زبان‌های ایرانی دوران باستان

يكم ـ زبان‌های ایرانی دوران باستان

زبان ایرانی باستان، به زبانی گفته می‌شود که بعد از جدایی اقوام ایرانی از آریاییان آغاز شده و تقریباً تا زمان فروپاشی سلسلۀ هخامنشیان و در پهنۀ وسیعی از شمال مرزهای جنوبی چین، در شرق تا سواحل شمالی دریای سیاه و دریای آزُف، در غرب و از شمال غربی فلات ایران و از جنوب تا سواحل خلیج فارس رواج داشته است. از زبان‌های این دوره می‌توان به برخی از زبان‌ها که آثار غیرمستقیمی از آن‌ها بر جا مانده است، مانند شیرازی و کرمانی باستان اشاره کرد. البته در تمام دوران‌ها زبان‌ها و گویش‌های محلی و قومی دیگری نیز وجود داشته که به دلیل عدم استفادۀ حکومت‌ها، آثاری از آن‌ها به دست ما نرسیده است. در زمان‌های گذشته فقط آن زبان که در دربار و تشکیلات حکومتی استفاده می‌شده ملاک شناخت طبقات اشراف و متمدن بوده و باقی گویش‌ها زبان مردم سطح پایین محسوب می‌شده و به همین دلیل و به مرور زمان از بین می‌رفته‌اند. البته در هر صورت این زبان‌های عامیانه در طول زمان تأثیراتی بر روی زبان‌های اصلی و حکومتی می‌گذاشتند.

بسیاری از کلماتی که از زبان ایرانی باستان به یادگار مانده مانند نام شهرها و روستاها و کوه‌های ایران که حتی با گذشت زمان نیز از بین نرفته، نشان از تمدن و فرهنگ بسیار غنی ایران دارد که زبانی دیرینه و کهن داشته است. که به دلیل اینکه هیچگاه تحقیقات میدانی دقیقی صورت نگرفته نمی‌توان به نتایج به دست آمده به طور کامل استناد کرد. آنچه نیز در این کتاب گردآوری شده نتیجه آنچه که تا کنون به دست آمده، می‌باشد که به طور یقین کامل نیست و هنوز راه طولانی و دشواری در این زمینه باقی مانده است. در

دوران باستان از زماني آغاز مي‌شود كه كهن‌ترين آثار و نوشته‌ها به زبان‌هاي ايراني، از آن دوران باقي مانده‌اند و با انقراض شاهنشاهي هخامنشي به پايان رسيده است. زبان‌های فارسي رايج در دوران باستان که آثاری از آن‌ها به جا مانده، شامـل زبان‌هاي زير است:

1- زبان اَوستايي: اين زبان، مورد استفادة مردم بخشي از نواحي مشرق و شمال شرقي ايران، ایرانویچ (احتمالاً خوارزم، یا مرو و یا بلخ) بوده است. كتاب مقدس اوستا نيز به اين زبان تأليف شده است. قدیم‌‌ترین آثار باقی مانده از این زبان مربوط به سدۀ هشتم تا دهم پیش از میلاد است.

واژۀ اوستا صورت پارسی، واژۀ پارسی میانه «ابستاگ» با معنای احتمالی (فرمان و دستور) است. معنی این کلمه هیچ جا، حتی در خود اوستا نیز نیامده است. برخی نیز آن را ستایش ویژه معنا کرده‌اند.

نام زرتشت پیامبر نیز در اوستا به زبان دیگری آمده، زبانی قدیم‌تر که احتمالاً زبان مادری زرتشت پیامبر و زبان زادگاه او بوده است. بنابراین خاستگاه اوستا لزوماً زادگاه حضرت زرتشت نبوده و شاید زبان اوستایی را به دلیل مقدس بودنش برای زبان کتابش انتخاب کرده است.

تاریخ‌دانان اسلامی نوشته‌اند، نخستین کسی که به زبان پارسی سخن گفت «کیومرث» بود و آشکار است که این سخن افسانه‌ای بیش نیست. اما آنچه تا امروز از روی آثار درست و تاریخی به دست آمده است و قدیم‌ترین کلامی که از زبان ایرانی در دست ما است، همان سخنان اشو زرتشت است.

زبان ایرانویج در سدۀ سوم میلادی، فراموش شده بود و فقط موبدان آن را به عنوان زبان مقدس خود سینه به سینه حفظ می‌کردند تا آنکه در زمان ساسانیان (224-651 م) و رسمیت یافتن دین زرتشت این کتاب به رشتۀ تحریر درآمد، با خطی مخصوص به نام «دین دبیری» یعنی خط دینی که به همین منظور از روی خط پارسی میانه و خط پهلوی زبوری، با تلفظ موبدان زرتشتی ثبت شد. امروزه این خط یکی از دقیق‌ترین و مناسب‌ترین خط‌های جهان برای ثبت صورت‌های ملفوظ یعنی واک‌ها است. از این کتاب تنها حدود یک چهارم به دست ما رسیده است. اوستای مکتوب شامل سه کتاب بزرگ بوده که هر یک شامل هفت بخش بزرگ یا نسک (= باب) و هر نسک به اجزای کوچکتری تقسیم می‌شد که شامل مطالبی دربارۀ همۀ دانش‌ها، پیدایش جهان و رستاخیز، نجوم، پزشکی، زندگی انسان‌ و پیامبران، اسطوره‌های کهن و مجموعه‌ای از دانستنی‌ها بوده است.

در مورد اوستا هميشه به اين سؤال برمي‌خوريم كه قسمت‌هاي مختلفش در چه زمان و مكان و شرايطي نگاشته شده است؟ مثلاً بخش‌هايي از آن كه قديم‌ترين قسمت‌هايش است، از قرن شانزدهم ميلادي به دست ما رسيده است و موبدان در آن زمان كه تصميم به نگارش اوستا گرفتند، براي اولين بار بخش‌هايي كه مغاير با قوانين دولتي بوده را حذف و يا تغيير داده‌اند. براي نگارش اين متون، الفباي جديدي تدوين شد، كه تا كنون دانشمندان آن را به دو نوع «گويش گاهاني» و «گويش اوستايي جديد»، تقسيم كرده‌اند.

اوستای گاهانی که حدود یک ششم از اوستای موجود را در بر می‌گیرد، تنها مأخذ معتبر در خصوص زندگی حضرت زرتشت است و کهن‌ترین اثر ادبی موجود ایرانی است که بیشتر ایران‌شناسان عقیده دارند که این قسمت در هزارۀ اول پیش از میلاد سروده شده است. خواندن این متن به علت قدمت زیادی که دارد بسیار مشکل و هر واژۀ آن دارای معانی متعدد است، به طوریکه ایران‌شناسان تا کنون دربارۀ معنا و مفهوم این مطالب به اتفاق نظر نرسیده‌اند.

اوستای متأخر: این قسمت از اوستا که تقریباً پنج ششم تمامی کتاب مقدس را تشکیل می‌دهد، نمایانگر دین زرتشتی متأخر است. سال تألیف قدیم‌ترین قسمت این اثر احتمالاً در سدۀ نهم یا هشتم پیش از میلاد می‌باشد.

کتاب اوستا شامل:

یسن‌ها به معنای ستایش و نیایش (دعاها و سرودهای دینی) است.

ویسپرد به معنای همۀ سروران (مکمل یسن‌ها به خصوص در اعیاد و جشن‌ها) است.

خرده اوستا به معنای اوستای کوچک (دعاهای کوتاه مخصوص مردم عادی است).

وندیداد که تنها متنی است که از زمان تألیفش به طور کامل به دست ما رسیده است، این کتاب رساله‌ای عملی و در باب قوانین طهارتی، گناهان و جرائم و تاوان آن‌ها به صورت پرسش و پاسخ (اهورامزدا به پرسش‌های زرتشت جواب می‌دهد) تدوین شده و شامل چند داستان و جغرافیای مشروحی دربارۀ سرزمین‌های مختلفی که مزدا آفریده است، می‌باشد.

یشت‌ها، که از نظر قدمت یکسان نیستند، شامل مدح، ستایش و به کمک طلبیدن ایزدی است که یشت به او اختصاص دارد.

سرودهاي گات‌ها، قديم‌ترين آثاري هستند كه از ادبيات ايران برجاي مانده‌اند و نشان دهندة انديشة ايراني است، در واقع برترين هديه‌اي است كه ذوق و تفكر ايراني به انديشة جهاني داده است.

گات‌ها به زبان اوستایی سروده شده است. در اینجا نمونه‌هایی برای سنجش زبان اوستایی و فارسی کنونی می‌آوریم.

پارسیاوستاییانگلیسیپارسیاوستاییانگلیسی
واپساَپَسAbackگاوگائوCow
هواوایوAirروزدوDay
بازواَرمArmخاوراوشاEast
بندبندBandهشتاَشتَEight
بودنبوBeامرداداَمِرتَتImmortal
برادربِرِاترBrotherاستاِستهIs
سدهسَتَ یارِCenturyجنبشموMove
مادرماترMotherموشموشMouse
نامنامَنNameشبانواسترPastor
آراستنرَسمَنRankستارهسِتَرStar
پشموَرناWoolیوغیوجYoke
سالیائیریهYrarجوانییَوَنYouth

نگاره شماره (1): مقایسه زبان پارسی امروزی با اوستایی و انگلیسی

زبان اوستايي و زبان پارسي باستان بسيار به هم نزديك هستند و هر دو، گويش‌هايي با اندكي تفاوت، از زبان ايراني باستان بوده‌اند. 

زبان اوستایی، بر خلاف زبان‌هاي باستان و مادي، بسيار غني و در مورد ستايش خدايان و طبيعت است. بخش‌هاي مختلف آن که در دوره‌هاي مختلف و در مناطق مختلف نوشته شده است، به پژوهش‌های زبان‌شناختي كمك بسيار شاياني مي‌كند.

2- زبان سکایی باستان: سکاها، طوایفی ایرانی‌تبار بودند که در دشت‌های اوراسیا، از سواحل شمالی دریای سیاه در غرب تا مرزهای شمالی چین در شرق و در سدۀ هشتم پیش از میلاد تا آغاز عصر مسیحیت پراکنده بودند. سکاها در چادر می‌زیستند (سکا به معنای سرگردان و خانه به دوش است). در کتیبه‌های هخامنشی نام چهار طایفه از سکاها آمده است. از زبان آن‌ها در دورۀ باستان جز نام‌های خاص که در کتیبه‌های آشوری و یا نوشته‌های یونانی آمده است، اطلاع دیگری در دست نیست. در میان غربیان، از این زبان به نام «اسکوتی» یا «اسکیتی» نام برده می‌شود.

داستان‌هایی به زبان سکایی دربارۀ اریم اسپی یک چشم و گریفین‌های محافظ طلا و افسانه‌هایی مربوط به گذشته‌های دور در کتاب‌های باستانی نقل شده است که به طور مثال هرودوت نوشته که سکاها دانه‌های برف را به پر تشبیه کرده‌اند و این مطلب حکایت از ذوق شاعرانه آن‌ها داشته است و همچنین «گرشویچ» احتمال می‌دهد داستان رستم، قهرمان شاهنامه یکی از داستان‌های حماسی سکایی بوده باشد.

«استرابون» (جغرافیانویس یونانی قرن اول میلادی) به مشابهت‌های فراوانی میان زبان‌های سکایی، مادی و پارسی باستان اشاره کرده است.

3زبان مادي: زبان شاهان دودمان ماد، در مغرب و مركز ايران بوده است (از حدود سال 700 پ م). شاهنشاهي ماد، در واقع اولين دولت فراگير ايراني بود، ولي تنها چند واژه از زبان مادی بر جای مانده که بیشتر آن‌ها نام خاص است و آن هم به طور غیر مستقیم در نوشته‌های یونانی و آشوری و کتیبه‌های پارسی باستان به ما رسیده است. مقایسۀ واژه‌های باقیمانده با زبان‌های باستانی دیگر نشان می‌دهد که این زبان به زبان اوستایی بسیار نزدیک است. تنها شاهد مستقیمی که نشان می‌دهد مادها می‌نوشتند، تکه‌ای سیمین است که در تپه نوشیجان کشف شده و بخش‌هایی از دو نشانۀ میخی بر آن، برجای مانده است.

به احتمال زياد، دولت ماد خزانه‌اي براي نگهداري اسناد دولتي و رسمي داشته است، ولي نمي‌توان گفت كه اين اسناد به زبان مادي يا زبان ديگري نوشته شده بودند. در نوشته‌های مورخان یونانی نظیر کتزیاس، دینون و هرودوت به داستان‌ها، قصه‌ها و اشعار این دوران اشاره شده است؛ مانند داستان عشق ستریانگایوس به زرینیا، ملکۀ سکاها و ناکام ماندن وی و داستان غنایی زریادرس و اداتیس که در منابع متعددی دیده می‌شود. بیشتر ادبیات در آن دوران به صورت شفاهی بوده و تا ظهور اسلام کمتر به شکل نوشتاری درمی‌آمده، که آن هم به دلیل ظهور اسلام و احتمال فراموشی این آیین و داستان‌ها، بوده است.

برخي از دانشمندان بر اين عقيده‌اند كه خط ميخي پارسي باستان را مادها نيز به كار مي‌بردند. همچنين شيوة نگارش پارسي باستان را همان شيوة ابداع شده در دورة شاهنشاهي ماد مي‌دانند، ولي از سخنان داريوش بزرگ در سنگ‌نبشتة بيستـون چنيـن برمي‌آيد كه او اولين كسي است كه به زبان ايراني سنگ‌نبشته‌هايي از خود برجاي گذاشته است.  هر چند مدارك موجود چنين نشان مي‌دهد كه شاعراني در دربار شاهان مادي بوده‌اند و نيز چندين داستان و افسانه از دورة مادها در نوشته‌هاي مورخان يوناني نقل شده است، ولي زمان و تاريخ دقيق هيچ يك از اين آثار، به طور مستقيم بيان نشده است. دوران تاریخی ایران از مردم «ماد» که یونانیان آن را «مدی» و به زبان دری «مای» یا «ماه» گویند، شروع می‌شود. پیداست که زبان مردم ماد زبانی بوده که با زبان دورۀ پس از خود که زبان پادشاهان هخامنشی باشد، تفاوتی نداشته، زیرا اگر زبان مردم ماد که بخش بزرگ ایرانیان و مهم‌ترین شهرنشینان آریایی آن زمان بوده‌اند با زبان پارسی هخامنشی تفاوتی می‌داشت. آنگاه «داریوش» و دیگر کتیبه‌نگاران در کتیبه‌های خود که به سه زبان پارسی، آشوری و ایلامی است، زبان مادی را هم می‌افزودند تا بخشی بزرگ از مردم کشور خود را از فهم آن نوشته‌ها ناکام نگذارند.

هرودوت در جایی که از دایۀ کوروش اول یاد می‌کند، می‌گوید، نام وی «سْپاکُو» بوده، سپس آورده است که «سپاکو» به زبان مادی، سگ ماده را گویند و معلوم است که نام سگ «سپاک» بوده است و (واو) آخر این کلمه حرف تأنیث است که هنوز هم این حرف در واژۀ بانو و در پسرو، دادو، دخترو و کاکو به عنوان تصغیر یا از روی عطوفت و رأفت باقی است، یکی از بزرگان آن زمان نیز (سپاکا) نام داشته است که واژه نرینۀ سپاکو می‌باشد.

برخی از دانشمندان بر این عقیده‌اند که گاتای زرتشت، به زبان مادی است و نیز برخی برآنند که زبان کردی که یکی از شاخه‌های زبان ایرانی است، از باقی مانده‌های زبان ماد است. به طور کلی چون تا امروز هنوز کتیبه سنگی یا سفالی از مردم ماد به دست نیامده است، نمی‌توان دربارۀ آن زبان چیزی گفت مگر از این پس چیزی کشف شود.

4- زبان پارسي باستان: اين زبان كه فُرس قديم و فُرس هخامنشي نيز ناميده شده، زبان مردم پارس و زبان رسمي ايرانيان در دورة هخامنشيان بوده و نیای پارسی امروزی است. این زبان پس از ورود قوم پارس به جنوب غربی ایران مورد استفاده قرار گرفت. به نوشتۀ هرودوت این زبان قبیلۀ با نفوذ پاسارگادیان بوده است.

به زبان سنگ‌نبشته‌هاي شاهنشاهان هخامنشي، پارسي باستان گفته مي‌شود. روابط اداري در زمان هخامنشيان به زبان آرامي انجام مي‌شد، ولي اسناد و مدارك خزانة كاخ شاهنشاهي در تخت جمشيد، به زبان ايلامي بوده است. شايد علت به كار بـردن اين زبان‌ها اين بود كه دولت هخـامنشي مي‌خواسته با سرعت بر سراسر جهان متمدن آن روزگار استيلا پيدا كند و تمدن‌ها و فرهنگ‌هاي متعددي را كه هر يك در طي زماني طولاني امور كشوري را به زبان خود اداره می‌‌‌كردند، به دست آورد. به همین جهت فرصت کافی برای آموزش افراد خود نداشته و مجبور به استفاده از افراد همان منطقه بوده است.

زبان پارسي باستان فقط براي ثبت كارهاي بزرگ و مهم شاهنشاهان هخامنشي و به عنوان يادگار قدرت و عظمت پارسيان به كار می‌رفته است. پارسيان هرگز در نوشته‌هاي تاريخي خود به راه مبالغه نرفته‌اند و هيچ نكتة خلاف واقعيتي در آثار آن‌ها يافت نشده است.

مفصل‌ترين و مهم‌ترين آثار پارسي باستان برجاي مانده از داريوش بزرگ، شاهنشاه هخامنشي است كه اكثـر آن‌ها با دو متن، به زبان‌هاي پارسی، بابلي و ايلامي نوشته شده است.

مهمترین کتیبه‌هایی که به زبان پارسی باستان نگاشته شده و مربوط به دوران هخامنشیان می‌شده، که شامل سنگ‌نبشته داریوش (۵۲۲-۴۸۶ پ.م)، خشایارشاه (۴۸۵ تا ۴۶۵ پ.م) و اردشیر دوم (۴۰۴ تا ۳۵۸ پ.م) می‌شود و عبارتند از:

سنگ‌نبشته بیستون: این نوشته بر تخت سنگی بزرگ در درۀ کوچکی از کوه معروف به بیستون (بغستان) از سوی «داریوش بزرگ» (در حدود ۵۲۰ پ. م) واقع در شهر بیستون از توابع شهرستان هرسین در سی کیلومتری شهر کرمانشاه بر دامنه کوه بیستون کنده شده است، در زیر نوشته‌ها صورت داریوش است که پای خود را بر روی مردی که بر زمین به پشت افتاده، نهاده و کمان در دست دارد و پیش روی او نُه نفر از طاغیان به ریسمان بسته با جامه‌های گوناگون دیده می‌شوند و در بالای تصویر پیکر «فَرَوَهَرْ» نمودار است و پشت سر داریوش دو تن از بزرگان ایستاده‌اند. داریوش در این جا دو سنگ‌نبشته دارد: یکی سنگ‌نبشته بزرگ به خط میخی و به زبان پارسی قدیم، ایلامی و بابلی با دو هزار کلمه؛ دیگری سنگ‌نبشته‌‌ای کوچک به زبان پارسی و ایلامی در صد و پنجاه کلمه. این نوشته‌ها شرح فتوحات داریوش و فرو نشاندن فتنۀ بردیای دورغین «گئوتامای مغ» و داستان نُه تن از طاغیان است. این کتیبه از مهم‌ترین کتیبه‌های هخامنشی است و از روی این نوشته‌ها بخش بزرگی از تاریخ هخامنشی روشن شده است.

در واقع می‌توان این سنگ‌نبشته داریوش بزرگ را اولین ترجمه متون همزمان به سه زبان به حساب آورد، زیرا که تا آن زمان سابقه چنین کاری وجود نداشته و هر نوشته‌ای فقط به یک زبان بوده است.

سنگ‌نبشته فارس: در تخت جمشید و بر روی لوح‌های طلا و نقره است که داریوش شاه بزرگ به مدح اهورامزدا و توصیف سرزمین پارس و سرزمین خراجگزاران و دعا می‌پردازد.

سنگ‌نبشته تخت جمشید (دوازده سنگ‌نبشته از خشایارشاهه): در سرزمین مرودشت که رود «کُر» از میانش جاری است و در دامنه کوه رحمت، چند کاخ و عمارت بزرگ بوده است و شهری که به احتمال زیاد «پارس» نام داشته که پایتخت «فارس» بوده است و یونانیان آن را «پرسپولیس» خوانده‌اند. این بناها بر طبق سنگ‌نبشته‌‌هایی که از داریوش شاه و خشایارشاه بر جای مانده، هرکدام نامی ویژه داشته است. آن چه پیشاپیش پله و دروازۀ ورود به مغرب کاخ قرار دارد، بارگاه شاهنشاهی و بر طبق کتیبۀ درب بزرگ، به صفت «وَسْ دَهْیو» یعنی «همه کشور» یا «دهکده آگاهی» خوانده می‌شده و جایگاه پذیرایی فرستادگان و بار دادن همه رعایای شاهنشاهی هخامنشی بوده است. درب دوم «اَپَدانَهْ» نام داشته که ظاهراً به معنای «آبادان» و بیرونی شمرده می‌شد. قصر دیگر که در دست چپ «اَپَدانَه» قرار دارد، «صد ستون» نام داشته که این نام در سنگ‌نبشته پهلوی «شاپور سکانشاه» که روزی در این بنا فرود آمده است، دیده می‌شود. سنگ‌نوشتۀ دیگر کاخ «هَدِشْ» یا «هَدیشْ» بر وزن «مَنشْ» نام داشته و در سوی

نگاره شماره (2): سنگ‌نبشته داریوش شاه و خشایارشاه در کوه الوند (گنجنامه)

جنوبی اپدانه واقع است و چنین پنداشته‌اند که این کاخ اندرونی شاهنشاهی و حرمسرا بوده است و این حدس به دلایلی درست می‌نماید، چرا که شاید واژه «هَدیش» اصل و ریشه «خدیش» باشد، که به زبان دری کدبانو، خاتون بزرگ و رسمی را گویند. بنای دیگر «تَچَر» نام دارد و آن کاخ کوچک‌تری بوده در ضلع شمالی ایوان تخت جمشید که آن را قصر زمستانی یا «آفتاب‌کده» می‌دانند، این بنا رو به آفتاب ساخته شده است و امروز این کاخ را آینه‌خانه می‌گویند و دو سنگ‌نبشته از سکانشاه به پهلوی و یک سنگ‌نبشته از عضدالدوله فناخسرو دیلمی به خط کوفی و چند سنگ‌نوشتۀ دیگر از آل مظفر و تیموریان نیز در آنجا قرار دارد.

این بنا به فرمان داریوش بزرگ در سال ۵۲۰ پ.م، آغاز گردید و سپس داریوش ولیعهد خود خشایارشاهه را در حیات خود به تخت نشانید و پایان دادن به ساختمان بنای نامبرده را بر عهدۀ وی گذاشت. در این بنا نیز سنگ‌نبشته‌هایی از داریوش، خشایارشاهه و اَرْتَخَشَتْرَ سوم به سه زبان پارسی، ایلامی و آشوری باقی است. به تازگی نزدیک به سی هزار خشت نوشته به خط میخی که مانندش در شوش نیز به دست آمده، در تخت جمشید پیدا شده و برای پختن و خواندن به فیلادلفیای امریکا فرستاده شده و نیز لوحه‌های زرین و سیمین که در زیر پایه‌های عمارت به عنوان «بُنلاد» یعنی سنگ یادگارِ بنا به خط میخی از داریوش بزرگ به دست آمده، در موزۀ ایران باستان در تهران موجود است. در پایین کوه بیرون از این عمارت نیز دو دخمه وجود دارد که بر آن دو نیز نقش‌ها و نام‌هایی کنده شده است، دخمۀ سوم که گویا برای داریوش سوم بوده، ناتمام مانده است.

سنگ نبشته سوئز: در تنگۀ سوئز سه سنگ‌نبشته در آب راه سوئز از داریوش بزرگ یافته شده، دارای هشتاد کلمه که برخی از آن‌ها پاک شده است.

سنگ نبشته نقش رستم: که در سه مایلی تخت جمشید قرار دارد. دخمه‌هایی بر بدنۀ کوه کنده و تراشیده‌اند، این‌ها سه دخمه است که یکی روی دیگری به شکل چلیپا کنده شده و ۲۴ متر و نیم از زمین بلندتر است. در قسمت بالای این آثار، حجاری‌های زیبا، صورت داریوش و «گاس»، سریری که روی گاس نهاده شده، داریوش بر آن ایستاده است، نقش گردیده و کتیبه‌هایی هم به فرمان داریوش در آنجا کنده شده است.

سنگ‌نبشته شوش: در خوزستان و پایتخت زمستانی شاهان هخامنشی بوده است که در شوش ارگ، قلعه و کاخ بزرگ و زیبایی داشته‌اند که ستون‌های سنگی شبیه به ستون‌های تخت جمشید و کاشی کاری‌های بسیار ممتاز در آن بنا به کار برده شده و غالب این یادگارها در موزۀ «لوور پاریس» موجود است. در این ارگ مانند تخت‌جمشید خشت‌هایی پیدا شده از گِل رُسْ که روی آن‌ها به خط میخی کتیبه‌هایی نوشته‌ شده است. نسخه بابلی آن را که از همه سالم‌تر مانده بود، مأخذ ترجمه قرار دادند و پس از سالیان تحقیق و بررسی، سرانجام در سال ۱۹۲۸ م پس از سی سال، تمام این نوشته‌ها خوانده شد و منتشر گردید. این کتیبه پس از کتیبۀ بیستون مهم‌ترین نوشته‌ای است که از هخامنشیان به دست آمده و اگر نوشته‌های خشتی تخت جمشید نیز خوانده شود، سومین بخش مهم این آثار شمرده خواهد شد. همچنین در شوش سنگ‌نبشته‌های کوتاه دیگری بر پاسنگ‌های ستون، آجرها، کاشی‌ها، مجسمه‌ها و لوحه‌های سنگی و میزهای مرمر و اشیاء گوناگون از داریوش بزرگ پیدا شده که این شاهنشاه را معرفی می‌نماید.

در شوش از خشایارشاه، اردشیر دوم و اردشیر سوم نیز سنگ‌نبشته‌‌هایی یافت شده که خود را معرفی می‌کنند و نام اَپَدانه، خَدیش، دَسَرْ (تچر)، پَرَدیس (فردوس= باغچه) و سَرَوُمْ (تچر) پستو در ضمن ذکر بناها و کاخ‌ها برده می‌شود و آشکار می‌کند که بناهای شوش زمانی آتش گرفته و ویران گردیده است و جانشینان داریوش از نو آن را ساخته‌اند.

سنگ‌نبشته الوند: که شامل دو سنگ‌نبشته، اول از داریوش بزرگ بر کوه نزدیک روستای عباس‌آباد همدان که به سه زبان نوشته شده و دارای دو بند است، یکی در ستایش اهورامزدا، دیگر در معرفی خود و پدرش. کتیبۀ دوم از خشایارشاه در دو بند درست مانند کتیبۀ پدرش است.

سنگ‌نبشته همدان: در همدان دو لوحه سنگ بنا (بُن لاد) از زر و سیم پیدا شد و دولت ایران آن را خریداری کرد، در آنجا داریوش مرزهای کشور خویش را مشخص نموده است.همچنین سنگ‌نبشته‌‌ای از طرف اردشیر دوم بر پایۀ ستونی که در موزۀ انگلستان است به سه زبان نوشته شده، که خود و پدر و خانواده خویش را معرفی کرده است و آناهیتا و میثره (مهر) را ستوده است.

سنگ‌نبشته وان: این کتیبه با نام «اُرتُوقاپُو»، بر روی سنگی که بر زمین عمود است و در ارگ شهر واقع بوده و بسیار استادانه صقیل یافته، کنده‌کاری شده و خوب هم مانده است، قرار دارد. در این کتیبه خشایارشاه پس از ستایش هورمزد و معرفی خویش می‌گوید که داریوش کارهای زیبای بسیار انجام داد. از جمله این سنگ را فرمان داد تا صیقل دادند، اما چیزی بر آن ننوشت، پس از او، من این نوشته را فرمان دادم تا بر این سنگ بکنند.

غیر از این نوشته‌ها نوشته‌های دیگری هم از شاهنشاهان هخامنشی به زبان‌های دیگری غیر از پارسی در دست است، مانند: بیانیۀ کورش بزرگ در بابل که به زبان و خط بابلی نوشته شده بود، این کتیبه بر استوانه‌ای از گل رُس نوشته شده و دارای ۴۵ سطر می‌باشد که بخشی از آن پاک شده است.

سنگ‌نبشته اردشیر اول (645 – 425 پ.م): از این پادشاه سنگ‌نبشته‌ای دو زبانه در تخت جمشید باقی مانده و در آن به ساختن تخت جمشید که به دست این پادشاه به اتمام رسیده، پرداخته شده است.

سنگ‌نبشته آریارمنه (640 – 590 پ.م)؛ سنگ‌نبشته آرشام (590 – 559 پ.م)؛ سنگ‌نبشته کورش (559 – 530 پ.م)، در مرغاب مشتمل بر سه سنگ‌نبشته در معرفی شاه، از دیگر سنگ‌نبشته‌‌های این دوران است.

هر از گاهی نیز سنگ‌نبشته‌های جدیدی کشف می‌شود که تازه‌ترین آن‌ها در سال1370 خ در تپۀ هگمتانه به دست آمده، که بخشی از یک پایه ستون خاکستری رنگ بوده است. این سنگ‌نبشته متعلق به اردشیر دوم بوده و مضمون آن سنگ‌نبشته داریوش دوم در شوش بوده است. برخی از این سنگ‌نبشته‌های جدید یافت شده نیز مربوط به دوران اردشیر دوم و سوم ساسانی هستند که به صورت یادبود دوران هخامنشی نوشته شده‌اند که در ابتدا به اشتباه مربوط به دوران هخامنشی شناخته می‌شدند.

آثار سنگ‌نبشته‌ای پارسی باستان به خط میخی از آنجا که همزمان با تألیفشان نگاشته شده‌اند، از نظر زبان شناختی، تاریخی و اجتماعی و تا حدی دینی اهمیت ویژه‌ای دارند.

پارسی باستان از دورۀ اردشیر اول به بعد به تدریج متحول شد و زمینۀ پیدایی زبان پارسی میانه فراهم شد.

شواهد نشان می‌دهد در روزگار باستان، علاوه بر زبان‌های یاد شده، زبان‌های دیگری نیز رایج بوده که از ریشۀ زبان‌های یاد شده به جز زبان پارسی و یغنایی که از پارسی میانه و سغدی است، اطلاع کاملی در دست نیست. این زبان‌ها را می‌توان به نام‌های بلخی باستان، سغدی باستان و پارتی باستان که پهلوانیک نیز از آن گرفته شده، نامگذاری کرد.

در کتاب «از پارسی باستان تا پارسی امروز» آمده: «تاکنون 12000 نام باستان‌شناسی و ریشه‌یابی شده است.» که نشان‌دهنده قدمت زبان پارسی است.

اشتراک گذاری مقاله : Array
نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *