دوم ـ گروه زبانهای ایرانی ميانه
دوم ـ گروه زبانهای ایرانی ميانه
در بين تمام زبانهاي ايراني ميانه، از فارسي ميانه بيشترين آثار باقي مانده است. در ابتدا یادآور میشویم تا چند سده پس از ظهور اسلام آثاری به برخی از زبانهای این دوره نوشته شده است که برای سهولت در تقسیمبندی آغاز دوران اسلامی را پایان دوران میانه و آغاز دورۀ نو میدانند.
زبـاني كه از پايان شاهنشاهي هخـامنشي تـا مدتی پس از پايان سلطنت ساسـاني (آغـاز اسلام) در ايـران به كار ميرفته است، «فارسي ميانه» ناميده ميشود. در واقع فارسي ميانه، حدّ فاصل بين زبانهاي كهن و زبانهاي كنوني ايران است. لذا به سختي ميتوان گفت كه زبانهاي فارسي ميانه از چه تاريخي شـروع شدهاند، ولي از كتيبههاي شاهنشاهان پاياني دودمان هخامنشي ميتوان فهميد كه زبان پارسي باستان از همان روزگار رو به سادگي ميرفته و اشتباهات دستوري اين كتيبهها، ظاهراً نشان دهندة اين است كه اين قواعد دستوري از رواج افتاده بودند. بنابراين، مقدمة ظهور پارسي ميانه (پهلوي) را ميتوان به اواخر دورة شاهنشاهي هخامنشي يعني حدود سدة چهارم پیش از میلاد نسبت داد و تا زمان حملة اعراب، در بخش وسيعي از سرزمين ايران (افغانستان و آسياي مياني) به اين زبان تكلم ميكردند. زبانهای پارسی میانه از نظر ویژگیهای زبانی به دو گروه غربی و شرقی تقسیم میشود. در طول اين دوره زبانهاي ايراني دچار تغييراتي شدند كه از مهمترين آنها تغيير تكيهها و آواها در كلمات ميباشد، كه تكيۀ کلمات در زبانهاي ايراني شرقي، پايدارتر از زبانهاي ايراني غربي بوده است.
نگاره شماره (3): زبانهای شمالغربی و جنوب غربی ایران باستان
همچنين تفاوتهاي آوايي ميان گويشهای ايراني كه در دورة باستان بسيار ناچيز بود، عميقاً از
هم فاصله گرفتند.
زبانهای میانۀ غربی عبارتند از: پهلوی اشکانی (پهلوی و پارتی) و پارسی میانه (پهلوی یا پهلوی ساسانی) و زبانهای میانۀ شرقی عبارتند از: بلخی، خوارزمی، سغدی، سکایی.
زبان پارسی میانه با پهلوی اشکانی قرابت زیادی هم از نظر آوایی و صرفی و هم از نظر واژگانی داشت. زبان پارسی در دورۀ ساسانیان جانشین پهلوی اشکانی گردید و واژههایی نیز از پهلوی اشکانی وارد پارسی شد. واژههایی مانند ژ، غ، ق، بر پارسی افزوده شد و سپس زبان عربی همزه و واژههای عیندار را وارد زبان پارسی کرد.
فخرالدین اسعد گرگانی از شاعران سده پنجم هجری که خود از نواحی جنوب شرقی دریای کاسپین و مکان اصلی پارت بوده و طبعاً زبان پارتی را میدانسته، داستان ویس و رامین را از پهلوی (پارتی) به پارسی دری برگردانیده است و این گواه بر این است که زبان پارتی هنوز هم زبان خواص در این ناحیه بوده است.
شاخۀ غربی
زبانهاي فارسي ميانۀ غربی كه آثاري از آنها به جاي مانده به شرح زير هستند:
1. زبان پارتي، Parti (پهلوي اشكاني): زبان مادری قوم پارت که از اقوام شمال شرقي ايران بوده و در زمان اشكانيان یعنی سدۀ سوم پیش از میلاد تا ربع اول سدۀ سوم پس از میلاد، رواج داشته است. خاستگاه این قوم، خراسان امروزی و بخشهایی از ترکمنستان کنونی را در بر میگرفته است. طبق شواهد به دست آمده، در این دوران به دلیل استفاده از ادبیات شفاهی و حضور نقالان و قصهگویان (گوسانان) حرفهای با همراهی ساز و آواز نوشتههای بسیار اندک بر جای مانده است. گوسانان سرگرم کنندۀ پادشاهان و مردم بودند و محبوبیت خاصی بین مردم داشتند. این زبان تا سده ششم میلادی زنده بوده و پس از آن کم کم از بین رفته است.
نخستین پادشاهان اشکانی، نام خود را تحت تأثیر فرهنگ و زبان یونانی (پس از دوران سلوکیان) به زبان و خط یونانی بر سکههایشان حک میکردند، اما پس از گذشت مدتی در حدود سال 51 م، به خط و زبان اشکانی سکه ضرب میکردند. از زبان پهلوی نوشتههایی بر سنگ، چرم، فلز، سکه و مهر بر جای مانده است.
از این نوشتهها، دو دسته اثر موجود است: يكي آثاري به خط پارتي، كه برگرفته از خط آرامي است و ديگري آثار مانوي كه به خط مانوي، برگرفته از خط سرياني نوشته شده است كه محققان، اين عنوان را به زبانِ روايتِ ديگر كتيبههاي ساساني كه در كنار فارسي ميانه آمده، دادهاند و زبان متون مانوي به يك گويش ايراني ميانه غربي نزديك است و در ابتدا در پهلة قديم (استاني در جنوب شرقي درياي کاسپین) به اين زبان صحبت ميكردند و بعدها به زبان اشكاني صحبت کردند. زبان پارتي از لحاظ نوع گويش به زبانهاي شمال غربي نزديك بوده است. بعضي از كلمات ايراني شرقي در زبان پارتي وكلمات پارتي در ارمني وجود دارد كه به دليل مجاورت منطقة پارتها با قلمرو زبانهاي شرقي ايراني و همچنین حضور حاكمان اشكاني در ارمنستان بوده است.
از آثار بر جای مانده از این دوره میتوان به آثار: منطقۀ نساء که شامل سفالنوشتههای یافت شده در پایتخت قدیم اشکانی، متعلق به سدۀ نخست پیش از میلاد؛ آثار جنوب ترکمنستان (شامل سفالنوشتههایی در مرو باستان)؛ بنچاق اورامان (یکی از سه سند معامله فروش تاکستان به خط پهلوی اشکانی بر پوست آهو)؛ کتیبه دو زبانه بر مجسمه هرکول (به زبان یونانی و پهلوی اشکانی، پیدا شده در عراق)؛ کتیبه سنگ مزار شوش؛ کتیبههای کال جنگال؛ آثار منطقه دورا اروپوس که شهر مرزی میان شاهنشاهی اشکانی و امپراتوری روم بوده که محل کنونی آن دهکده صالحیه در سوریه در نزدیکی مرز عراق، (مشتمل بر چند دیوارنگاره، نوشته روی سفال و نامهای بر روی پوست که در شهر باستانی دورا اروپوس، در ساحل رودخانه فرات در سوریه کنونی یافت شده است)؛ سکهها و مهرها و دو منظومه به نامهای درخت آسوری (منظومهای میان بز و نخل) و یادگار زریران (رسالهای کوچک مربوط به حماسه ملی ایران، نثر توأم با شعر، دربارۀ نبردهای ایرانیان با دشمنان)، اشاره کرد.
2. پارسي ميانه (پارسيك)، Parsic: گويش جنوب غربي ايران، يعني حوالي فـارس كنوني، يكي از زبانهاي ايراني ميانه به نام «پارسيك» بوده است. این زبان تقریباً دنبالهروی زبان پارسی باستان است. كهنترين آثار برجاي مانده از پارسي ميانه از دورة آغازين شاهنشاهي ساساني است. پارسيك، زبان رسمي ايران در دورة ساساني بوده است. اين زبان را ابتدا «پهلوي» ميگفتند، ولي براي اينكه با زبان ايراني ميانة شمالي اشتباه نشود، به آن اصطلاحِ «پارسي ميانه» دادند. آثاري كه از اين زبان به جا مانده را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد: پارسی میانه کتیبهای؛ پارسی میانه زرتشتی؛ پارسی میانه مسیحی و پارسی میانه مانوی که به چهار خط کتیبهای؛ کتابی؛ زبوری و مانوی نوشته میشدهاند.
در ابتدا ایرانشناسان فکر میکردند که زبان پهلوی، زبانی است آمیخته از لغات آرامی و پارسی، اما بعدها معلوم شد که کلمات آرامی فقط به عنوان نشانۀ خطی استفاده میشدند و آنگونه خوانده نمیشدند. از آثار باقی مانده از ادبیات میانه، کتابی است به نام فرهنگ پهلویک که در آن معادل پهلوی لغات هزوارش ثبت شده است.
سنگنبشتههاي دورة ساساني، به خطي برگرفته از آرامي و جدا از خط پارتي نوشته شده است.
آثار باقی مانده از این دوران به دو دسته تقسیم میشوند:
الف) سنگنبشتهها: سنگنوشتۀ اردشیر بابکان و اورمزد در نقش رستم (224-242 م)؛ سنگنوشتۀ ابنون که به دستور رئیس تشریفات دربار شاپور اول، ابنون، در سه سطر بر اطراف پایۀ آتشدانی نوشته شده؛ سنگ نوشتۀ شاپور یکم در نزدیکی ده حاجی آباد، در چند کیلومتری نقش رستم، دربارۀ تیراندازی شاپور؛ سنگنبشته شاپور یکم در تنگ براق و بر دیوار کعبه زرتشت و در نقش رجب و نقش رستم؛ سنگنبشتههای کرتیر در نقش رجب و نقش رستم و کعبه زرتشت و در سرمشهد (در این سنگنوشتۀ خود کرتیر نیز دیده میشود)؛ سنگنبشته نرسه در بیشابور؛ سنگنبشته شاپور سکانشاه؛ سنگنبشته سلوک؛ سنگنبشته شاپور دوم و سوم در طاق بستان؛ سنگنبشته مهر نرسه، وزیر معروف سه پادشاه یزدگرد اول، بهرام گور و یزدگرد دوم (یادبود بنای پلی که خراب شده در فیروز آباد)؛ سنگنبشتههای تل سفید؛ پاسارگاد؛ صخره شاه اسماعیل؛ تنگ جلو؛ برج لاجیم؛ کتیبههای برج رادکان؛ برج رسگت (از روستاهای ساری).
در خارج از قلمرو ایران کنونی نیز سنگنبشتههایی یافت شده مانند دو کتیبۀ ترمذ در جنوب شرقی ازبکستان، دو کتیبه دره سند علیا، پنج کتیبه غارهای کانهری، شش کتیبه روی صلیب سنگی پیدا شده در جنوب هندوستان و کتیبهای روی صندل متعلق به سده هفتم یا هشتم میلادی در معبد بودایی در ژاپن.
ب) كتابهاي پهلوي، كه بيشتر آنها آثار زرتشتي هستند. خط اين آثار، دنبالة خط كتيبههاي پهلوي و صورت نوشتاري آن است.
آثار پارسی میانه بیشتر پس از ظهور اسلام در ایران به صورت نوشتار درآمدند، یعنی زمانیکه دین زرتشتی دیگر دین رسمی ایران نبود و ممکن بود از بین برود. ترجمه و تفسیر کتاب اوستا به زبان پهلوی بوده که به آن زند نیز میگویند. ترجمۀ کتاب اوستا توسط روحانیون مهاجر زرتشتی در هندوستان صورت گرفته که از خط پهلوی به خط اوستایی تغییر کرده و پازند نامیده میشود. پازند شامل متنهای پهلوی به خط اوستایی که در قرنهای پس از اسلام نوشته شده و اصل بعضی متنها از بین رفته و تنها پازند آنها باقی مانده است.
بر مبنای اوستا و ترجمۀ آن به زبان پهلوی، کتابها و رسالههای بسیاری در موضوعات گوناگون به زبان پهلوی نوشته شده که عبارتند از:
دینکرد، مجموعه احکام و دانش زرتشتی که از ادوار مختلف و توسط نویسندگان مختلف نوشته شده و شامل نُه کتاب بوده که آخرین تألیف آن به نام یکی از موبدان فارس، به نام آذرباد امیدان نوشته شده است.
بندهشن به معنای آگاهی دربارۀ زند؛ این کتاب به دلیل بخشهایی که دربارۀ آفرینش است شهرت بسیار دارد. دو تحریر از این کتاب باقی است که بندهشن بزرگ (ایرانی) است که مفصل است و دیگری خلاصۀ آن که هندی خوانده میشود.
ارداویرافنامه که یک افسانۀ دینی است.
گزیدههای زادسپرم، مجموعههایی مشتمل بر مطالب برگزیده از اوستا و زند
آثار منوچهر، برادر زادسپرم، که شامل سه نامه و کتابی با عنوان دادستان که برای پاسخهای منوچهر به مهر خورشید پسر آذرماه و دیگران بوده است.
وجرکرد دینی مجموعهای از متنهای گوناگون پهلوی است.
جاماسبنامه که دربارۀ افسون و تعویذ است.
اندرزهای آذربادمهرسپندن یا مارسپندان.
کارنامۀ اردشیر بابکان، تنها اثر تاریخی به زبان پهلوی که این آمیخته با افسانه درباره اردشیر است. این روایت در شاهنامه نیز آمده است.
خداینامه که این اثر به صورت غیرمستقیم در شاهنامه باقی مانده است.
معما و چیستان که بخشی از ادبیات اندرزی پهلوی است که در رسالۀ یوشت فریان و اخت جادوگر مناظرۀ معماگونهای در میگیرد.
گزارش شترنگ (شطرنج) که در آن به چگونگی آمدن بازی شطرنج از هندوستان به ایران و اختراع نرد به دست بزرگمهر حکیم میپردازد.
سندبادنامه در زمان خسرو انوشیروان در ایران تألیف شده، البته اصل داستان هندی بوده و از پهلوی به عربی ترجمه و مجدداً در زمان سامانیان به پارسی برگردانده شده است.
بلوهر و بوذاسف که دارای اصلیتی هندی و اساس آن شرح داستان زندگی بوداست و در زمان ساسانیان ترجمه و پس از اسلام از پهلوی به پارسی برگردانده شده است.
کلیله و دمنه در دوران انوشیروان از سانسکریت به زبان پهلوی ترجمه شد و سپس ابن مقفع آن را به عربی ترجمه کرد و مجدداً در سده ششم توسط نصرالله منشی به پارسی برگردانده شد.
زبور، که در دورة ساسانیان، مسیحیان ایران، کتابهایی به زبان پهلوی نوشته و یا از کتابهای دینی خود ترجمه کرده بودند که به خط خاص میان پهلوی و کتابی بوده که به نام زبور معروف است.
شاخۀ شرقی
این گروه زبانها، در فاصله زمانی سدههای نخست تا سیزده میلادی (هفتم قمری) و در منطقهای از دریای سیاه تا ترکستان چین رواج داشته است.
1. بلخی: زبان مردم سرزمین بلخ باستان (شمال افغانستان کنونی) بوده است. این زبان، زبان مادری فرمانروایان کوشانی بوده که در سدههای نخستین میلادی، پادشاهی کوچکی در شمال افغانستان بر پا کرده بودند و تا حدود سدۀ نهم میلادی نیز زبانی زنده بوده است. این زبان تنها زبانی است که نظام نوشتاری آن بر پایۀ الفبای یونانی بنا شده که به آن یونانی- بلخی؛ کوشانی – بلخی و تخاری واقعی نیز گفته میشد. زبان بلخی به احتمال زیاد علاوه بر افغانستان، در شمال هند و بخشی از آسیای مرکزی نیز متداول بوده است.
نگاره شماره (4): مقایسه شکل حروف در خط بلخی با حروف لاتین و یونانی
نام بلخ، نخستین بار در فهرست فتوحات داریوش بزرگ هخامنشی و نیز در نوشتههای کتزیاس، دیده میشود. ناحیه بلخ سرزمین ثروتمند با شهرهای بسیار و برج و باروهایی رفیع بوده است. این شهر از طریق راه شاهی، به هندوستان میرسید و موقعیتی بسیار مناسب برای تجارت داشت و کشاورزی آن نیز پررونق بود. این شهر مدتی به دست اسکندر افتاد و به مدت 200 سال حکومتی یونانی در آن حکمفرما بود، که از این دوران سرزمین بلخ، اطلاعی در دست نیست. پس از این مدت، قبایلی به نام تخاری به آن حمله کردند و مدتی در آنجا مستقر شدند تا اینکه توسط کوشانیان از بین رفتند. کوشانیان از بلخ تا هندوستان را به تصرف خود درآوردند. بلخ در دوران کوشانیان از مراکز پر رونق تجاری شد. آیین بودا نیز در این منطقه گسترش یافت تا حدی که زیارتگاه بوداییان، معبد معروف «نوبهار» در آنجا بنا شد. در پایان حکمرانی کوشانیان، نام بلخ به «تخارستان» تغییر کرد و سپس به دست ساسانیان افتاد.
نام بلخ در اوستا و بندهشن و کتاب شهرستانهای ایران آمده و از آن به عنوان یکی از شهرهای نامی ایران و خانۀ کیان نیز نام برده شده است.
پس از ورود اسلام کشمکشهایی در دوران صفاریان، طاهریان و سامانیان، بر سر بلخ به میان آمد تا اینکه در سال 437 خ به تصرف سلجوقیان درآمد. در این جنگها بلخ چندین بار ویران شد و مجدداً آبادان گشت. در دورۀ تیموریان نیز تا اندازهای شکوه و جلال گذشته را حفظ کرده بود، تا اینکه بنای مزار شریف در چند کیلومتری آن ساخته شد و این شهر از رونق افتاد.
آثار بر جای مانده از زبان بلخی عبارتند از: سکه (سکۀ شاهان کوشانی)؛ مهرها؛ کتیبهها (دشت ناوور؛ کتیبه ناتمام سرخ کتل و …)؛ دستنوشتهها (هشت طومار دستنوشته به خط تحریری یونانی – بلخی کشف شده در ترکستان چین).
نگاره شماره (5): مقایسه خطهای سریانی و مانوی و سغدی
ادبیات مانوی: آثار بسیاری به خط ویژۀ مانویان نوشته شده است که در اصل از خط سریانی گرفته شده و پامیری نیز نامیده میشود. دشمنان مانی این خط را خطی رمزی میدانستند که خود مانی اختراع کرده بود، اما این خط را مانی از خط آرامی اقتباس کرده و با کمی تغییرات به کار گرفته بود. ادبیات مانوی اساساً دارای محتوای دینی است که برگرفته از عناصر سامی – یونانی میباشد. آثار مانوی که در شهر تورفان چین یافت شده، به سه زبان سغدی، پهلوانیک و پارسیک نوشته شده است.
آثار مانوی با خطی روشن و زیبا و خوانا و با مرکبهای رنگی و نقاشیهای شگفتانگیز نوشته شده است. (آثار مانوی یعنی آثاری که پیروان وی نوشتهاند بسیار زیاد است. از جمله این آثار شعرهایی به زبان پهلوی اشکانی است، مانند دو مجموعه شعر که مضمون آنها، هبوط روح است. مانویها خیلی پیش از سنایی و بایزید بسطامی چنین مضامینی را پروراندهاند و این اشعار در قرن دوم هجری کشف شده است؛ زمانی که مانویها از طریق تاجیکستان و آسیای مرکزی به چین رفته و پناهنده شدند. آنها تا قرن نهم میلادی در شهر تورفان کتابخانههای عظیم داشتهاند و همین متون و متون بسیار دیگری روی چرم از کتابخانههای آنان به دست آمده است. از این گذشته، در آن زمان بهویژه در خاورمیانه، هنر شفابخشی و معجزه از درجه بالایی برخوردار بود؛ هنری که مانی از آن بیبهره نبود. او پزشک و حکیمی توانا بود.
استعدادهای هنری و ادبی مانی، به گونۀ شگفتانگیزی متنوع بود. او در همه رشتههای مختلف ادبیات شرق تسلط کامل داشت. نه تنها در غزل و حماسه بلکه در توصیفاتش از جدال بین دنیای نور و ظلمت. اگر دنیای خاورمیانه به طبقهبندی ادبیات آشنا بود میبایست او را یک درامنویس بنامد. موعظههای او به شکل ستایشانگیزی طرح شده بود و به زبانی ساده و بیتکلف برای افراد عادی کیفیت دنیای ماده را روشن میساخت. وی برای رنگ و روح دادن به مواعظ خود تمام نمادها، تمثیلها و تشبیههای عرفانی را به کار میبرد و برای القای کلامی که میخواست در ذهن شنونده نقش بندد، از طریق ارائه مثالهای غمانگیز، خندهآور و حتی مثالهای تا اندازهای زشت، از داستانهای مربوط به حیوانات، جنایات، حکایات وحشتناک و یا روایات زندگی روزمره یا درباری، عمل میکرد. او قدرتی خارقالعاده در جذب شنونده داشت. او که خود در واقع مجذوب و مسحور اساطیر بود، بارها برای به وجود آوردن محیط مطلوبش به آنها رجوع میکرد.
ادبیات مانوی را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: ادبیات دینی و ادبیات ناب، مانند شعر و داستان و دیگر انواع ادبیات آفرینشی. وقتی در ادب فارسی از نخستین شاعران سخن به میان میآید، از ابوحفض سغدی و ابو سلیک گرگانی یاد میکنند، در حالی که ادبیات فارسی از ادبیات ایرانی جدا نیست و نخستین شاعر باید «وهمن خورشید» را به حساب آورد که دو مجموعه شعر از او باقی مانده که از اشعار عرفانی ایرانی است. سابقه شعر سپید و نمونههای ادبیات داستانی را نیز در ادبیات مانوی میتوان یافت.
در متون مانوی، چهار نوع ادبی میتوان یافت:
– ادبیات آموزشی با قطعات زیبا که گاه با گلستان سعدی رقابت میکنند.
– ادبیات غنایی که هم در شعر و هم در نثر مانوی نمونههایی از آن میتوان یافت.
– ادبیات روایی که از این نوع، داستانهای بسیاری در نوشتههای مانوی داریم. نوشتههایی که در واقع هم داستان است و هم تمثیل. تمثیلات سغدی مانوی آنقدر زیاد است که «زندرمان» توانسته از آنها یک جلد کتاب چاپ کند. اینها همان داستانهای خیلی کوتاه یا داستانک است.
– زندگینامهنویسی که شاخهای جدید در ادبیات ایجاد کرد. مانی حتی زندگینامه خودش را نیز نوشته است. او اولین کسی است که حدود ۱۷۰۰ سال پیش زیستنامه خود را نوشته و در آن خود و خانوادهاش را معرفی کرده است. کتابی که زندگینامه مانی در آن آمده، کوچک کتابی که از روزگار باستان سراغ داریم. اندازه برگهای پوستی آن، تنها ۵/۳ در ۵/۴ سانتیمتر است که به آسانی در قوطی کبریت جا میشود. هرکدام از این برگهای کوچک، ۲۳ سطر دارد که بسیار نازک نوشته شده است. زبان و خط آن یونانی است.
چون کتاب دربرگیرنده همه زندگی مانی بوده، باید بسیار پر برگ بوده باشد و شاید هم چند جلد بوده است. تنها ۱۹۲ برگ از این زندگینامه تا روزگار ما بر جای مانده است. مانی در نخستین برگی که به دست آمده، چهار ساله است. این کتاب باید در سده پنجم میلادی در مصر، جایی که در آن زمان هنوز مانیگرایانی در آنجا میزیستند، نوشته شده باشد.
غیر از آثار و نوشتههای مانوی، آثار دیگری نیز وجود دارد که افرادی به غیر از مانویها از جمله مسلمانها درباره آنان نوشتهاند. در کتابهای فارسی از سده چهارم تا قرن سیزدهم هجری درباره مانویت آگاهیهای زیادی میتوان کسب کرد. مهمترین این کتابها در زبان فارسی بیان الادیان ابوالمعالی و همچنین فارسنامه ابن بلخی است. در زبان عربی نوشتههای زیادتری موجود است و نزدیک یکصد و هفتاد کتاب و رساله درباره مانویان وجود دارد. آثار الباقیه بیرونی و الملل و النحل شهرستانی و الفهرست ابن ندیم، جزء بهترین نوشتههای عربی در این زمینهاند. الفهرست، نام کتابهایی را میبرد که اصل آنها از بین رفته است، ولی در دستنوشتههای مانوی گاهی نامهایی که در الفهرست ذکر شده، به چشم میخورد. در متون سریانی و یونانی هم در این زمینه آثاری وجود دارد. از مشهورترین این کتب که امروزه بحث روز دنیا در زمینه مانیشناسی است، کتابی با نام آکتا آرخل آی است.
آکتا آرخل آی که به زبان یونانی است، منبع امور پژوهشی در اکثر کشورها، به ویژه در آمریکا محسوب میشود؛ چرا که بر پایه باور آنها، این کتاب که در قرن چهارم میلادی نوشته شده از این جهت اهمیت دارد که بسیاری از مسائل عرفان مسیحی را هم حل میکند.
وی یک بدعتگذار و مروج آیینی عرفانی بود و برای معرفی آیین خود، از هنر جذاب نقاشی و خوشنویسی بهره میگرفت. دشواری درک کیش مانوی، با اسطورههای پیچیدهاش باعث شده که مانی حرفهای خود را در قالب کتاب مصوری به نام ارژنگ، ارائه کند تا در بین عامه مردم (کم سوادان و بیسوادان) نفوذ کند و در این کار موفق هم بود، چون در مدت کوتاهی، پیروان بسیاری گرد خود جمع کرد و آیین خود را تا آسیای صغیر و بیزانس و از سمت شرق تا آسیای مرکزی و سر حدات غربی چین گسترش داد.
به گمان بسیاری نامگذاری روزهای هفته به شنبه و یک شنبه و ….بر گرفته از مانی است.
از این آثار میتوان به کتابهای ادبیات مانوی شامل: کتابهای مانی، انجیل، گنجینۀ زندگان، فرقماطیا، رازها، غولان، نامهها، زبور، ارژنگ، شاپورگان (شابرقان) که شاپور اول ساسانی برای تبلیغ دین جدید خود نوشته بود، اشاره کرد.
همچنین چندین ورق نیز از دعاهای مانی به دست آمده، به نام ورزگان آفریون به معنای نیایش بزرگان که این دعاها از آثار خود مانی است.
زبان خوارزمي: زبان خوارزمي، زبان مردم خوارزم قديم و اطراف رود جيحون (بخشی از ازبکستان و جمهوری ترکمنستان کنونی) بوده و ظاهراً تا حدود سدة هشتم هجري رواج داشته است و بعد از آن، جاي خود را به زبان تركي و ازبکی داده است. مدارک به دست آمده از زبان خوارزمی میانه، شامل تعدادی نوشته بر روی اجسامی با جنسهای متفاوت که در سرزمین شوروی سابق به دست آمده است. آثار زبان خوارزمي همه به خط عربي نوشته شده، ولي هنوز خواندن و تعبير آنها به اتمام نرسيده است. مشكل بزرگي كه در خواندن عبارات خوارزمي وجود دارد اين است كه كلمات عموماً اِعراب ندارند و نقطهگذاري آنها نيز ناقص است.
نام خوارزم، نخستین بار در کتیبههای هخامنشی و متون اوستایی آمده است. سپس در دوران میانه و تا غلبه اعراب در قرن هشتم میلادی از این ایالت هیچ نامی نیست. به همین دلیل بسیاری از ایران شناسان، خوارزم را جزو ایرانویج «خاستگاه ایرانیان» میدانند. خوارزم امروزه بخشی در جمهوری ازبکستان و بخش دیگرش در جمهوری ترکمنستان، درجنوب دریای آرال قرار دارد.
دانش ما دربارۀ زبان خوارزمی مدیون پرفسور «ا.زکی ولیدی طوغان» است و در ایران نیز نخستین بار، احسان یار شاطر زبان خوارزمی را با انتشار دو مقاله به جامعه پژوهان معرفی کرد.
زبان فارسي خوارزمی را میتوان با توجه به قواعد دستوري و محتواي نوشتهها به دو گروه عمده تقسیم كرد:
الف) آثار خوارزمی میانه (خوارزمی قدیم): همۀ آثار خوارزمی میانه، به خط اقوام همسایه خوارزم؛ یعنی سغدیان و پارتیان، از اصل آرامی گرفته شده است. این خط به سدههای سوم یا دوم قبل از میلاد تعلق دارد. از آثار کشف شده از این خط میتوان به نوشته بر روی چرم، پوست و سکهها، گلدانهای کشف شده در منطقه آرال متعلق به قرن ششم تا هشتم میلادی، یکصد کتیبه بر دیوار و ظرفهای مخصوص قراردادن استخوانهای مردگان، اشاره کرد.
ب) آثار خوارزمی نو: این آثار پس از ظهور اسلام، به خطی برگرفته از خط عربی نوشته شده که به آن خط عربی- خوارزمی نیز گفته میشود. از آثار بر جا مانده از این زبان میتوان به رسالۀ کوچکی تألیف «کمالالدین عمادی جرجانی» (سده هشتم قمری)؛ قاموس عربی که فرهنگی حاوی واژگان اصلی زبان خوارزمی است و نوشته ابوالقاسم محمد بن عمر زمخشری ملقب به «فخر خوارزم» و آثار ابوریحان بیرونی و … اشاره کرد.
1. سکایی: زبان سکایی دارای دو گویش بوده که شامل گویش ختنی (گویش شرقی) که يكي از زبانهاي پارسي ميانه بوده و در سرزمين ختن، در شرق سرزمین سغد و در جنوب شرقي كاشغر (چين شمالي امروز)، به آن تكلم ميکردند و آثار فراوانی از آن باقی است و دوم گویش تمشقی (گویش شمال شرقی) که آثار مكتوب بسيار كمي از آن يافت شده و آن هم هنوز درست خوانده نشده است. گویش تمشقی کهنتر از گویش ختنی بوده و در سده پنجم قمری (یازده میلادی) در پادشاهی ختن به کار میرفته است.
از زبان ختنی، آثاری مانند کتاب زمبسته (مشتمل بر چهار هزار شعر)؛ چندین رساله پزشکی؛ تعدادی داستان و تمثیل (مانند افسانۀ کنیشکه پادشاه کوشان)؛ یک متن جغرافیایی (دربارۀ سفر یک جهانگرد از ختن به تختگاه کشمیر) و یک واژهنامه کوتاه ترکی را میتوان نام برد.
2. سُغدي، Soghdi: این زبان در دوران باستان، در درّة زرافشان (تاجیکستان امروزی) و نواحی سمرقند و مناطق اطراف آن، كه سمرقند و بخارا از مراكز آن بودند، رايج بوده است. زبان سُغدي، زبان ساكنان آسياي مركزي بود که تا كشور چين نفوذ داشت و به دليل نقش آن در روابط تجاري بين آسياي مركزي و چين، در سدههای اول ميلادي، در كل چين زبان ميانجي (اصلی) به حساب ميآمد. با نفوذ تدریجی پارسی میانه به علت پشتیبانی دولت ساسانی و همچنین رواج ترکی، پس از حمله مغول و دیگر ترک زبانان، کم رنگ شد و با ورود اسلام و ترویج زبان عربی، به صورت زبان محلی درآمد و قرن دهم، به کلی فراموش شد.
امروزه بازمانده این زبان در درۀ رودخانه زرافشان، در شمال کوه یغناب (در جمهوری تاجیکستان) به نام گویش یغنایی، رواج دارد. احسان یار شاطر در ایران نخستین ایرانی بود که داستان رستم را از زبان سغدی به پارسی برگرداند. پس از او دکتر بدرالزمان قریب در این راه بسیار کوشش نمود.
اكتشافات اخير در آسياي مركزي و چين نشان ميدهند كه اين متون بر چهار گونه بودهاند:
الف) متون بودايي: ادبیات سغدی بودایی، پرحجمترین آثار ادبی سغدی را تشکیل میدهد، مانند: متنهای سغدی محفوظ در کتابخانه ملی پاریس و بریتانیا. دو کتاب با نامهای سنتره جاتکه، سوتره چم و پاداراه کردار را میتوان نام برد.
ب) متون مانوي: این متون در برگیرنده ترجمه سغدی سرودها و متنهای مربوط به کتابهای دینی مانوی از اصل پارسی میانه و پارتی به سغدی است، مانند متنهای مجموعه تورفان که در برلین نگهداری میشود.
پ) متون مسيحي: این آثار ترجمهای شامل حکایت فعالیت مبلغان مسیحی نستوری در آسیای مرکزی است که در زمان پادشاهی یزدگرد دوم ساسانی از ایران به آسیای مرکزی مهاجرت و آثار دینی خود را از سریانی به سغدی ترجمه کردند.
ت) متون غيرديني: شامل سکهها، سنگنبشتهها (مانند سنگنوشتۀ بوگوت، در جمهوری مغولستان؛ سنگنبشته قرقیزستان، کتیبههای پنجکت در جمهوری تاجیکستان و …)، نوشتههای روی اشیاء سیمین، سفالینهها و سنگهای گرانبها است. آثار کوه مغ که شامل 74 سند متعلق به بایگانی آخرین فرمانروای سغد، دیواشتیج است که روی چرم و پوست نوشته شده است. یکی از ارزشمندترین آثاری که از متون غیر دینی سغدی به جای مانده، بخشهایی از داستان رستم است که مربوط به جنگهای او با دیوان است. کهنترین این یافته نیز دیوار نوشته بوگوت در مغولستان با مضمون بودایی از اواخر سده ششم میلادی است.
از اين ميان، متون بودايي از ديگر متون بيشتر است و اسناد مانوي كه در تركستان شرقي پيدا شده، هم به زبان پارتي و هم به زبان سغدي نوشته شدهاند، كه از اهميت بالايي برخوردارند. متون متعدد مذهبي چيني به اين زبان ترجمه شده است.
آثار بازمانده سغدی به سه خط: 1- سغدی 2- مانوی 3- سریانی نوشته شده است.