خط میخی پارسی
خط میخی پارسی
همانطور که کشورهای باستانی از قبیل یونان، چین و مصر برای پیدایش خط خود افسانههایی دارند در کتابهای تاریخی قدیم و همچنین در پازند نیز اختراع خط را به «تهمورث دیوبند» پادشاه پیشدادی نسبت میدهند و این افسانه چنین است:
«که چون این پادشاه کشور دیوان را مسخر نمود و آنها را در حبس و بند خود مقید ساخت آنان از تهمورث امان خواستند و در ازا گفتند سی جور رسمالخط را یاد خواهیم داد. تهمورث آنها را زنهار داد و آنها خط نوشتن و چند هنر دیگر به تهمورث آموختند.»
اما آنچه از داستانها میتوان نتیجه گرفت، اینسن که: گویا ساکنان اولیه جنوب (از شرق تا غرب) به علت گرما و تابش خورشید سیاه چرده بودند، ایشان در مجاورت اقوام دیگر سومریها و ایلامیها زودتر به فنون نگارش دسترسی پیدا کرده بودند و آریاییهای برآمده از شمال (به ویژه شمال شرق) مناطق سرد و بارانی و کم آفتاب، بیشتر سپید چهره بودند. به همین جهت به آلتا «آقا» یعنی سفیدها (به ترکی) گفته میشده، پس از سرازیر شدن به طرف مرکز و جنوب غرب ایران با اقوام بومی (همان قهوهای پوستان) آنها را دیو نامیدند.
از همین رو زمانیکه خواندن و نوشتن را از ایشان فرا گرفتند، کلمه «دیو» به صورت دیوان، دیوانسالاری به مفهوم نگارش، محاسبه، دفترداری و دبیری در لغتنامهها جا افتاد.
به گفتة دهخدا: «ايرانيان قديم، بوميان جنوب فلات ايران را كه از بس زشت و آفتاب سوخته بودهاند با نام ديو میخواندند. بعضي معتقدند كه اين ديوها، ملتهاي غير آريايي (سومریها، ایلامیها) بودهاند كه كمكم مغلوب و مقهور اقوام ايراني شدند. از اين كه بعضي از شاهان ايران پس از غلبه بر ديوها، آنها را مأمور آموختن برخي از فنون به ايرانيان كردهاند، میتوان احتمال داد كه مقصود نژادهايي غير ايراني بوده است كه شايد در تمدن و صنعت، بـر ايرانیها مقدم بودهاند.»
همچنين اين سخن در شاهنامة فردوسي در داستان تهمورث، گواهی بر همین مدعا است:
چو تهمورث آگه شد از كارشان
برآشفت و بشكست بازارشان
كشيدنـدشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زينهار
كـه ما را مكش تـا يـكي نو هنـر
بيـاموزي از مـا كِت آيـد بـه بـر
نبشتـن بـه خسـرو بيـامـوختنــد
دلش را بـه دانش بـرافـروختنـد
نبشتـن يكـي نـه كه نزديـك سـي
چه رومي چه تازي و چه پارسي
چه سغدي، چه چيني و چه پهلوي
نـگــاريـدن آن كجــا بشنــوي
از اين گفتة فردوسي كه از روايات باستاني ايران گرفته شده است نيز اینگونه برمیآيد، که زمانيكه آريـايیها در ايران استقرار يافتند، تمـدن و خط را از نخستين ساكنان بخش جنوبی و ساحلی فلات ايران (سومریها و ايلامیها) كه گویا شاخهای از نياي اصلي ايرانیها بودند، آموختند.
در روایات زرتشتی پهلوی از داستانهای ملی ایران چنین آمده است که تهمورث پیشدادی، پس از آنکه بر اهریمن (دیو) پیروز شد هفت گونه خط را که به کسی یاد نمیداد به زور از او فرا گرفت. در اسناد سریانی آمده است که زرتشت کتاب اوستا را به هفت زبان سریانی، فارسی، آرامی، سگستانی، مروزی، یونانی و عبری نوشته است. در ایران پیش از اسلام خط سریانی و خط میخی برای پارسی باستان و خط آرامی و یونانی و عبری در میان یهود ایران رواج داشته است. پس میتوان گفت که برای زبان سگستانی (سیستانی) و مروزی (زبان مرو) نیز خطی به کار بردهاند.
اما با توجه به آنچه در کاوشهای تاریخی و باستانشناسی به دست آمده، در دوران حکومت هخامنشیان، خط میخی پارسی، که سادهترین نوع خطوط بود و قدیمترین نوشته مربوط به این دوره که تا کنون به دست آمده دو لوحه زرین آریارمنا (حدود 610-580 پ.م) جد بزرگ و آرشاما جد داریوش بزرگ و سپس کتیبههای میخی مکشوفه و موجود در پاسارگاد به نام کوروش بزرگ میباشد.
خط میخی چنان مینماید که تنها برای زینت در کتیبهها و سکهها به کار رفته و چون نوشتن هر حرفی چندین حرکت دست و چندین خط افقی و عمودی و شکسته لازم داشته است، در حوایج روزانه و در کارهای عادی آن را به کار نمیبردهاند، زیرا تا کنون جز در کتیبهها، سکهها و الواح سیم و زر که برای تاریخ ساختمانهای مهم ترتیب میدادهاند و در مهرها، در جای دیگر دیده نشده است. اکدیان و آشوریان و کلدانیان و ایلامیان و هیتیها و ایرانیان و ارمنیان نیز آن را برای زبانهای خود اختیار کردهاند. در خطوط میخی ملل دیگر چند نقش از هشتصد تا سه هزار علامت به کار میرفته است.
در زمانیکه کورش بزرگ دولت هخامنشی را سر و سامان داد خطهای کلده و آشور و ایلام هنوز به صورت نموداری – آوایی بودند، اما خط ایرانیان به صورت الفبایی درآمده بود.
در سالهای اخیر در اثر کاوشهای تپه مارلیک و مهرههای به دست آمده، این نظریه را که ایرانیها خط میخی را از سومریها و بابلیها اخذ کرده باشند، متزلزل کرده است. از یازده مهره استوانۀ یافت شده، تنها یکی از آنها با خط میخی شکل حکاکی شده است. با توجه به قدمت اشیاء به دست آمده از تپه مارلیک و خطوط روی آنها به نظر معقول نمیرسد که ایرانیها با در دست داشتن خط ایلامی و نقشی از نوع خط میخی، خط خود را از ملت دیگری اخذ یا اقتباس کرده باشند.
به نظر میرسد که ایرانیان این خط را از مردم همسایه «آشوری» یا «ایلامی» یا هر دو گرفتهاند و اگر فرض کنیم که در آغاز تمدن و استقلال دولت مادی این وام گرفته شده است، باز تا ابتدای دولت هخامنشی از نظر مدت چندان دور نبوده که بتوان گفت که از لحاظ تطور چنین اصلاحی در خط میخی صورت گرفته است. یعنی ممکن است گفته شود که به راهنمایی دبیران فنیقی یا آرامی یا یهود که در زیر دست بزرگان ایران خدمت میکردند و حروف الفبایی داشتهاند و از پیش با آن آشنا بودهاند، این اصطلاح پیدا شده است. این تصور دور نیست لیکن اشکالی دارد و آن اینکه خود یهود، آرامیان یا فنیقیان هم حروف صدادار را داخل خط نیاوردهاند، چنانکه از آثار قدیم فنیقی، یهود و آرامی معلوم میشود که نه تنها اِعراب جزء کلماتشان نیست، بلکه «الف»، «واو» و «ی» هم در کتیبهها و نوشتههای قدیم آن قوم پیدا نمیشده و در سر حروف دیگر «الف»، «واو» و «ی» را برای نشان دادن حرکات صدادار گاهی به کار میبردهاند. پس از انقراض یهود و پراکنده شدن، ایشان چون دیدند این سه حرف کافی برای ادای مقصود نیست و لغات آنان از بین خواهد رفت، قاعدهای برای حرکات وضع کردند که امروز به طور ناقص در خط مربع (خط عبری) دیده میشود، در این صورت معنی ندارد که اصلاح خط میخی از ناحیه مردم سامی صورت گرفته باشد و شکی باقی نمیماند که این اصلاح مربوط به غریزۀ ذاتی و طبیعی آریایی است، چنان که ملل گِرِک، لاتین و هند نیز پس از پذیرش حروف فنیقی، همین کار را کردند. اگر بخواهیم سامیان را در تکامل خط ایرانیان مؤثر بدانیم، باید ضایع شدن خط ایران و از میان رفتن اِعراب، از خط پهلوی و خطهای اسلامی مربوط را، به تأثیر وجود آن قوم نسبت دهیم. چیزی که خط میخی را از بین برد (چنانکه معروف است) حمله اسکندر و قدرت سرداران او نبود، بلکه دشواری این خط سبب از یاد رفتن آن گردید، چرا که خط میخی با قلمی نوک تیز بر روی پارچۀ گِلی سخت شده کندهکاری میشد و پارچه را خشکانیده و سپس کنار هم قرار میدادند که به آنها به زبان کلدانی «آجُرْ» و آن خطها را «دُپی» مینامیدند و یا با همان قلم بر الواح سنگی و معدنی حکاکی میکردند و از آن آجرها دو کتابخانه یکی در شوش و دیگری اخیراً در تخت جمشید کشف شده است. بر خلاف خط مصری و فنیقی که روی چوب و یا پاپیروس و پوست حیوانات با هر نوع قلمی کنده شده یا با رنگ نوشته میشده است. به همین سبب عامه مردم ایران در آن عصر برای تحریرات عادی بر روی پوست یا پاپیروس خط آرامی به کار میبردهاند.
این شکل کتابت و جای زیاد گرفتن سطور سبب شد که از همان زمان دولت هخامنشی، خط آرامی را که از مدتهای دور از کنعانیان به سرزمین کلده و آشور رسیده بود، توسط کاتبان و دُپیوَران سامی به ایران آورده شود و وسیله مبادلۀ افکار و رفع حاجت بزرگان، تجار و سایر مردم قرار گیرد، به این علت که در دورۀ اشکانیان خط میخی پارسی از رونق افتاد و تا مدتی خط یونانی مورد استفاده قرار گرفت و به تدریج از نیمه قرن دوم پیش از میلاد، خط آرامی نیز متداول گردید، لیکن نباید تصور کرد که خط میخی در عهد اشکانیان به کلی منسوخ شده بود، زیرا در بابل، لوحههایی متعلق به دوره اشکانی و به خط میخی یافته شده است، در این لوحها مطالب قانونی، نجومی و سرودهای مذهبی مندرج است.
نگاره 11: نمونهاي از خط ميخي پارسی
برخی از پژوهشگران معتقدند که با آنکه آشوریها و بابلیها از نژاد سامی بودهاند، با این حال حروف عربی مانند: ظاء، ضاد و حروف حلقی مانند غین، عین و ها و حرف شین و خ، در خط آنان وجود ندارد، از این رو حدس زده میشود که سومریان غیرسامی بودهاند برابر شواهد موجود، سومر در آن دوران جزیی از خاک ایران محسوب میشده است.
خط میخی هخامنشی به خاطر سادگی اولین نوع دبیره میخی بود که رمزگشایی شد. باید گفت روشهای نوین آشورشناسی و سومرشناسی و ایلامشناسی همه مدیون خط میخی هخامنشی هستند.
در سال ۱۶۲۱م، سیاح ایتالیایی به نام «پیترو دلاواله» از کتیبههای تختجمشید چند علامت میخی نقاشی کرد و با خود به اروپا برد و به گمان خود گفت که این خط باید از چپ به راست خوانده شود. «شاردن» جهانگرد فرانسوی در سال ۱۶۷۴م، یکی از کتیبههای ایرانی را در سیاحتنامه خود ترسیم کرد و «کنت کای لوس» در سال ۱۷۶۲ م، تصویر گلدانی از مرمر را که بر روی آن، نوشتههایی از سه خط میخی و یک خط مصری وجود داشت، انتشار داد و زمینه را برای تحقیق باز کرد. در سال ۱۷۶۵ م، «کارستن نیبور» دانمارکی، کتیبههایی از پاسارگاد کپی برداشت و مشخص کرد که نوشتههای این کتیبهها از سه نوع خط تشکیل شده است که سادهترین آنها مرکب از چهل و دو علامت میباشد. دانشمند دانمارکی دیگری به نام «مونتر» نوع دوم خط میخی را در سال ۱۸۰۲ م «خط سیلابی» یا «هجایی» اعلام کرد و گفت هر علامت آن نمایندۀ یک هجاست و خط سوم نیز ایدئوگرامی است یعنی هر علامت نمایندۀ یک مفهوم یا کلمه است. بعدها مونتر گفت در جاهایی که کتیبه به سه نوع خط نوشته شده، هر سه از حیث مضمون راجع به یک مطلباند و هرکدام از خطها متعلق به یک زبان است. به عقیدۀ او خط اول باید متعلق به زبانی باشد که متن در ابتدا به آن زبان نوشته شده و بعد آن را به دو زبان دیگر ترجمه کردهاند و چون زبان اهالی پارس، که تختجمشید در آن واقع است، زبان پارسی بوده پس جای اول را باید به زبان پارسی داد. پس از آن او به خواندن خط اول که سادهتر بود پرداخت. او با تلاش فراوان توانست دو حرف را که عبارت از «آ» و «ب» باشند معلوم کند و نیز متوجه شد که چند علامت خط میخی در ایران باستان همیشه با هم و به یک ترتیب تکرار میشوند. ولی گاه آخر این چند علامت تغییر میکند. در ادامۀ تلاشهای مونتر، محقق دیگری به نام «گروتفند» به این نتیجه رسید که این چند علامت که به یک ترتیب و با هم تکرار میشوند باید کلمه شاه باشد. بالاخره بعد از تلاش فراوان محققان، «سر هنری راولینسن» شرق شناس بریتانیایی، موفق شد راز کتیبۀ بیستون داریوش بزرگ را که با سه زبان نوشته شده بود (پارسی قدیم، ایلامی، آشوری) پیدا کند. این باعث شد تا الفبای زبان پارسی باستان معلوم شود و چهارصد واژه از این زبان به دست آمد. علامات خط میخی دوم نیز به کوشش «راولینسن» در سال ۱۸۵۵ م. کاملاً خوانده شد و معلوم شد که زبان آن، ایلامی یا زبان شوش جدید است. سپس به خواندن خط نوشته سوم پرداختند. در اینجا کار با اشکالات بسیار همراه بود، زیرا این خط کمتر از دو خط دیگر جا گرفته بود. «مونتر» در سال ۱۸۰۲ م، گفته بود که بعضی علامات خط سوم شبیه علاماتی است که بر آجرهای بابل که از خرابههای این شهر قدیمی به دست آمده، نوشته شده است. بر اثر اکتشافات «الیاردا و ابت تا»، در نینوا ثابت گردید که خط سوم کتیبههای داریوش بزرگ همان خط آشوری و بابلی است.
با توجه به سنگنبشنه بیستون به سه زبان (پارسی، ایلامی و آشوری) به دستور داریوش شاه بزرگ شاهنشاه هخامنشی، دو نکته در خور توجه است. یکم اینکه باید این کتیبه را اولین ترجمه تاریخ دانست که همزمان یک متن و مفهوم به سه زبان رایج در شاهنشاهی برگردان شده، دوم اینکه داریوش شاه چگونه آزاداندیش بوده و با رعایت حقوق اجتماعی و شهروندی برای همه اقوام حاضر در ایران بزرگ آنروز (ایران فرهنگی)، آزادی، فرهنگ پروری و احترام به حقوق دگراندیشان را در نظر داشته است. نظیر چنین سنگنبشنهای به این وسعت و به سه زبان در هیچ جای دیگری چه ایران و چه کشورهای صاحب تمدن و فرهنگ (مصر، چین و هند) دیده نشده است.
با این همه برخی از دانشمندان این خط را به گونهای وامگیری از خطهای همسایگان ایرانی میدانند؛ با این استدلال که ظاهراً مانند دیگر خطهای میخی، از نشانههایی میخمانندِ عمودی، افقی و زاویهدار تشکیل شده است. از سوی دیگر باید توجه داشت که تنها یک حرف این خط با دیگر خطهای میخی یکسان است، که احتمالی بودن چنین همسانی نیز شگفت نیست. ولی با نگاهی دقیقتر به ساختار بیرونی و درونی این خط آشکار میشود که ویژگیهای ابتکاری آن بیشتر از ویژگیهای اقتباسی است.
نگاره 12: نمونهای از خط میخی هخامنشی
دو ویژگی برجسته و چشمگیر آن، شمار اندک نشانهها و سادگی آنها است. این دو ویژگی، خط میخی پارسی باستان را از دیگر خطهای میخی که معمولاً بیش از صد یا چند صد نشانه داشتند و بیشتر نشانهها معرّف هجاها و واجهای آن زبانها هستند متفاوت میکند.
برخی خط شناسان معتقدند خط میخی پارسی را میتوان صورت تکامل یافته دیگر خطوط میخی آن زمان دانست که حروف هجایی در آن هستند (یعنی واکه یا مصوت به همراه همخوان)، به همین دلیل بسیاری آن را نزدیک به خطوط هجایی میدانند. این خط از چپ به راست نوشته میشد.
نگاره 13: نمونه خط میخی پارسی
برخی معتقدند ایرانیان خط میخی را از آشوریان و بابلیان گرفتند و آن را تصحیح، تنظیم و تکمیل کردند. خط میخی بابلی یا آشوری دارای 800 علامت و خط ایلامی 300 علامت بود. اما خط میخی مادی پارسی 42 علامت داشته و از چپ به راست نوشته میشده است. از این 42 علامت که در خط میخی ایرانی به کار میرفته یک علامت حکم نقطه را دارد و برای وقفه در میان کلمات به کار میرفته و پنج علامت دیگر «ایدئو گرام» بوده است، یعنی در برابر پنج کلمه رایجی که بسیار به کار میرفته، نوشتهاند و حاکی از صدای مخصوصی نیست. یک علامت را برای کلمۀ زمین و یک علامت را برای کلمه اهورامزدا به کار میبردهاند و علائم دیگر برای حروف مرکب از یک حرف با صدا و یک حرف بیصدا بوده است.
همانگونه که گفته شد، ایرانیان در نوشتن خط میخی برای زبان پارسی باستان تنها از چهل و دو
علامت برای اصوات مرکب استفاده میکردند. این خط تا پایان دورۀ هخامنشی در کتیبهها و سکهها به کار میرفته است.
در سال 1312 خ در گوشۀ شمال غربی صفۀ تخت جمشید، در حین خاکبرداری، به آستانۀ دری برخوردند که از همان زمان هخامنشیان تیغه کرده بودند و در پشت آن تیغه، سیهزار لوحۀ گلی با خشتهای کوچک و بزرگ به شکل مربع مستطیل به دست آمد که به خط و زبان ایلامی نوشته شده بود. چندی بعد 750 خشت دیگر در جنوب شرقی همان صفه به دست آمد و ثابت شد که حساب ساختمانهای مختلف کاخ هخامنشیان را به این خط و زبان مینوشتهاند.
احتمالاً زبان و خط میخی هخامنشی در میان مردمان و تیرههای گوناگون شناخته شده نبود و
پادشاهان هخامنشی از دو زبان و خط دیگر نامبرده در بالا نیز استفاده میکردند تا عده بیشتری از ساکنان امپراتوری بزرگ ایران قادر به خواندن آنها باشند، اما همین خط درباری و خاص باعث رمزگشایی
دو خط معروف آن زمان شد.
هخامنشیان برای راحتتر و بهتر شدن خط میخی، آن را از حالت علامتی و صوتی (هجایی) به حالت الفبایی درآوردند و اعراب را جزو حروف قرار دادند و همچنین برای حروف مختص به زبان آریایی که در خط آشوری نبود، صورتهایی اختراع نمودند، بنابراین شکی نیست که این اصطلاحات تدریجی و به طریق تکامل و تطور طبیعی صورت نگرفته، بلکه بر حسب هوش و ابتکار ملی و به امر و فرمان بزرگان، شاهنشاهان یا مغان به وجود آمده است.
نخستین خط میخی که به دست آمده از زمان آریارمنه و آخرین خط میخی از روزگار پادشاهی اردشیر سوم است. این خط به سبب دشواری نگارش، از دوران اشکانیان رو به زوال نهاد و به تدریج منسوخ گردید.
پس از زوال خط میخی پارسی، در کتیبهها پنج کلمه به خط میخی و به صورت پندارنگاری باقی مانده است. پندار نگاری مرحله پس از تصویر نگاری در تاریخچۀ خط به آن گفته میشود که تصویر در آن کم کم ساده شده و به صورت علامت و نشانه درآمده است. این پنج کلمه عبارت است از: اورامزدا = اهورامزدا ، خشایثیه = شاهنشاه، دهیو = کشور، بغا = خدا، بومی = بوم = سرزمین. همچنین برای اسامی معنی نیز علایمی ایجاد گردیده است. علایم ریاضی نیز که اکنون به صورت خط بینالمللی درآمده از نمونههای پندارنگاری است.
سکههای هخامنشی و خطوط روی برخی ظروف و سنگ ترازوهای بر جای مانده از آن عهد، همه به خط میخی و زبان پارسی باستان است. کتیبۀ دیگری در جزیرۀالفیل مصر یافت شده که رونوشت کتیبۀ بیستون است، به استناد این دو سند داریوش بزرگ، خط استفاده شده در این دو کتیبه را خط آریایی خوانده است و این نشان میدهد که در آن زمان گسترۀ شاهنشاهی ایران بزرگ فراتر از مصر، در قاهره آفریقا، حاکم بوده است.
معمولاً واضع خط را در جهان فنیقیان میدانند، این نکته تنها دربارۀ ملل سامی درست است و ملل آریایی مخصوصاً در هند شاید پیش از فنیقیان خطهای دیگری اختراع کردهاند که از سلسلۀ خطوط سامی برگرفته از خط فنیقی نیست.
نکته مهم و قابل توجه اینست که نیاکان بزرگوار ما در این مدت دوهزاروپانصد سال تاریخ مدون و معروف این سرزمین اهورایی هرگز در هیچ خطی تعصب نورزیدهاند و هر زمان که خط آسانتر و بهتری پیدا شده است در پذیرفتن آن برای گسترش فرهنگ و دانش مردم، درنگ نکردهاند.
از ساکنین قدیم و بومی ایران پیش از ورود آریاییها که البته به طور شکل و نقاشی در ایران مرکزی دیده شده فقط روی لوحه خشتی و مهرهایی است که همراه اشیاء طبقه چهارم تپه سیلک کاشان پیدا شده است. تاریخ این اثر را (هیأت علمی فرانسوی در سال ۱۹۳۴ م) مربوط به اوایل هزاره سوم پیش از میلاد (بین ۳۰۰۰ تا ۲۸۰۰ پ،م ) میدانند و این بعد از زمانی است که آن خطه مورد هجوم ایلامیها قرار گرفته و شهر را به کلی سوزانده بودند و نشان میدهد که در این تاریخ خطی به صورت شکل، رایج بوده که شاید پس از رفتن ایلامیها و متروک ماندن تپه نامبرده، خط نیز فراموش شده باشد، زیرا تا زمان هخامنشیان ضمن کاوشهایی که تا این تاریخ در نقاط مختلف ایران به عمل آمده، به جز این علائم اثر دیگری که معرّف هرگونه خط باشد، یافت نشده است.
این اظهار نظر در مورد یافته نشدن مدارک خطی پیش از خط میخی پارسی تا امروز است، البته تا در سایر نقاط ایران مخصوصاً نقاط شرقی و به ویژه در لایههای زیرین شهر همدان فعلی (هگمتان، مرکز دولت ماد) که کانون قدیمترین آثار تمدن مادها بوده، کاوشهای اساسی و دامنهدار عملی صورت نگیرد نمیتوان از فقدان آثار خطی مربوط به ادوار گذشته به ویژه مادها که تمدنشان مرتبط با پارسیها بوده است مأیوس بود، زیرا یک قوم متمدن (مادیها و پارسیها) ممکن نیست چند صد سال بدون خط به سر برده باشند در حالیکه همسایگان آنها (آشور- ایلام- ارارتو) دارای خط بودهاند.
از قول «راولین سن» گفته شده است که مادیها سبب شدند تا ایرانیها به جای الواح گلی، کاغذ پوستی و قلم به کار برند، میتوان تصور نمود که نوشتههای مادها از همین لحاظ که روی کاغذ پوستی بوده، پوسیده و از بین رفته است. ولی این گفته نمیتواند عمومیت داشته باشد چرا که نمیتوان متقاعد شد در حالیکه تمام کشورهای آسیای غربی نوشتههای خود را روی خشتهای گلی مینوشتهاند، مادیها و پارسیها که خط خود را از آنها اقتباس کردنده بودند، کلیه کتیبههای خود را روی پوست نوشته باشند و همه پوسیده و از بین رفته باشد، خصوصاً آنکه پیدایش قباله پوستی مربوط به زمان اشکانیان در اورامان، ثابت نمود که نوشتههایی روی پوست، در هوای مناسب بدون آسیب باقی مانده و در حفاریها یافت شدهاند.
البته در کاوشهای واپسین در جایگاه چغاآهوان، دیدگاه کهنترین دبیره در میانرودان را رد کرد و نشان داد که احتمالاً پیشینه پیدایش خط یا دبیره، به دشت شوشان در ایران میرسد.
باستانشناسها در کاوشهای تازه چغاآهوان به یک شیء کوچک گلی برخورد کردند که نمونههای همانندی از آن در میانرودان یافت شده با این نکته که دیرینگی این آفریده به نیمۀ نخست هزاره پنجم پیش از میلاد و دیرینهتر از نمونههای همانند آن در میانرودان باز میگردد. برپایه گفته باستانشناسها دیرینهترین نمونه گلنوشتههای همسان به گِلنوشته چغاآهوان وابسته به پایان هزاره چهارم پیش از میلاد مسیح است که در پایین دست میانرودان یافت شده است. سَلم گلی نشان از پیدایش و روند فرگشتی خط دارد. بنابراین با یافتههای تازه باستانشناسها در چغاآهوان به نظر میرسد یکی از قدیمترین نمونههای دستکهای آغاز نوشتار در ایران و از بخش شوشان بزرگ به دست آمده است و این خود نیز سدهها پیش از شهرنشینی میان رودان و یا تیرههای تازی میباشد. همچنین سنگنبشنههایی که در جیرفت کرمان به دست آمده، گواهی بر به کارگیری خط در نزد ایرانیان در سدههای پیش از میلاد مسیح دارد، پیش از شهرنشینیهای میان رودان که به گفتۀ برخی سدهها پیش از تبارهای تازی (سامی) سرچشمه پیدایش خط میباشد.
کهنترین نوشتۀ به دست آمده از زبان فارسی نو به خط عبری کتابت شده است. نمونههای بسیار کهن دیگری هم از نوشتههای متعلق به یهودیان فارسی زبان به دست آمده که دارای مختصات گویشی خاص خود است. برای نمونه چند خط سندی که احتمالاً متعلق به قرن پنجم هجری است، ذکر میشود. ابتدا صورت مکتوب آن با تغییر الفبا از عبری به فارسی و سپس صورت استاندارد فارسی امروزی آن ذکر میشود:
اگرت پُرسد کو از چی بیشناسی کو نبیای بود
عالم را ونبی پَ چی کار ابایست تو
پسوه دِه کو نبی بود عالم را چی عالم را از نبی نی بزیرد…
برگردان به پارسی:
اگر تو را بپرسند که از کجا میدانی که پیامبری بوده،
و پیامبر برای چه رسالتی لازم بوده است .
پاسخ تو این است که پیامبر برای جهان است
و جهان بدون پیامبر امکانپذیر نیست.