گويش (Dialect)

گويش (Dialect)

همة فارسي زبانان به سادگي با يكديگر صحبت مي‌كنند و منظور يكديگر را مي‌فهمند، ولي با كمي دقت متوجه مي‌شويم كه هيچ‌گاه دو گروه فارسي زبان را نمي‌توان يافت كه دقيقاً مانند يكديگر صحبت كنند. تلفظ آواها، انتخاب كلمات، تكيه كلام‌ها، جمله‌بندي‌ها، آهنگ و غيره، همه از عواملي هستند كه مي‌توانند نواي گفتار انسان‌ها را از يكديگر متمايز كنند. به همين دليل، گفتار هر فرد، مانند اثر انگشت او، منحصر به خود اوست. هر كس به گونه‌ای خاص از ساختار دستوري زبان استفاده مي‌كند كه اصطلاحاً به آن «گويش فـردي» مي‌گويند.

علاوه بر تفاوت‌هاي گويش فردي، به برخي از تفاوت‌هاي زباني برمي‌خوريم كه گفتار يك گروه را از گروه‌هاي ديگر مشخص و متمايز مي‌كند. از ايـن‌رو مي‌توان تفاوت‌هاي گفتاري فارسي‌زبانان اصفهان را با فارسي‌زبانان تهران، شيراز، مشهد، همدان و … مثال زد و يا حتي تفاوت‌هاي گفتاري موجود در ميان مناطق مختلف يك شهر را يادآور شد.

— گوناگوني‌هاي كاربرد زبان بستگی به عوامل زير دارد:

1) عوامل فردي و اجتماعي همچون جنس، سن، تحصيلات، شغل، طبقة اجتماعي و . . .

2) تحولات ناشي از گذشت زمان كه همواره در بالندگي زبان رخ مي‌دهد. مثلاً زبان فارسي قرن چهارم يا پنجم و … با زبان فارسي معاصر بسيار متفاوت است.

3) گوناگوني‌هاي موجود در مناطق جغرافيايي مختلف، مثلاً تفاوت گفتار فارسي زبانان تهران با فارسي ‌زبانان اصفهان، آبادان، شيراز، تبريز و … .

4) تفاوت‌های اکوسیستم ها (بوم شناختی) کوه، جنگل، دره، ساحل، دشت ….

5) گوناگونی‌هایی از قبیل ایلات، گردشگری، مهاجرپذیری، کارگرپذیری، کارخانه‌داری(صنعتی شدن).

— تا قبل از قرن بيستم و پيش از آغاز زبان‌شناسي نوين، ویژگی‌های گويش را چنين تعريف مي‌كردند:

1) گويش، شكلي از زبان است كه خط و صورت نوشتاري ندارد و تنها داراي گونة گفتاري است.

2) گويش، زباني محلي است كه نسبت به زبان رسمي جامعه، از اعتبار و ارزش كم‌تري برخوردار است.

3) در يك جامعة محدود و نسبتاً كوچكي مانند روستا به كار مي‌رود، حال آنكه زبان كاربرد وسيع‌تر و گسترده‌تري دارد.

با ايجاد تحولاتي كه در آغاز قرن بيستم، در مطالعات زبان شناسي پيش آمد تصورات و تعاريف سنتي گويش و زبان تغيير يافت و اين تعاريف تحت تأثيـر نظريه‌هاي جديد، جايگاه خود را به تعاريف علمي و نوين دادند.

«سوسور» (Susur)، پـدر زبان شناسي نوين، و چامسكي (Chomsky)، زبان‌شناس آمريكايي، زبان را داراي دو جنبه مي‌دانند؛ يكي جنبة ذهني و انتزاعي، كه سوسور آن را زبان (Langue) و چامسكي آن را توانش (Competence) مي‌نامد و ديگري جنبه‌اي كه سوسور و چامسكي به ترتيب آن را گفتار (Parole) و كُنش (Performance) مي‌نامند. براساس اين تقسيم‌بندي، زبان مجموعه قواعد ذهني و انتزاعي است كه وجود خارجي ندارد و آنچه كه انسان‌ها بر اساس آن قواعد انتزاعي و ذهني بر زبان مي‌آورند، در واقع گويش‌هاي مختلف آن زبان است. پس آنچه كـه مي‌گوييـم و مي‌شنويم در واقع گويش است، نه زبان. به عبارت ديگر، گويش شكل گفتاري زبان و موارد كاربرد آن در گفتار است.

هرچند كه ممكن است اين تعريف از گويش نيز ايرادات و اشكالاتي داشته باشد، ولي براساس نظريه‌هاي جديد زبان شناختي، نزديك‌ترين تعريف به حساب مي‌آيد كه می‌تواند مشكل مرز ميان زبان و گويش را تعيين كند. زبان فارسي داراي مجموعه قواعدي است ذهني و انتزاعي و آنچه كه از آن قواعد استفادة كاربردي مي‌شود، گويش‌هاي مختلف زبان فارسي هستند. مثلاً زبان فارسي داراي گويش‌هاي فارسي تهراني، فارسي شيرازي و … است و يا داراي گويش‌هاي اجتماعي مانند: فارسي دانشگاهي، فارسي بازاري، فارسي رايج ميـان جوانان و … است. همچنين داراي گويش‌هاي تاريخي فارسي قرن هفتم، هشتم، نهم و … است.

اشتراک گذاری مقاله : Array
نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *