابِل بداند و فرمانروایی مرا گرامی بدارد. من در همۀ سرزمین‌ها، آشتی و آرامش برقرار کردم.
• من دیواری از آجر پخته و قیر، بر کنارۀ هَنَدک (خندق) ناتمام پیشین که در آنجا سنگ‌نبشته‌ای نیز از آشوربانیپال بود، بنا نهادم. دروازه‌های بزرگ شهر را از چوب سِدر، با روکش مفرغ، بازسازی کردم و آستانه‌ درها را با تکه‌های مسی ساختم و برای انجام این کار به کارگران دستمزد پرداختم (مانند شاهان گذشته بابِل، از آن‌ها بیگاری نکشیدم).

ای مزدا، سرور بزرگ، آفرینندۀ همۀ مردمان و سرزمین‌ها، نیکی‌ها و راستی‌ها؛
من، آبادانی، آرامش، آزادی، آشتی، آیین و همۀ خوبی‌ها را برای خشنودی‌ات،
به تو پیشکش کردم تا همۀ این نیکی‌ها در پناه تو، جاودانه و ماندگار شوند.

آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد

نوشتة حکاکی شده به زبان پارسی باستان، ایلامی و بابلی بر ستونی در پاسارگاد
(من کوروش، شاه هخامنشی هستم)

سنگ‌نگارة انسان بالدار، سالم‌ترین و زیباترین نقش ایجاد شده در بناهای پاسارگاد است که دارای مفاهیم عمیق اندیشة والای انسانی کوروش بزرگ است. سنگ‌نگاره مردی را نشان می‌دهد با ریش انبوه کوتاه، ردای بلند و تاجی بر سر، در حالی که چهار بال او را در بر گرفته‌اند رو به سوی مرکز کاخ دارد. در ایجاد این نقش از هنر و فرهنگ‌های ملل مختلف آن روز، الهام گرفته شده است. از جمله تاج که پیشینه‌ای مصری دارد، لباس بلند مرد که ایلامی است و بال‌ها که ریشه در هنر آشور دارد. به کارگیری هنر ملل مختلف در این سنگ‌نگاره برگرفته از اندیشه‌های والای انسانی کوروش بوده است. او با ایجاد این سنگ‌نگاره یک نوع اتحاد و همدلی را میان مردمان سرزمین‌های مختلف با اندیشة برابری انسان‌ها با هر رنگ، نژاد و زبانی را به وجود آورد. بالای نقش‌برجسته تا سال 1243 خ، مزین به سنگ‌نوشتة میخی سه زبانه بوده با مضمون «من کوروش، شاه هخامنشی‌ام»، ولی پیش از سال 1256 خ این سنگ‌نوشته را از بالای نقش برداشته‌اند. کتیبة میخی که در بالای نقش انسان بالدار بوده به سه زبان پارسی باستان، ایلامی و اکدی نوشته شده بود.

داریوش بزرگ در نگارة بارعام تخت جمشید

اشتراک گذاری مقاله : Array
نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *