سید حسن تقی‌زاده

سید حسن تقی‌زاده

كسروي، در سال 1269خ، در خانواده‌ای روحانی، در تبریز دیده به جهان گشود. او پدر خود را که یک بازرگان بود، در سن دوازده سالگی از دست داد. سيد احمد، براي اينكه زبان انگليسي را ياد بگيرد، مدتی به عنوان آموزگار زبان عربي وارد مدرسة آمريكايي تبریز شد و زبان انگليسي و اسپرانتو را در همان مدرسه فراگرفت. در مدرسة آمریکایی، براي ياد دادن عربي به شاگردان، كتاب النجمه ‌الدريه را در دو جلد نوشت كه سال‌ها در دبيرستان‌هاي تبريز تدریس می‌شد. روزی یک شماره از ماهنامه عربی- مصری المقتطف به دست کسروی افتاد که گفتاری دربارة هالی در آن بود و باعث شد وی با دانش نوین ستاره‌شناسی آشنا شود و به جستجوی کتاب‌هایی دربارة دانش‌های اروپایی چون فیزیک و شیمی پرداخت. در کلاس خط و زبان پهلوی پروفسور هرتسفلد، شرکت کرد و «كارنامة اردشير بابكان» را از پهلوي به فارسي درآورد.
یکی از کتاب‌هایی که به گفتة کسروی خواندنش تکانی بر او آورد کتاب سیاحتنامة ابراهیم بیگ بود.


كسروي براي تحقيق در رشتة تاريخ و زبانشناسي، به ويژه تاريخ و زبان آذربايجان كه از هر باره بستگي به تاريخ و زبان ارمنستان داشت، خود را به اين زبان نيازمند ‌ديد و زبان ارمني كهن (گراپار) و زبان ارمني نو (آشخاپار) را آموخت. کسروی اولین کتابش به نام آذری (زبان باستان آذربایجان) را نوشت و نخستين كسي بود كه درباره زبان باستانی آذربايجان به تحقيق پرداخت و از زبان آذري، كه تا آن زمان ناشناخته بود، اسناد و مدارك مهمي به دست آورد که نشان می‌داد آذری که در بیشتر کتاب‌های تاریخ قرون وسطی، مخصوصاً کتب تاریخ اولیة اسلامی آورده شده، نام زبان باستانی آذربایجان است که با زبان ایرانی مربوط است و از نسل زبان مادی است که ربطی به زبان ترکی ندارد. این کتاب مورد پذیرش جهانی پژوهشگران قرار گرفت. از اينجا همبستگي او با انجمن‌هاي دانش جهان، آغاز شد. ابتدا او به عضويت انجمن آسيايي همايوني و انجمن جغرافيايي آسيايي و دو انجمن در آمريكا و سپس به عضويت آكادمي آمريكا برگزيده شد.


كسروي جزو معدود نويسندگاني بود كه به استفاده از واژه‌های فارسي اصرار مي‌ورزيد. او روزنامه‌اي به نام پرچم و مجله‌اي به نام پيمان منتشر مي‌كرد كه ناشر انديشه‌ها و باورهاي وي و هواخواهانش بود. او زبان خاصی به نام زبان پاک را به وجود آورد. وی همچنین بر ضد خرافات و تعصبات بی‌جا و بیهوده و اختلافات مذهبی می‌تاخت. کسروی دوره‌گَردهای تبریز را مجبور کرده بود به جای خواندن قصاید مذهبی، اشعاری دربارۀ آزادی زنان بخوانند.
سيداحمد، مدتی رئیس عدلية خوزستان بود و او در شوشتر زبان‌هاي شوشتري و دزفولي را آموخت و در همان هنگام، تاريخ پانصدساله خوزستان را به پايان رسانيد و كوتاه شده آن را در مجلة آينده چاپ كرد. همچنین مقاله‌اي درباره تبار صوفيه در آينده نوشت كه اهميت تاريخي فوق‌العاده داشت.
كسروي در پایيز سال 1307خ، به دادگاه جنايي دعوت و مشغول كار شد؛ در 29 دي ماه همان سال به رياست كل محاكم بدايت منصوب گرديد. در همان روزها بود كه به نوشتن كتاب شهرياران گمنام پرداخت و بخش يكم و دوم آن را به چاپ رسانيد. در زمستان سال 1308 خ، جزو هيأت بازرسي كشور به اراك و همدان سفر كرد؛ در همدان با عارف قزويني، كه در تبعيدگاه مي‌زيست، آشنا شد. در اين سفر، هشت هزار نام از نام‌هاي ديه‌ها و آبادي‌ها را از همدان و كرمانشاهان و ديگر جاها گرد آورد و از سنجيدن آن‌ها به نتيجه‌هاي سودمندي رسيد و در دو جلد کتاب بسیار گرانبها نام آن‌ها را به همراه تحقیقات عالمانه خود به رشته تحریر درآورد.
طبق نوشتة آرین‌پور، کسروی دیگر در این دوران نه تنها یک مورخ و محقق و دانشمند زبانشناس بود، بلکه داعیة اصلاح جامعه و به قول خود برانداختن پندارها را در سر داشت. ولادمیر مینورسکی در مورد کسروی می‌گوید: «کسروی روح تاریخ‌نگار راست‌گو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است».
کسروی دربارة اهمیت تاریخ می‌گوید: «سود تاریخ در داوری آن است. تاریخ برای این سودمند است که نیک را از بد و درست را از نادرست جدا گرداند و بدین سان درسی به خوانندگان تاریخ دهد و این داوری بسزاست که نیک را از بد بشناسد و جدایی میان درستکار و نادرستکار گذارد».
از آثار مهم وی می‌توان آيين (2 ج)؛ تاریخ مشروطة ایران؛ تاریخ هجده سالة آذربایجان؛ شیخ صفی و تبارش؛ تاریخچة شیر و خورشید؛ شهریاران گمنام؛ تاریخ پانصد سالة خوزستان؛ نام‌های شهرها و دیه‌های ایران؛ کارنامة اردشیر بابکان؛ آذری یا زبان باستان آذربایجان؛ ورجاوند بنیاد و کاروند کسروی را نام برد.
با نفوذی كه نوشته‌هاي وي در جوانان و روشنفكران داشت و به دلیل انتقادهای بی‌پرده و بی‌پروایش در مورد خرافات و کهنه‌پرستی، او را متهم به انتشار و تبليغ مذهب جديدي كرده بودند و لذا در مورد تنفر و تکفیر بسیار از روحانیون آن زمان قرار گرفت که او را بسيار منزوي نمود. وي دو بار مورد ترور قرار گرفت. اولی در سال 1314 خ که ناموفق بود. ولی بار دوم در 24 اسفند 1324 خ زماني كه همراه با منشي خود براي شرح دادن دربارة برخي از نوشته‌هايش به شعبة هفت بازپرسي رفته بود، ناگهان مورد حملة‌ دو ناجوانمرد متعصب مذهبی، قرار گرفت که او و منشي‌اش را به ضرب گلوله و خنجر كشتند.

این مرد بزرگ و میهن پرست، در سال 1324 خ، در سن 55 سالگی، کشته شد و در امامزاده قاسم به خاک سپرده شد.

اشتراک گذاری مقاله : Array
نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *